دکتر سیدمحمدحسین هاشمیان: «عدالت» لفظی است دارای معنا و مفهوم که حکایت از تمایلات و عواطف خاص دارد؛ یعنی تناسبی در بین دستهای از افعال با خواستههای انسان وجود دارد که موجب میشود آن افعال را عادلانه بنامیم.
یکی از ویژگیهای بارز انسانها حس عدالتخواهی و عدالتطلبی آنهاست، به طوری که اگر تاریخ را مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم یافت که اغلب انقلابها و تحولات تاریخی با انگیزه ایجاد عدالت شکل گرفتند. عدالت همواره در همه جوامع دارای تقدس بوده و آرمانی است که همه جوامع در جهت تحقق آن به تکاپو مشغولند.
موضوع «عدالت برای همه، ظلم به هیچ کس» با رویکرد تمدنی به آموزههای رضوی(ع) مبحث مهمی است که تلاش میکنم در این مجال آن را باز کرده و توضیح دهم.
حکمرانی اسلامی و دوگانه عدالت در برابر آزادی با تمرکز بر سیره رضوی
حکمرانی مفهومی است که در ادبیات علمی تعریف مشخصی از آن انجام نشده است. تعریفی که در اینجا ارائه میشود مروری است بر برخی تعاریف یا نقاط مشترک تعاریف که در کلمات اندیشمندان به آن پرداخته شده است. حکمرانی به معنای «تمشیت امور جامعه توسط حاکمیت در عرصههای گوناگون اعم از فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در راستای حفظ مصلحت عموم جامعه از طریق سیاستگذاری، قانونگذاری و تنظیمگری» را اگر محل بحث و نظر قرار دهیم در مییابیم حکمرانی یک دانش کاملا هنجاری یا ایدئولوژیک است، یعنی بدون قضاوت درباره فضایل و رذایل اخلاقی، ارزشها و به تعبیر دقیقتر باید و نبایدها، حکمرانی امکانپذیر نیست. بر این اساس ایدئولوژیها و مکاتب فکری و اخلاقی مختلف برای ترسیم معنای ایدئولوژیک خود در قبال حکمران ورود پیدا میکنند.
اما نظام حکمرانی در غرب به گونهای دیگر است، در دنیای غرب ۲ مبنای ایدئولوژیک برای حکمرانی تعریف شده است که هم تعیینکننده مصلحت عمومی (که در تعریف حکمرانی اخذ شد) و هم بیانگر ویژگیها و شرایط ابزارها، مسیرها و روشهایی است که ما را به این خیر عمومی میرساند. به عنوان مثال اگر مصلحت را اخلاقی تعریف کردیم در حالی که وسایل دستیابی به آن از دیدگاه ایدئولوژی و مکتب فکری و اخلاقی مورد تأیید نبود. آیا تمسک به این روشها صحیح است؟ بنابراین ایدئولوژیهایی از ۲ طریق در حکمرانیها مداخله میکنند: یکی، تعریف مصلحت و دیگری روشهایی که حاکمیت باید در تمشیت امور جامعه و در جهت رسیدن به آن مصلحت از آنها تبعیت کرده و بهکار گیرد.
در غرب ۲ دیدگاه مهم وجود دارد که در نتیجه ۲ نظام حکمرانی را در غرب مستقر کرده است؛ دیدگاه لیبرالیسم و دیدگاه سوسیالیسم. پیش از این ۲ نظام، دیدگاه کمونیسم نیز وجود داشت که البته همزمان با فروپاشی شوروی به صورت کلی منتفی شد.
اما ۲ دیدگاه لیبرالیسم و سوسیالیسم با فراز و نشیبهای خویش همچنان بر تفکر غربی حاکم است، به طوری که در پارهای اوقات چپها (سوسیالیستها) در دنیای غرب رای میآورند مثلا در آمریکای لاتین چپها بیشتر رای میآورند و اقبال عمومی به این مکتب فکری بیشتر است، همچنان که در برهههایی از زمان راستها (لیبرالها) حائز اکثریت آرا و تفکر غالب در دنیای غرب میشوند. این ۲ نظام حکمرانی مبتنی بر ۲ ایدئولوژی مختلف است که بازگشت آن به تعارض میان ۲ ارزش اخلاقی است.
تعارض بین عدالت و آزادی در تفکر غربی
یکی از مباحث مهم در حکمرانی اتخاذ تصمیم مناسب در تزاحمات میان ارزشهای مختلف است. حاکمیتی که در صدد وصول به مصلحت عمومی است، چگونه میان تزاحمات بهکارگیری ابزارها، داوری کرده و ابزار و مسیر ارجح را انتخاب کند؟
۲ دیدگاه در این زمینه وجود دارد: الف - دیدگاهی که «جان رالز» فیلسوف سیاسی مطرح میکند مبنی بر اینکه ارزش غایی، «عدالت» است و از این منظر، نظام حکمرانی سوسیالیست را برای حاکمیت تجویز میکند. ب- دیدگاه «فردریک هایک» فیلسوف اقتصادی که معتقد است ارزش غایی و بنیادین، «آزادی» است. این دیدگاه نظام حکمرانی لیبرال و نئولیبرال را توجیه و تجویز میکند. این ۲ فیلسوف با یکدیگر اختلافنظرهایی دارند که براساس آن، مکاتباتی میان آن ۲ شکل گرفته است و مناقشه علمی شدیدی در این رابطه در مباحث علمی حکمرانی ایجاد شده است.
رالز بر اساس تعریفی که از عدالت میکند بر این باور است که ضروری است حاکمیت فرصتهای برابری را برای عموم ایجاد کند تا بتوانند در مسیر رقابت استعدادهای خود را شکوفا کنند. از سوی دیگر، نظام اجتماعی فی حد نفسه عادلانه نیست، بنابراین اگر مداخلات برای ایجاد فرصتهای برابر برای عموم جامعه نباشد عدالت رقم نخواهد خورد و در نتیجه غایت و مصلحت عمومی به دست نخواهد آمد.
در نقطه مقابل، هایک معتقد است عدالت تنها یک سراب اجتماعی است. وی کتابی به نام «راه بردگی» دارد که در آنجا تحلیل میکند دولتها با شعار عدالت روی کار میآیند اما در مرحله عمل نه تنها عدالت را محقق نمیکنند بلکه آزادیهای فردی را سلب کرده و آنها را به بردگی میگیرند، بنابراین حرکت به سمت عدالت به معنای به بردگی گرفتن مردم و سلب آزادی از آنان است. مبنای تئوریک وی بر این است که عدالت وصف «رفتار انسانی» است نه وصف یک «موقعیت اجتماعی» یا نظام حکمرانی. رفتار یک انسان باید عادلانه باشد و آنچه در جامعه رقم میخورد، عین عدالت است زیرا نظم جامعه نوعی نظم خودجوش است و این نوع نظم، بهترین وضعیت را رقم میزند، مگر آنکه حاکم مداخلهای انجام دهد که دخالت وی ناعدالتی را به دنبال خواهد داشت. پس باید جهتگیری جامعه به سمت ترویج آزادیهای فردی باشد.
تلازم بین عدالت و آزادی در تفکر دینی
آنچه مهم است واکاری این چالش از منظر دین و آموزههای دینی بویژه رهنمودهای امام رضا علیهالسلام است.
در ادبیات قرآنی کلیدواژه «عدالت» و «آزادی» بسیار مهم به نظر میرسند. «إِنَّالله یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان»، «وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم»، «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی کانَتْ عَلَیْهِم»، «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط». با تأمل در آیات در مییابیم میان عدالت و آزادی نه «تعارض» بلکه «تلازم» برقرار است به این معنی که اگر عدالتی در کار نباشد آزادی نیز وجود نخواهد داشت، زیرا تعریفی که دین از عدالت ارائه میدهد متفاوت از آن چیزی است که رالز بیان کرده است. تعریف رالز از عدالت در چارچوب هستیشناسی اومانیستی است که دارای اشکالات فراوانی است اما عدالت در نظام هستیشناسی عرفانی و حکمی اسلام در ساحت اسما و صفات الهی تفسیر میشود، البته نه به عنوان یک اسم در عرض سایر اسمای الهی بلکه عدالت اسما است که باعث میشود انسان کامل - که مظهر جمیع اسما و صفات است - به دلیل تعادل میان اسما و صفات و با دارا بودن این ویژگی به مقام انسان کامل و خلیفهاللهی برسد. از این منظر دوگانه عدالت تکوینی و تشریعی وجود خواهد داشت و عدالت در آفرینش و احسن تقویم تفسیر میشود.
جای سوال است حاکم اسلامی چگونه عدالت را در جامعه پیادهسازی کند؟
حاکم اسلامی نیز در مقام باید همین عدالت را در جامعه پیاده سازد. اگر عدالت در تکوین نباشد، عدالت در مقام تشریع نیز بیمعنا خواهد بود. رالز میگوید در نظریه عدالت من نهتنها بسیاری از وجوه اخلاقی کنار گذاشته میشود بلکه هیچ تبیینی درباره رفتار درست در مواجهه با حیوانات و طبیعت نیز ارائه نمیشود؛ زیرا ظرفیت هستیشناسی اومانیستی و انسانشناسی رالز بیش از این مقدار نیست. در حالی که عدالت در منظر اسلام میتواند گستره رفتار و کردار انسان و حاکمیت را در قبال همنوع خود، محیط پیرامونی و از همه مهمتر در رابطه با خالق خویش تنظیم کند، چرا که عدم تنظیم رفتار در قبال حق تعالی میتواند سایر رفتارهای انسان را نیز تحتالشعاع قرار دهد. با توجه به ظرفیت هستیشناسی اومانیستی، نظریه عدالت رالز با آزادی تقابل پیدا میکند، در حالی که از منظر دینی به دلیل وجود نگاه هستیشناسانه توحیدی، نقایص این دیدگاه مادی از بین رفته و تعارض میان آزادی و عدالت تبدیل به تلازم میان این 2 مفهوم میشود.
عدالت و آزادی در سیره رضوی
کلیدواژه حکمرانی در چارچوب سنت و بالطبع در روایات واردشده از امام رضا علیهالسلام، در مفهومی والایی به نام «امامت» تجلی مییابد.
در سیره عملی و قولی امام رضا علیهالسلام تأکید فراوانی بر تبیین جایگاه امامت شده است و از وجوه امام نیز تأکید خاص بر ویژگی «عادل» بودن امام شده است. از منظر دینی و در نظام امامت، اهمیت «انسان» بیش از «ساختار» است. از این رو با ورود امام معصوم -که مصداق یک انسان کامل است- به عنوان محور، مورد توجه قرار میگیرد نه نظام حاکم؛ زیرا اراده امام در نظام حکمرانی جاری است که با غیبت امام معصوم این اراده وجود ندارد، حتی بر اساس نظریه ولایت فقیه نیز اراده حاکم فقیه به عنوان اراده حاکم در تمام شؤون جاری نمیشود. البته باید توجه داشت محوریت اراده امام معصوم به معنای نفی مشاوره نیست، بلکه خداوند متعال دستور به مشورت در حکمرانی داده است؛ «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُم»، «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر» اما تصمیم نهایی و محوریت نظام دائرمدار اراده امام معصوم است.
امام رضا(ع) در مقام مناظره با رأس الجالوت ویژگیهایی را برای امام ذکر فرموده است: «أَنْ یَکُونَ عَالِما بِالتَّوْرَاه وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ فَیُحَاجَّ أَهْلَ التَّوْرَاهِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ أَهْلَ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ وَ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ وَ أَنْ یَکُونَ عَالِما بِجَمِیعِ اللُّغَاتِ حَتَّى لَا یَخْفَى عَلَیْهِ لِسَانٌ وَاحِدٌ فَیُحَاجَّ کُلَّ قَوْمٍ بِلُغَتِهِمْ ثُمَّ یَکُونَ مَعَ هَذِهِ الْخِصَالِ تَقِیّا نَقِیّا مِنْ کُلِ دَنَسٍ طَاهِرا مِنْ کُلِّ عَیْبٍ عَادِلا مُنْصِفا حَکِیما رَءُوفا رَحِیما حَلِیما غَفُورا عَطُوفا صَدُوقا بَارّا مُشْفِقا أَمِینا مَأْمُونا رَاتِقا فَاتِقا». در این تعبیر امام رضا علیهالسلام ویژگی عدالت را در کنار ویژگی عصمت ذکر میکند.
مرحوم «محقق لاهیجی» در گوهر مراد بیان میکند نکته ذکر عدالت در کنار عصمت، آن است که این 2 مفهوم هممعنا هستند؛ یعنی اگر عدالت نباشد عصمتی نیز در کار نیست، بلکه با وجود عدالت، عصمت نیز برقرار خواهد شد. ذیل همین روایت شهید صدر (ره) میفرماید: دلیل عادل بودن امام آن است که امام خلیفه الهی و مظهر جمیع اسما و صفات الهی است پس این منصب اقتضا دارد که امام متصف به عدالت باشد. این اتصاف نه به عنوان یک اسم بلکه به عنوان تنظیمکننده مناسبات سایر اسما است. بنابراین میتوان گفت امام رضا علیهالسلام در این روایت تعبیر خاصی از واژه عدالت ارائه فرموده است.
امام رضا علیهالسلام در مواجهه با صوفیه نیز 3 ویژگی برای امام ذکر میکند: صداقت داشته باشد، وفای به عهد کند، ظلم نکند و عدالت ورزد: إِنَّمَا عَلَى الْإِمَامِ أَنَّهُ إِذَا حَکَمَ عَدَلَ وَ إِذَا وَعَدَ وَفَى وَ إِذَا حَدَّثَ صَدَقَ وَ إِنَّمَا حَرَّمَالله الْحَرَامَ بِعَیْنِهِ مَا قَلَّ مِنْهُ وَ مَا کَثُرَ وَ أَحَلَّالله الْحَلَالَ بِعَیْنِهِ مَا قَلَّ مِنْهُ وَ مَا کَثُر.
امام رضا علیهالسلام در مقابل مأمون استدلال به آیه شریفه «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین» کرده و امامت را به عنوان عهد الهی میداند که به فرد ظالم نمیرسد. امام علیهالسلام ظالم را به فرد ناعادل تفسیر کرده است.
تلازم میان عدالت و آزادی
امام رضا علیهالسلام درباره عدم تقابل میان عدالت و آزادی در روایتی فرموده است: «أَنَ الْمُسْلِمِینَ قَالُوا لِرَسُولِالله ص لَوْ أَکْرَهْتَ یَا رَسُولَالله مَنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَکَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُالله (ص) مَا کُنْتُ لِأَلْقَىالله عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَهٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئا؛ مسلمانان به نبی مکرم اسلام اعلان کردند: اگر میتوانی مردم را مجبور به اسلام کن تا تعداد ما در برابر دشمنان افزایش یابد اما رسول گرامی اسلام پاسخ میفرمایند: من نمیخواهم با بدعت حق تعالی را ملاقات کنم». بیتردید دین در مسیر ایمان آوردن و بندگی هیچ اکراه و اجباری را قبول نمیکند. آیا آزادیای از این بالاتر وجود دارد؟ اما اگر عدالت باشد این نوع آزادی رقم میخورد همچنان که این نحوه از آزادی عدالت به آن معنای خاص را به دنبال خواهد داشت. انسانی که با آزادی و اختیار اندیشه ایمان آورد، میتواند اقامه قسط و عدالت در جامعه کند: (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط). انسان پرورشیافته در این مکتب به عقل عملی و نظری ملتزم میشود که در نهایت زمینه برقراری قسط و عدالت اجتماعی را فراهم میآورد.
سیره عملی امام رضا علیهالسلام
حضرت در 2 مورد عملا متذکر این بحث میشوند:
1- نقل شده است مأمون (علیه اللعنه) با شادی خدمت امام رسید و به پشتی تکیه داد و طوماری را باز کرد که الان به من خبر دادند ما بلخ یا هرات را تصرّف کردیم. امام رضا علیهالسلام، مأمون را نصیحت همراه با عتاب فرموده و متذکر معنای عدالت شدند و خطاب کردند آیا با امت رسول خدا اینگونه برخورد میکنی؟ ستم و ظلم میکنی در حالی که عدالت بر حاکم واجب است. باید خلافت خود را در مرکز اسلام یعنی مکه و مدینه برقرار میکردی تا بتوانی عدالت را جاری کنی.
2- در جریان خشکسالی و درخواست مأمون از امام رضا علیهالسلام برای اقامه نماز باران، بار دیگر آن حضرت مفهوم عدالت را در قالب تذکر اخلاقی به مأمون ارائه فرمود: «إِذَا کَذَبَ الْوُلَاهُ حُبِسَ الْمَطَر»؛ اگر والیان و حاکمان دروغ بگویند باران نمیبارد. این تعبیر امام علیهالسلام اشارهای به تعبیر ایشان در مواجهه با صوفیه است که یکی از ویژگیهای والی و حاکم جامعه را صداقت بیان کرده است.
آنچه امروز در دنیا به عنوان نظام حکمرانی مورد بحث قرار گرفته نگاه لیبرالیستی و سوسیالیستی است که نزاع از دوگانه آزادی و عدالت برخاسته است در حالی که از منظر امام رضا علیهالسلام، اولا تقابلی بین این دو مفهوم وجود ندارد، زیرا تعریف دین از آزادی و عدالت متفاوت از برداشتهای مکاتب غربی است و ثانیا نظام حکمرانی مبتنی بر امامت، عدالت رکن به شمار میآید و این رکن هم در مقام تکوین و هم در مقام تشریع مبنای اساسی دارد.
***
رونق زبان فارسی با امام رضا(ع)
نهاد اجتماعی حرم
محمدعلی فتحاللهی*: به مناسبت سالروز ولادت حضرت رضا(ع) چند مساله را پیرامون نقش ایشان در ایران امروز ذکر خواهم کرد.
1- حضرت امام رضا(ع) و مضجع نورانی و پربرکت ایشان در ایران همواره در طول تاریخ عامل مهم انسجامبخش مردم ایران و مقوم هویت ملی ایرانیان بوده است. وقتی بحث ولایتعهدی امامرضا(ع) در عرصه رسمی و سیاسی آن زمان مطرح شد، مردم برای نخستین بار با 2 سیاست در عرصه رسمی کشور مواجه شدند. اول سیاستی که بنیعباس آن را نمایندگی میکردند و دوم سیاستی که امام معنابخش آن بود. هر چند بنیعباس هم ادعای سیاست دینی داشتند و حکومت خود را منتسب به پیامبر میکردند اما سیاست آنها از حیث ماهیت، تفاوتی با سیاستهای معمول آن زمان و سیاست قدرتهای دیگر نداشت. اما مردم ایران با حضور امام رضا(ع) سیاست دومی را مشاهده کردند که سیاست دینی بود و به طور کلی در ماهیت، عملکرد و ویژگیهایش از رفتارهای سیاسی رایج آن زمان تمایز داشت.
این مساله مهمی بود و در عرصه ایران نمود بیشتری داشت، چون ایران عرصه خلافت بنیعباس بود، لذا سفر امام رضا(ع) به ایران با این فضای سیاسی توام بود و یک سفر معمولی نبود. درخشش و نمایان شدن سیاست دینی که همان سیاست پیامبر گرامی اسلام بود، در مسافرت امام به ایران، صحنههای شگرفی خلق کرد و گویی مردم دوباره شخص پیامبر اسلام و رفتار و سکنات ایشان را به عینه میدیدند.
با حضور امام در ایران، این دوگانگی سیاست و 2 گونه سیاست به منصه ظهور میرسد و آن ادعای دینی بودن سیاست بنیعباس، زیر سوال میرود. وقتی مردم سیاست دینی امام رضا(ع) را مشاهده کردند، عملا آن سیاستی که به اسم دین توسط بنیعباس ذکر میشد، زیر سوال رفت و این ویژگی مهم سفر حضرت بود؛ مضاف بر اینکه در جزئیات و مسائل دیگر هم ویژگیهای مهم دیگری را میتوان ذکر کرد.
2- در مدت یک سال و اندی که امام رضا در ایران حضور داشتند، الهامبخش سیاست نبی گرامی اسلام و سیاست دینی برای مردم ایران بودند و بعد از شهادت ایشان هم مضجع شریفشان مهمترین منبع الهامبخش سیاست اسلامی و سیاست دینی برای مردم بود. در واقع از این مضجع شریف آن چیز مهمی که الهام گرفته میشود علاوه بر بحثهای مختلف، ویژگیهای سیاست دینی و اسلامی است.
این معنا آثار خود را داشت و به نوعی انسجامبخش ملی مردم ایران هم بود. ما در طول تاریخ 1400 ساله مضجع شریف امام رضا را منبع اصلی انسجام ملی برای ایرانیان میبینیم. این مساله به طور عینی قابل ملاحظه است که همه بخشهای مختلف مردم ایران از اقوام مختلف و زبانهای مختلف با حضور در مشهد و در کنار ضریح امام رضا، نسبتی مساوی با آنجا برقرار میکنند و در آنجا احساس راحتی دارند. هیچ جایی در ایران نیست که همه بخشهای مردم ایران بتوانند مانند حرم امام رضا در آنجا احساس امنیت و آرامش روحی کنند. این ثروت و سرمایه بزرگی برای مردم ایران است.
از طرف دیگر ما میبینیم همه بهترینهای مردم ایران در آنجاست. در بخشهای مختلف، مردم ایران عالیترین هنرنماییهای خود را تقدیم آن مرکز نورانی میکنند و آنجا در واقع بزرگترین موزهای است که آینه تمامنمای داشتهها و هنرنماییهای مردم ایران است. چنین مرکزی همواره انسجام ملی را برای مردم ایران حفظ و تقویت میکند، لذا در طول تاریخ نزدیک به 1400 سال میتوانیم این مضجع شریف را مهمترین عامل انسجامبخشی و هویت ملی ایرانی تلقی کنیم؛ مضاف بر اینکه آن اتفاقاتی که در دوران یک و نیم ساله حضور حضرت در جایگاه ولایتعهدی اتفاق افتاد، لحظه به لحظه الهامبخش ارکان اصلی هویت ملی ایرانی بوده و هست. در عرصه تجلیات روحانی امام رضا(ع)، تمام عرفا و بزرگان معرفت در طول تاریخ ایران، همه سلسله طریقت و سلسله معنوی خود را به امام رضا(ع) میرسانند و در واقع از ایشان الهام میگیرند. بزرگان فلسفه و فکر و اندیشه نقطه اصلی اتکای خود را مناظرات علمی امام رضا(ع) میدانند. از آنجاست که جوششهای علمی و عقیدتی و فلسفی در جامعه ایران شکل گرفت. زبان فارسی که مشحون از مباحث عرفانی است، از زمان حضور ایشان رونق گرفت و احساس هویتی از این حیث پیدا شد، لذا در همه ارکان اصلی هویت ملی ایرانی ما، یک نسبت جدی با جایگاه امام رضا(ع) میبینیم و این نسبت در طول تاریخ 1400 ساله و بعد از شهادت ایشان در جایگاه مضجع شریف ایشان برقرار است. لذا هم از نظر ارکان اصلی هویت ملی ایران و هم از لحاظ روحی و معنوی و احساس هویتی که مردم ایران دارند، این جایگاه شریف الهامبخش و تاثیرگذار است.
3- نکته دیگر، توجه به مضجع و حرم آن حضرت به عنوان یک نهاد اجتماعی است. هیچ نهاد اجتماعی دیگری به اندازه این حرم برای ما کارکرد نداشته است. ممکن است شما در شهری از ویژگی یا پدیدهای بازدید کنید اما در نهایت احساس کنید این پدیده متعلق به مردم آنجاست و شما به عنوان میهمان به آنجا رفتهاید اما مشهد اینگونه نیست. همه مردم احساس میکنند خودشان به مشهد تعلق دارند و مشهد به آنها تعلق دارد. مردم بهترینهای خود را به آنجا هدیه میکنند و ارتباط عمیق عاطفی با آن دارند و راز و نیازهای خود را با آنجا برقرار میکنند. نه تنها با حضور در این حرم شریف بلکه از راه دور هم به حضرت ابراز ارادت میکنند، لذا چنین مرکزی کاملا ویژه است و حتی در کشورهای دیگر وجود ندارد. حتی قابل مقایسه با مدینه پیامبر اسلام و دیگر شهرهای مذهبی در کشورهای دیگر هم نیست. به رغم اینکه همه آنها جایگاه خود را دارند اما یک ویژگی منحصر به فردی در حرم امام رضا وجود دارد که کاملا میتواند انسجام اجتماعی ایجاد کند و به شکل فزاینده و فیاضی در حوادث جدید و تاریخ معاصر کمککننده و تکیهگاه و پشتیبان مردم باشد. البته این نکته به این معنا نیست که این ویژگی اختصاص صرف به مردم ایران داشته باشند بلکه مردم دیگر کشورها هم چنین رابطه عمیقی را با مرقد امام رضا (ع) دارند اما به هر حال ایران با این مرکز شکل گرفته و بیشترین بهره را از این مرکز میبرد و انسجام اجتماعی خود از آنجا تامین میکند.
از لحظهای که امام رضا(ع) در ایران حضور داشتند و حادثه ولایتعهدی ایشان مطرح شد، ما این تاثیرگذاری را میبینیم.
بد نیست به این داستان هم اشاره کنم که وقتی جلسه ولایتعهدی امام رضا(ع) برقرار بود و همه بزرگان کشور با ایشان بیعت میکردند، نفر دوم حکومت بنیعباس، یعنی طاهر ذوالیمینین که فرمانده کل ارتش آن زمان بود، وقتی میخواست با امام بیعت کند، با دست چپ خود با امام بیعت کرد! امام از او پرسید چرا با دست چپ بیعت میکنی؟ طاهر جواب داد من با دست راست با مامون بیعت کردهام و نمیخواهم با دستی که با او بیعت کردهام با شما بیعت کنم. در واقع او میخواست بگوید این بیعت با آن بیعت فرق دارد و بیعت با شما بیعت با پیامبر اسلام است. با دستی که آلوده بیعت با مامون است نمیتوان با امام بیعت کرد. امام هم پذیرفتند و متبسم شدند. یعنی از همان زمان یک فهمی پیدا شده بود که جنس سیاست دینی چیز دیگری است. از همان زمان تاکنون میتوان مثالهایی زد که امام منشأ اثر در تمام مراحل و بزنگاههای سیاسی - اجتماعی مردم ایران بوده است. در حوادث مربوط به کشف حجاب در دوره رضاخان گرفته تا حوادث انقلاب اسلامی، حرم امام به عنوان پناهگاه مردم در تحولات سیاسی و اجتماعی مطرح بوده است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی *