ذکر «دختر بابا» حفظه الله!
آن عزیز دردانه، آن وجودش لازم در خانه، آن گوگول و مگول مادر، آن مرکز توجهات پدر، آن صولتیدوست زمان، آن آخه من چی بپوشم الان،
آن داننده تمام الوان، آن حواسم به همه هست زمان، «دختر بابا» -کثر الله فی الارض و السما- در عهد خود بینظیر بود.
نقل است خداوند تبسم کرد و وی آفریده شد و جملگی فرشتگان پس از دیدن این اثر فاخر ایزد منان از شگفتی دهانش وا ماند و بگفتند: اووه اینو...!
روزی یکی از اصحاب او را گفت: «چگونه یک کش مو میخری و کل بازار را برای پیدا کردن روسری، مانتو، شلوار، کفش و جوراب هم رنگ آن میگردی؟»
گفت: «خرید مسرورکننده روح است و ممد حیات و چون نام آن آید چه محنتها دیدم در گشتن پاساژها و مالها برای یافتن آن با پاشنه کفش 10 سانتی پیمودم».
گویند وی حریف بود بر صد تن اما چون سوسکی بدید چنان هیاهو کرد که گوش فلک کر شد. او را پرسیدند: تو با آن همه قدرت و سیاست از حشرهای بیش واهمه داری و اینگونه میکنی؟
او بگفت: من هراسی از سوسک، موش و مارمولک و این قبیل حشرات ندارم و فقط چون میبینم چندشم میشود.