printlogo


کد خبر: 284699تاریخ: 1403/2/31 00:00
مردم ایران در آیینه حضرت امام رضا(ع) حقیقت خویش را یافته‌اند
قلب ایران
* درآمدی بر هویت‌یابی دینی مردم ایران/ * وحدت آسمانی مردم ایران در پرتوی ولایت رضوی

واقعیت امروز جامعه ایران را می‌توان چنین توصیف کرد که محبت به امام رضا(ع) از مرزهای هویت‌های قومی و مذهبی ما عبور کرده و عشق به ایشان عنصر وحدت‌بخشی شده است تا هر چه بیشتر گروه‌های اجتماعی مردم ایران را ذیل چتر خود گرد آورد. چه خوب است در این برهه حساس تاریخی که ایجاد گسست در جامعه ایرانی در رأس برنامه‌های بیگانگان  قرار گرفته، قدر این سرمایه بزرگ را دانسته و بر گرد ایشان، ایران خود را از نو روایت کنیم.

محمدرضا قائمی‌نیک*: انسان‌ها در زندگی خود ۲ وجه مختلف دارند؛ یکی وجه تمایز با دیگری است. انسان‌ها با دیگران دارای وجوه تمایز هستند، اعم از تمایز‌های فیزیکی تا روحی و...، لذا نمی‌توانیم انسان‌ها و جوامع را بدون تمایز نادیده بگیریم. به هر صورت «تمایز» یکی از ویژگی‌های جهان انسانی و حتی کل جهان است. از طرف دیگر در عین حال که این تمایز باید به رسمیت شناخته شود و اهمیت دارد، انسان‌ها نمی‌توانند بدون یک نقطه اتکای وحدت‌بخش با یکدیگر زندگی کنند، لذا نیازمند وحدت هستند. اساسا چیزی که به آن هویت گفته می‌شود یا چیزی که به آن شخصیت گفته می‌شود، محصول وحدت امور متنوع ذیل یک منطق واحد است. اگر این وحدت نباشد نمی‌شود هیچ امری را اسم‌گذاری کرد و بگوییم برای مثال جامعه ایران، شهر مشهد، شهر تهران و.... بالاخره هنگامی که روی چیزی اسم می‌گذاریم حتما دارای وحدتی است که به واسطه آن وحدت اسم‌گذاری انجام می‌شود، در غیر این صورت نام‌گذاری امر گزافی خواهد بود. تمام دعوا بر سر این است که مبنای وحدت برای جمع آن کثرت‌ها چه باشد و آن نقطه کانونی وحدت‌بخش برای جمع این کثرت‌ها کجا قرار بگیرد. به این معنا ۲ راه‌حل به نظر می‌رسد. یک راه‌حل این است که ما یک واحد از این تکثر‌ها را مبنا قرار داده و بقیه را در ذیل آن وحدت ببخشیم. برای مثال فرد الف مبنای وحدت 20 نفر، 40 نفر، یک میلیون نفر یا یک ملت متکثر شود. یعنی وقتی از این انسان‌های متکثر بپرسید ملاک وحدت شما با یکدیگر چیست، بگویند ما همگی ذیل فرد الف هستیم. آنگاه چرا این فرد الف برخلاف افراد دیگر نقطه کانونی وحدت‌بخش باشد؟ ممکن است قدرت یا اقتدار او بالاتر باشد و به واسطه آن توانسته وحدت را برای همه ایجاد کند و به تعبیری همه از او فرمان ببرند. یک راه دیگر آن است که نقطه وحدت‌بخش را در جهان این دنیایی آدم‌ها تعریف نکنیم. یعنی نقطه وحدت را به عالمی بعد یا قبل از این دنیا ارجاع دهیم. بپذیریم همه آدم‌های این دنیا شبیه هم هستند مگر آنکه انسان‌هایی در عوالم دیگر حائز ویژگی‌هایی شده باشند که به واسطه آن خصلت وحدت‌بخشی و مرکزی پیدا کرده‌اند و دیگران پذیرفته‌اند آنها را به عنوان نقطه کانونی انتخاب کنند. به نظر می‌رسد توضیح تشیع درباره معصومین از این سنخ دوم است. در توضیح مقام عصمت معصومین در تفکر شیعه، عمدتا انتخاب ائمه به واسطه خود انسان‌ها نبوده است. مقام امامت با عصمت گره خورده و آدمی که معصوم نباشد، نمی‌تواند امام را انتخاب کند. همین موضوع نشان می‌دهد که انتخاب ائمه معصومین در قواعد این دنیا نیست. هرچند اثبات و تبیین مقام ائمه با عقل این دنیایی ممکن است اما تعیین آنها به لحاظ وجودی در این دنیا رخ نمی‌دهد. در عین حال نکته‌ای که درباره ائمه معصومین در تفکر شیعه وجود دارد آن است که عصمت این حضرات باعث نمی‌شود آنها از جنس ملائک و فرشتگان شوند، از قضا از جنس خود آدم‌ها بوده و همه افعال حلال آنها را انجام می‌دهند. نکته جالب‌تر آنکه امام معصوم برخلاف مقام نبوت متصل به فرشته وحی حضرت جبرئیل نیز نیست، در عین حال اما کلام معصوم، خنده ایشان، فعل امام و همه امور روزمره ایشان تفاوت ماهوی با بقیه آدم‌ها حتی در اطراف ایشان دارد. ما در حدیث می‌خوانیم برای مثال امام صادق فلان کار را انجام داد و بعد این را مبنای عمل خود در فقه، اعتقادات و اخلاق  در امروز قرار می‌دهیم. سوال اصلی این است: این افعال یا شبیه آنها از اصحاب ائمه هم سر ‌زده است اما فعل آنها ملاک رفتار ما در امروز نیست، پس چه ویژگی باعث شده فعل حضرات معصومین چنین خصلتی را پیدا کند؟ این یعنی ائمه معصومین استمرار تاریخی و اجتماعی دارند. فعل و کلام آنها در طول جامعه و تاریخ استمرار پیدا می‌کند. ائمه معصوم در عین حال که از جنس خود ما انسان‌ها هستند، اما ویژگی ممتازی دارند. این ویژگی را نمی‌شود با اقتضائات جهان محسوس توضیح داد. ما با اقتضائات جهان محسوس نمی‌توانیم آن را توضیح دهیم. یعنی ما با ابزار‌های جهان حسی نمی‌توانیم توضیح دهیم چرا فعل علی ابن الموسی ملاک فقه و اخلاق ما در امروز است اما برای مثال فعل ابوذر و سلمان چنین ویژگی‌ای ندارد. اینها انسان‌های خوبی هستند که اتفاقا افعال آنان نیز شبیه حضرت است. لذا این را ما با جهان ملموس نمی‌توانیم توضیح دهیم. از همین رو توضیح مقام ائمه در تفکر شیعه با مبنای پوزیتیویستی قابل توضیح نیست. ما اگر این موضوع را بفهمیم شاید بتوانیم بگوییم چرا حضرت رضا(ع) کانون وحدت‌بخش ایرانیان در طول تاریخ و حیات اجتماعی ما بوده است. پس این موضوع امری است که نیازمند توضیح کلامی و فلسفی است. ما نیاز به کلام اجتماعی داریم تا این را توضیح دهد که چرا علی بن موسی(ع) نقطه وحدت‌بخش کانونی ما ایرانیان بوده است.
درباره اینکه چرا حضرت رضا(ع) به ایران آمده و شهید شدند، جز توصیف تاریخی ما نمی‌توانیم دلیلی بیاوریم اما در توضیح این رخداد تاریخی باید مراقب باشیم که آن مساله تنها با جهان ملموس قابل توضیح نیست. به تعبیر دیگر وقتی می‌خواهیم تاریخ ایران را روایت کنیم، باید بدانیم تاریخ روایت حضور حضرت رضا(ع) تاریخ فردی است که حضور وی همچون حضور دیگر انسان‌ها نیست. در توضیح خود این واقعه تاریخی باید توجه کنیم نه در مقام علت‌یابی، بلکه در توضیح پسینی آن همچون دیگر رخداد‌ها نیست. از منظر علت‌یابی می‌توان مواردی را برای توضیح حضور ایشان در ایران ذکر کرد اما از حیث اثرات پسینی این حضور نمی‌توان به ابزار‌های تاریخی موجود کفایت کرد. برای مثال از این حیث نمی‌توان حضور ایشان را با فرد دیگری همچون نادرشاه مقایسه کرد. در اینجا اتفاق دیگری در حال رخ دادن است. در این مسیر کسی می‌آید که بود و نبود وی، بود و نبود یک مساله تاریخی نیست. در نزدیکی حضرت رضا(ع) ما قبر نادرشاه را داریم. نادرشاه نیز از مرکز ایران به مشهد می‌رود و آن را پایتخت می‌کند. ما می‌دانیم که امروز مقبره نادر شاه برای ما یک مساله تاریخی است. کسی امروز نزد مقبره نادر نمی‌رود تا با وجود زنده او ارتباط گرفته و نادر را ملاک هویت خویش و اتحاد مردم ایران قرار دهد. لذا نادر واجد این شرایط و رفتار‌ها نیست، بلکه شخصیتی است تاریخی که اثراتی در زمانه خود گذاشته و به خاطر بزرگی اثرات وی امروزه نامی از آن باقی مانده است. لذا نادر تنها بخشی از گذشته است. اما حضرت امام رضا(ع) اینگونه نیست. یعنی آن سفر و زیارتگاهی که به واسطه آن امروز ما داریم یک استمرار تاریخی دارد، در طول تاریخ حیات داشته و در ادامه نیز خواهد داشت. لذا باید بفهمیم معصوم(ع) وقتی در زمین خاکی راه می‌رود، از خود افعالی بروز می‌دهد که همچون دیگر انسان‌ها نیست، بله! اینها اتفاقاتی است که در طول تاریخ باقی می‌ماند، فعل وی حی و زنده است و به نحو تاریخی اثرگذار خواهد بود. همین موضوع به باور من مهم‌ترین عامل ایجاد وحدت ایرانیان در طول تاریخ پیرامون حضرت رضا(ع) است. از همین رو حضرت رضا(ع) یک مقبره تاریخی نیست، بلکه هجرت ایشان را باید به نحو باطنی و معنایی مورد فهم قرار داد.
عضو هیأت علمی دانشگاه علوم اسلامی رضوی *
 
***
گفت‌وگوی «وطن امروز» با دکتر سیدجواد میری با درباره نقش امام رضا(ع) در هویت‌بخشی ایرانیان
امام رضا(ع) زبان تکثر‌های ایرانی
همه ما ایرانیان فارغ از هر نوع رنگ و مذهبی با حرم امام رضا(ع) خاطرات فراوانی داریم. امام رضا(ع) تبدیل به بخشی از حافظه تاریخی مردم ایران، همچنین رکنی جدی در هویت‌بخشی ما شده است. از همین رو سفر حضرت رضا(ع) به ایران را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ این سرزمین دانست. تحول شگرفی که تأثیرات آن به نحو بنیادین تا امروز امتداد داشته است. به همین واسطه با دکتر سیدجواد میری، جامعه‌شناس و عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی به گفت‌وگو پرداختیم تا پیرامون ابعاد اثر‌بخشی امام رضا(ع) در فرهنگ ایرانی بحث و تبادل نظر کنیم.
 به عنوان سؤال نخست می‌خواستم تحلیل خود را از نقش حضرت امام رضا(ع) در فرآیند هویت‌یابی ما ایرانیان بیان کنید.
واقعیتی که نمی‌توان از کنار آن بسادگی گذشت این خواهد بود که درست است در ایران ما ادیان، مذاهب و اقوام متنوعی داریم اما یک نوع شباهت و قرابتی میان همه این تکثر‌ها وجود دارد. اگر بخواهیم به صورت یکپارچه‌ در باب ایران صحبت کنیم غالب جمعیت ما در طول ۱۴۰۰ سال گذشته، خصوصا هرچه به زمان اکنون و اینجا نزدیک شده‌ایم، یک شباهت جمعی میان آنها پیدا شده و عامل این شباهت نیز اسلام بوده است. اسلام در منطقه وسیعی که به آن جهان اسلام یا تمدن اسلامی می‌گویند، منطقه‌ای که از یک طرف به کازان یا کرانه رود ولگا تا جنوب اسپانیا، مراکش، تونس می‌رسد و از سوی دیگر تا جنوب آفریقا و مناطق شبه‌قاره هند و چین می‌رسد که در واقع چهار طرف تمدن اسلامی را شکل می‌دهند. این منطقه نقش مهمی در یکسان کردن و یکپارچه کردن این مناطق ایفا کرده است. در خود ایران نیز وقتی نگاه می‌کنیم شاید بشود گفت ستون فقرات کشور اسلام است. بله درست است یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و... در این کشور بوده و هستند اما آن چیزی که امروز و مشخصا در 500 سال اخیر ستون فقرات کشور را شکل می‌داده اسلام بوده و مسلمانان نقش کلیدی در تکوین جامعه داشته‌اند. بین مسلمانان نیز به باور من شیعیان نقش بسیار مهمی بر عهده گرفته‌اند. یعنی ما اگر بخواهیم دموگرافی جمعیت ایران را نگاه کنیم اکثریت ایرانیان بالاتفاق شیعه هستند. این مطلب را مقدمه ذکر این موضوع می‌خواهم قرار دهم که یکی از مولفه‌های تشکیل ملت - دولت در یک دوره تاریخی، بحث این موضوع است که مردمی که قرار است وارد عصر ملت ـ دولت شوند، چه میزان به هم نزدیک هستند. تشیع عامل بسیار مهمی برای نزدیکی ما بوده و قابل کتمان نیست. وقتی ما درباره امر جمعی و هویت ایرانیان صحبت می‌کنیم می‌توانیم ۳  کلان‌روایت را از یکدیگر تفکیک کنیم. یک کلان روایت، روایت باستان‌گرایانه است. اساسا آنها قائل به این هستند که آنچه اصل و واقعی است، وضعیت امروز نیست، بلکه واقعیت ما در گذشته است لذا باید امروز خود را با توجه به گذشته بازخوانی و نزدیک کنیم. برای این کلان گفتمان امر اصلی یا آنچه به ایرانیان وحدت می‌بخشد امر باستانی است. کلان‌روایت دیگری وجود دارد که از آن می‌شود به روایت دینی نام برد. در این کلان‌روایت امر جمعی ایرانیان ذیل مفهوم مله یا دین شکل می‌دهد. این روایت اسطوره‌ها، مفاهیم، مبانی نظری، جهان‌بینی و مناسک خاص خود را دارد و در دوران جدید حتی ایدئولوژی خود را تولید کرده است. یک کلان‌روایت دیگر هم وجود دارد که کلان‌روایت تجددگرایانه است. جالب است هرکدام از این کلان‌روایت‌ها یا معماران آن قائل به این هستند که کلان‌روایت ما امر جدیدی نیست، بلکه ریشه در تاریخ دارد. به یک اعتبار حرف آنها شاید درست باشد به این معنا که ایران یک گذشته باستانی یا دینی داشته است اما صورت‌بندی این روایت امری در قدیم نیست، بلکه امری حادث و جدید است. در میان این 3 کلان‌روایت، آن روایتی که توانسته در این 500 سال و مشخصا در عصر ملت - دولت امر جمعی ما را شکل دهد، قوام به آن داده،  موسسه‌ها و سازمان‌های متناسب با خود را  به وجود آورد و زیربناهای جامعه را پی‌ریزی کند، کلان‌روایت اسلام‌گرایانه است.
* نقاط عطف و برجسته این روایت به باور شما چیست؟
این کلان‌روایت اسلام‌گرایانه 3 نقطه عطف در داخل ایران دارد. اینکه اسلام در شبه‌جزیره عرب چه نقاط عطفی داشته را نمی‌خواهم مورد بحث قرار دهم اما در این چارچوب سیاسی که ما امروزه از آن به جمهوری اسلامی ایران یاد می‌کنیم، کلان‌روایت شیعی 3 نقطه عطف داشته است. نخستین نقطه عطف سفر امام رضا(ع) از مدینه به مرو است، دیگری روی کار آمدن صفویه و مشخصا شخص شاه اسماعیل صفوی است و سومی نیز ورود آیت‌الله خمینی به کشور است. هر کدام از این سه به نوعی قوام، دوام و ثبوت امر جمعی ایرانیان در ذیل خوانش اسلام‌گرایان را وارد مرحله جدیدی کرده است. ورود حضرت رضا(ع) به ایران باعث می‌شود تشیع بویژه شیعه اثنی‌عشری در کشور وضع متفاوتی پیدا کند. می‌دانید هر که قائل به ولایت امام رضا‌(ع) باشد دیگر تا حضرت مهدی‌(عج) را می‌پذیرد و جزو شیعیان اثنی‌عشری می‌شود. یعنی ما پس از امام رضا(ع) دیگر شکاف و جدایی در میان شیعیان نداشتیم. قبل از حضرت رضا ما شکاف‌های زیادی میان تشیع داشتیم اما هیچ یک نتوانست در ایران تداوم داشته باشد. ورود امام رضا(ع) به ایران اساسا توانست شیعه اثنی‌عشری را تثبیت کند و جریان‌های فقهی، عرفانی، کلامی و فلسفی ایران را متأثر از خود کنند. مشخصا اگر بخواهم اشاره کنم گفت‌وگو‌ها و مناظرات بین‌الادیانی میان حضرت رضا(ع) و دیگر پیروان ادیان دیگر که در خراسان انجام می‌شود تأثیرات بسزایی بر فهم تمدنی از تشیع می‌گذارد، لذا ورود امام رضا به ایران و مجموعه گفتار‌های ایشان ـ اگر نخواهیم به طور مشخص از کتاب عیون اخبار الرضا از شیخ صدوق اشاره کنیم ـ بلکه بگویم مجموع گفتار‌های ایشان با عنوان اصطلاحی کلیات رضوی که ساختار فکری شیعه در ایران را متحول می‌کند با زبان عربی یک رکن ایران می‌شود. در قرون بعد ظهور صفویه در ایران و شخص شاه اسماعیل و به طور خاص کتاب کلیات شاه اسماعیل صفوی که به زبان ترکی است یک نقطه عطف بوده که هم در درون مرز‌های سیاسی ایران و هم بیرون مرز‌های سیاسی ایران تا قلب اروپا همچون آلبانی و بوداپست که طریقت بکتاشیه در آن حضور داشته و شاه اسماعیل به عنوان یکی از ابدال در آن شناخته می‌شود گسترش یافت. در مرحله سوم نیز ورود آیت‌الله خمینی به ایران و بویژه کتاب ولایت فقیه ایشان را داریم که نقطه عطف سومی است. زبان این کتاب نیز فارسی بوده لذا اگر بخواهیم در باب هویت ایرانی صحبت کنیم، 3 بعد یا 3 زبان فرهنگ دارد. این سه زبان فرهنگ درست است که در داخل مرز‌های ایران قرار دارد اما به ایران و ایرانیان قدرتی می‌دهد که هم در داخل ایران و هم بیرون از مرز‌های تمدنی و سیاسی خود توانایی اثر‌گذاری داشته باشند. اتفاقا وقوع انقلاب در ایران طی سال ۱۳۵۷ و تأسیس جمهوی اسلامی نشان داد به نوعی ایران را نمی‌توان محدود کرد. درست است امروز آمریکایی‌ها یا نظام هژمون غربی تمام تلاش خود را برای محدود کردن سیاسی و اقتصادی ایران انجام داده است و نظام تحریم به شدیدترین شکل خود بر ما سایه افکنده اما ایران مدام در حال بسط است. سوال این است: بسط ایران چگونه ممکن شده است؟ این بسط که به خاطر گفتمان باستان‌گرایی یا تجددگرایانه ما نیست، آنچه باعث می‌شود ایران مدام بسط یابد، این رنگ و بوی تشیع است که امام رضا(ع) نقش کلیدی در آن دارد. 
درست است در تشیع ما شخصیتی همچون امام علی(ع) را داریم، یا کربلا یک نقطه طلایی در آن بوده و عاشورا به تعبیر برخی گفتمان تشیع است، در این موضوعات شکی نیست اما سخن آنجاست که از منظر ایران وقتی به تشیع نگاه می‌کنیم نقطه عطف کجاست؟ ورود حضرت رضا(ع) به ایران صرفا جابه‌جایی از مدینه به مرو نبوده است، به نوعی جایگاه تشیع نیز از جهان عربی در مرز‌های خراسان بزرگ قرار می‌گیرد. اگر بخواهیم از منظر مردم‌نگاری نگاه کنیم مطالب جالبی را به دست خواهیم آورد. این ورود در فرهنگ مردم منطقه خراسان بزرگ اثرگذار بوده است. دوران کمونیسم البته مقداری رابطه ما را با خراسان بزرگ کمرنگ کرد و ارتباط ایران با آن منطقه کمتر شد اما این رابطه در حال احیا شدن است. ما در آسیای مرکزی تا خود تاتارستان مناصب یا حرم‌هایی داشته‌ایم که به آنها خواجگان می‌گفتند. این خواجگان چه کسانی بودند؟ اینها اولاد سادات و ائمه هستند که در آسیای مرکزی نفوذ شدید داشته و کار‌های تبلیغی انجام می‌دادند. در خود دربار خانات ‌کازان یا تاتارستان امروز منصبی بوده است که به آن «گورشریف» می‌گفتند؛ شریف یعنی سید. اینها کسانی بودند که به واسطه سیادت خود وجاهتی کسب کرده بودند. درست است اعراب و قبایل عربی قبل از ورود حضرت رضا(ع) در منطقه خراسان بزرگ زندگی می‌کردند اما آمدن امام رضا(ع) به این منطقه و ورود ایشان به ساحت سیاست با پذیرفتن ولایتعهدی شاهد تحولی در نوع مناسبات آنها هستیم. ورود امام  رضا(ع) به دستگاه خلافت جایگاه امامت را وارد مناسبات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و... هم می‌کند و تأثیر این ورود تا به امروز هم در فقه شیعه باقی مانده و هم در حوزه تفکر سیاسی شیعه ادامه‌دار بوده است. اگر بخواهیم به عنوان مثال در باب هویت جمعی ایرانیان سخنی بگوییم در خوانش اسلام‌گرایانه که پایه امر جمعی را مله قرار می‌دهد و به نوعی ستون فقرات هویت ملی ایرانیان نیز هست این 3 واقعه مذکور دارای جایگاه بسیار جدی است اما متأسفانه من ندیدم جز اثر «شکل‌گیری ملیت ایرانی» از دکتر فتح‌اللهی کمتر کسی به این موضوع پرداخته و این سه‌گانه را در کنار هم ببیند. ممکن است برخی تحقیقات منفصل از هم را انجام داده و هریک از برهه‌ها را به نحو تفکیکی بررسی کنند اما مطالعه 3 زبان فرهنگی فارسی، ترکی و عربی ما ایرانیان کمتر مورد بررسی قرار گرفته است.
* ما ایرانیان به لحاظ قومی، مذهبی و دینی به نوعی یک رنگین‌کمان را شکل می‌دهیم، لذا زبان مشترک و تمرکز بر امر فراگیر یک مساله جدی در طول تاریخ برای ما بوده است؛ به باور شما حضرت رضا(ع) چه ظرفیتی برای ایجاد همدلی و هم‌زبانی میان ما ایرانیان دارند؟
یکی از جریان‌هایی که به نوعی سوای از مذهب، دین، قومیت و... توانسته زبان عامی در جهان اسلام ایجاد کند زبان عرفان و معنویت است. جالب است امام رضا(ع) نقش کلیدی در خلق این زبان داشته است. معروف است سلسله ذهبیه که یکی از سلسله‌های عرفان در جهان به شمار می‌رود، از طریق «معروف کرخی» منتصب به امام رضا(ع) است. خود این نگاه به تمایز، تفاوت و... در زبان عرفان به عنوان یک امر مذموم دیده نشده است. همان‌گونه که هستی پر از تکثر و تنوع است، این تکثر در ساحات انسانی نیز به‌عنوان یکی از آیات الهی شناخته شده و عرفان  به زیبایی این تکثر را تبیین می‌کرده است. جالب است زبانی که امام رضا در گفت‌وگو با دیگر ادیان داشته، در آثار تاریخی ذکرشده که ایشان با زبان خود آنان سخن می‌گفته‌اند. بسیاری از اروپا، سند و مناطق مختلف آمده و حضرت به زبان فرهنگ و آیین آنها گفت‌وگو را شکل می‌داده‌اند، لذا در خود امروز ایران نیز نگاه می‌کنیم، با مطالعه مردم‌نگاری‌ها، از کلیمیان تا زرتشتیان یا حتی اهل سنت همگی به زیارت امام رضا(ع) می‌روند؛ گویی که حرم امام رضا(ع) تنها متعلق به شیعیان اثنی‌عشری نیست. خود این مفهومی که امروز در گفتمان جمهوری اسلامی دنبال می‌شود یعنی گفتمان حرم یا مدافعان حرم، به نوعی بازتاب و بسط فرهنگی حرم امام رضا(ع) در ایران است. این موضوع را می‌شود البته بسط داد، هرچند مجال آن در این فرصت نخواهد بود، بنابراین امام رضا‌(ع) برای ما ایرانیان شخصیتی فرا قومیتی، فرا زبانی و فرا مذهبی هستند که حرم ایشان حلقه اتصال دل‌های مردم است.
***
تلازم عدالت و آزادی در اندیشه امام رضا(ع)
عدالت رضوی
دکتر سیدمحمدحسین هاشمیان: «عدالت» لفظی است دارای معنا و مفهوم که حکایت از تمایلات و عواطف خاص دارد؛ یعنی تناسبی در بین دسته‌ای از افعال با خواسته‌های انسان وجود دارد که موجب می‌شود آن افعال را عادلانه بنامیم.
یکی از ویژگی‌های بارز انسان‌ها حس عدالت‌خواهی و عدالت‌طلبی آنهاست، به طوری که اگر تاریخ را مورد بررسی قرار دهیم، خواهیم یافت که اغلب انقلاب‌ها و تحولات تاریخی با انگیزه ایجاد عدالت شکل گرفتند. عدالت همواره در همه جوامع دارای تقدس بوده و آرمانی است که همه جوامع در جهت تحقق آن به تکاپو مشغولند.
موضوع «عدالت برای همه، ظلم به هیچ کس» با رویکرد تمدنی به آموزه‌های رضوی(ع) مبحث مهمی است که تلاش می‌کنم در این مجال آن را باز کرده و توضیح دهم.
حکمرانی اسلامی و دوگانه عدالت در برابر آزادی با تمرکز بر سیره رضوی
حکمرانی مفهومی است که در ادبیات علمی تعریف مشخصی از آن انجام نشده است. تعریفی که در اینجا ارائه می‏شود مروری است بر برخی تعاریف یا نقاط مشترک تعاریف که در کلمات اندیشمندان به آن پرداخته شده است. حکمرانی به معنای «تمشیت امور جامعه توسط حاکمیت در عرصه‌های گوناگون اعم از فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در راستای حفظ مصلحت عموم جامعه از طریق سیاست‌گذاری، قانونگذاری و تنظیم‏گری» را اگر محل بحث و نظر قرار دهیم در می‏یابیم حکمرانی یک دانش کاملا هنجاری یا ایدئولوژیک است، یعنی بدون قضاوت درباره فضایل و رذایل اخلاقی، ارزش‏ها و به تعبیر دقیق‏تر باید و نبایدها، حکمرانی امکان‌پذیر نیست. بر این اساس ایدئولوژی‏ها و مکاتب فکری و اخلاقی مختلف برای ترسیم معنای ایدئولوژیک خود در قبال حکمران ورود پیدا می‏کنند.
اما نظام حکمرانی در غرب به گونه‌ای دیگر است، در دنیای غرب ۲ مبنای ایدئولوژیک برای حکمرانی تعریف شده است که هم تعیین‏کننده مصلحت عمومی (که در تعریف حکمرانی اخذ شد) و هم بیانگر ویژگی‏ها و شرایط ابزارها، مسیرها و روش‏هایی است که ما را به این خیر عمومی می‏رساند. به عنوان مثال اگر مصلحت را اخلاقی تعریف کردیم در حالی که وسایل دستیابی به آن از دیدگاه ایدئولوژی و مکتب فکری و اخلاقی مورد تأیید نبود. آیا تمسک به این روش‏ها صحیح است؟ بنابراین ایدئولوژی‌هایی از ۲ طریق در حکمرانی‏ها مداخله می‏کنند: یکی، تعریف مصلحت و دیگری روش‏هایی که حاکمیت باید در تمشیت امور جامعه و در جهت رسیدن به آن مصلحت از آنها تبعیت کرده و به‌کار گیرد.
در غرب ۲ دیدگاه مهم وجود دارد که در نتیجه ۲ نظام حکمرانی را در غرب مستقر کرده است؛ دیدگاه لیبرالیسم و دیدگاه سوسیالیسم. پیش از این ۲ نظام، دیدگاه کمونیسم نیز وجود داشت که البته همزمان با فروپاشی شوروی به صورت کلی منتفی شد.
اما ۲ دیدگاه لیبرالیسم و سوسیالیسم با فراز و نشیب‏های خویش همچنان بر تفکر غربی حاکم است، به طوری که در پاره‏ای اوقات چپ‏ها (سوسیالیست‏ها) در دنیای غرب رای می‏آورند مثلا در آمریکای لاتین چپ‏ها بیشتر رای می‏آورند و اقبال عمومی به این مکتب فکری بیشتر است، همچنان که در برهه‏هایی از زمان راست‏ها (لیبرال‏ها) حائز اکثریت آرا و تفکر غالب در دنیای غرب می‏شوند. این ۲ نظام حکمرانی مبتنی بر ۲ ایدئولوژی مختلف است که بازگشت آن به تعارض میان ۲ ارزش اخلاقی است. 
تعارض بین عدالت و آزادی در تفکر غربی
یکی از مباحث مهم در حکمرانی اتخاذ تصمیم مناسب در تزاحمات میان ارزش‏های مختلف است. حاکمیتی که در صدد وصول به مصلحت عمومی است، چگونه میان تزاحمات به‌کارگیری ابزارها، داوری کرده و ابزار و مسیر ارجح را انتخاب کند؟ 
۲ دیدگاه در این زمینه وجود دارد: الف -  دیدگاهی که «جان رالز» فیلسوف سیاسی مطرح می‌کند مبنی بر اینکه ارزش غایی، «عدالت» است و از این منظر، نظام حکمرانی سوسیالیست را برای حاکمیت تجویز می‏کند. ب- دیدگاه «فردریک هایک» فیلسوف اقتصادی که معتقد است ارزش غایی و بنیادین، «آزادی» است. این دیدگاه نظام حکمرانی لیبرال و نئولیبرال را توجیه و تجویز می‏کند. این ۲ فیلسوف با یکدیگر اختلاف‌نظرهایی دارند که براساس آن، مکاتباتی میان آن ۲ شکل گرفته است و مناقشه علمی شدیدی در این رابطه در مباحث علمی حکمرانی ایجاد شده است.
رالز بر اساس تعریفی که از عدالت می‌کند بر این باور است که ضروری است حاکمیت فرصت‏های برابری را برای عموم ایجاد کند تا بتوانند در مسیر رقابت استعدادهای خود را شکوفا کنند. از سوی دیگر، نظام اجتماعی فی حد نفسه عادلانه نیست، بنابراین اگر مداخلات برای ایجاد فرصت‏های برابر برای عموم جامعه نباشد عدالت رقم نخواهد خورد و در نتیجه غایت و مصلحت عمومی به دست نخواهد آمد.
در نقطه مقابل، هایک معتقد است عدالت تنها یک سراب اجتماعی است. وی کتابی به نام «راه بردگی» دارد که در آنجا تحلیل می‏کند دولت‏ها با شعار عدالت روی کار می‏آیند اما در مرحله عمل نه تنها عدالت را محقق نمی‌کنند بلکه آزادی‏های فردی را سلب کرده و آنها را به بردگی می‏گیرند، بنابراین حرکت به سمت عدالت به معنای به بردگی گرفتن مردم و سلب آزادی از آنان است. مبنای تئوریک وی بر این است که عدالت وصف «رفتار انسانی» است نه وصف یک «موقعیت اجتماعی» یا نظام حکمرانی. رفتار یک انسان باید عادلانه باشد و آنچه در جامعه رقم می‏خورد، عین عدالت است زیرا نظم جامعه نوعی نظم خودجوش است و این نوع نظم، بهترین وضعیت را رقم می‏زند، مگر آنکه حاکم مداخله‌ای انجام دهد که دخالت وی ناعدالتی را به دنبال خواهد داشت. پس باید جهت‏گیری جامعه به سمت ترویج آزادی‏های فردی باشد.
تلازم بین عدالت و آزادی در تفکر دینی
آنچه مهم است واکاری این چالش از منظر دین و آموزه‎های دینی بویژه رهنمودهای امام رضا علیه‌السلام است.
در ادبیات قرآنی کلیدواژه «عدالت» و «آزادی» بسیار مهم به نظر می‏رسند. «إِنَّ‌الله یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان‏»، «وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُم‏»، «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی‏ کانَتْ عَلَیْهِم‏»، «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط». با تأمل در آیات در می‏یابیم میان عدالت و آزادی نه «تعارض» بلکه «تلازم» برقرار است به این معنی که اگر عدالتی در کار نباشد آزادی نیز وجود نخواهد داشت، زیرا تعریفی که دین از عدالت ارائه می‏دهد متفاوت از آن چیزی است که رالز بیان کرده است. تعریف رالز از عدالت در چارچوب هستی‏شناسی اومانیستی است که دارای اشکالات فراوانی است اما عدالت در نظام هستی‏شناسی عرفانی و حکمی اسلام در ساحت اسما و صفات الهی تفسیر می‏شود، البته نه به عنوان یک اسم در عرض سایر اسمای الهی بلکه عدالت اسما است که باعث می‏شود انسان کامل - که مظهر جمیع اسما و صفات است - به دلیل تعادل میان اسما و صفات و با دارا بودن این ویژگی به مقام انسان کامل و خلیفه‌اللهی برسد. از این منظر دوگانه عدالت تکوینی و تشریعی وجود خواهد داشت و عدالت در آفرینش و احسن تقویم تفسیر می‏شود. 
جای سوال است حاکم اسلامی چگونه عدالت را در جامعه پیاده‌سازی کند؟
حاکم اسلامی نیز در مقام باید همین عدالت را در جامعه پیاده سازد. اگر عدالت در تکوین نباشد، عدالت در مقام تشریع نیز بی‏معنا خواهد بود. رالز می‏گوید در نظریه عدالت من نه‌تنها بسیاری از وجوه اخلاقی کنار گذاشته می‏شود بلکه هیچ تبیینی درباره رفتار درست در مواجهه با حیوانات و طبیعت نیز ارائه نمی‏شود؛ زیرا ظرفیت هستی‏شناسی اومانیستی و انسان‏شناسی رالز بیش از این مقدار نیست. در حالی که عدالت در منظر اسلام می‏تواند گستره رفتار و کردار انسان و حاکمیت را در قبال همنوع خود، محیط پیرامونی و از همه مهم‌تر در رابطه با خالق خویش تنظیم کند، چرا که عدم تنظیم رفتار در قبال حق تعالی می‏تواند سایر رفتارهای انسان را نیز تحت‌الشعاع قرار دهد. با توجه به ظرفیت هستی‏شناسی اومانیستی، نظریه عدالت رالز با آزادی تقابل پیدا می‏کند، در حالی که از منظر دینی به دلیل وجود نگاه هستی‌شناسانه توحیدی، نقایص این دیدگاه مادی از بین رفته و تعارض میان آزادی و عدالت تبدیل به تلازم میان این 2 مفهوم می‌شود.
 عدالت و آزادی در سیره رضوی
کلیدواژه حکمرانی در چارچوب سنت و بالطبع در روایات وارد‌شده از امام رضا علیه‌السلام، در مفهومی والایی به نام «امامت» تجلی می‏یابد. 
در سیره عملی و قولی امام رضا علیه‌السلام تأکید فراوانی بر تبیین جایگاه امامت شده است و از وجوه امام نیز تأکید خاص بر ویژگی «عادل» بودن امام شده است. از منظر دینی و در نظام امامت، اهمیت «انسان» بیش از «ساختار» است. از این رو با ورود امام معصوم -که مصداق یک انسان کامل است- به عنوان محور، مورد توجه قرار می‌گیرد نه نظام حاکم؛ زیرا اراده امام در نظام حکمرانی جاری است که با غیبت امام معصوم این اراده وجود ندارد، حتی بر اساس نظریه ولایت فقیه نیز اراده حاکم فقیه به عنوان اراده حاکم در تمام شؤون جاری نمی‏شود. البته باید توجه داشت محوریت اراده امام معصوم به معنای نفی مشاوره نیست، بلکه خداوند متعال دستور به مشورت در حکمرانی داده است؛ «وَ أَمْرُهُمْ شُورى‏ بَیْنَهُم‏»، «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر»  اما تصمیم نهایی و محوریت نظام دائرمدار اراده امام معصوم است. 
امام رضا(ع) در مقام مناظره با رأس الجالوت ویژگی‏هایی را برای امام ذکر فرموده است: «أَنْ یَکُونَ عَالِما بِالتَّوْرَاه وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ فَیُحَاجَّ أَهْلَ التَّوْرَاهِ بِتَوْرَاتِهِمْ وَ أَهْلَ الْإِنْجِیلِ بِإِنْجِیلِهِمْ وَ أَهْلَ الْقُرْآنِ بِقُرْآنِهِمْ وَ أَنْ یَکُونَ عَالِما بِجَمِیعِ اللُّغَاتِ حَتَّى لَا یَخْفَى عَلَیْهِ لِسَانٌ وَاحِدٌ فَیُحَاجَّ کُلَّ قَوْمٍ بِلُغَتِهِمْ ثُمَّ یَکُونَ مَعَ هَذِهِ الْخِصَالِ تَقِیّا نَقِیّا مِنْ‏ کُلِ‏ دَنَسٍ‏ طَاهِرا مِنْ کُلِّ عَیْبٍ عَادِلا مُنْصِفا حَکِیما رَءُوفا رَحِیما حَلِیما غَفُورا عَطُوفا صَدُوقا بَارّا مُشْفِقا أَمِینا مَأْمُونا رَاتِقا فَاتِقا». در این تعبیر امام رضا علیه‌السلام ویژگی عدالت را در کنار ویژگی عصمت ذکر می‏کند. 
مرحوم «محقق لاهیجی» در گوهر مراد بیان می‏کند نکته ذکر عدالت در کنار عصمت، آن است که این 2 مفهوم هم‌معنا هستند؛ یعنی اگر عدالت نباشد عصمتی نیز در کار نیست، بلکه با وجود عدالت، عصمت نیز برقرار خواهد شد. ذیل همین روایت شهید صدر (ره) می‌فرماید: دلیل عادل بودن امام آن است که امام خلیفه الهی و مظهر جمیع اسما و صفات الهی است پس این منصب اقتضا دارد که امام متصف به عدالت باشد. این اتصاف نه به عنوان یک اسم بلکه به عنوان تنظیم‌کننده مناسبات سایر اسما است. بنابراین می‏توان گفت امام رضا علیه‌السلام در این روایت تعبیر خاصی از واژه عدالت ارائه فرموده است. 
امام رضا علیه‌السلام در مواجهه با صوفیه نیز 3 ویژگی برای امام ذکر می‌کند: صداقت داشته باشد، وفای به عهد کند، ظلم نکند و عدالت ورزد: إِنَّمَا عَلَى الْإِمَامِ أَنَّهُ إِذَا حَکَمَ عَدَلَ وَ إِذَا وَعَدَ وَفَى وَ إِذَا حَدَّثَ صَدَقَ وَ إِنَّمَا حَرَّمَ‌الله الْحَرَامَ بِعَیْنِهِ مَا قَلَّ مِنْهُ وَ مَا کَثُرَ وَ أَحَلَّ‌الله الْحَلَالَ بِعَیْنِهِ مَا قَلَّ مِنْهُ وَ مَا کَثُر. 
امام رضا علیه‌السلام در مقابل مأمون استدلال به آیه شریفه «وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماما قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین‏»  کرده و امامت را به عنوان عهد الهی می‌داند که به فرد ظالم نمی‏رسد. امام علیه‌السلام ظالم را به فرد ناعادل تفسیر کرده است. 
تلازم میان عدالت و آزادی
امام رضا علیه‌السلام درباره عدم تقابل میان عدالت و آزادی در روایتی فرموده است: «أَنَ‏ الْمُسْلِمِینَ‏ قَالُوا لِرَسُولِ‏‌الله ص لَوْ أَکْرَهْتَ یَا رَسُولَ‌الله مَنْ قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنَ النَّاسِ عَلَى الْإِسْلَامِ لَکَثُرَ عَدَدُنَا وَ قَوِینَا عَلَى عَدُوِّنَا فَقَالَ رَسُولُ‌الله (ص) مَا کُنْتُ لِأَلْقَى‌الله عَزَّ وَ جَلَّ بِبِدْعَهٍ لَمْ یُحْدِثْ إِلَیَّ فِیهَا شَیْئا؛  مسلمانان به نبی مکرم اسلام اعلان کردند: اگر می‏توانی مردم را مجبور به اسلام کن تا تعداد ما در برابر دشمنان افزایش یابد اما رسول گرامی اسلام پاسخ می‏فرمایند: من نمی‏خواهم با بدعت حق تعالی را ملاقات کنم». بی‏تردید دین در مسیر ایمان آوردن و بندگی هیچ اکراه و اجباری را قبول نمی‌کند. آیا آزادی‏ای از این بالاتر وجود دارد؟ اما اگر عدالت باشد این نوع آزادی رقم می‏خورد همچنان که این نحوه از آزادی عدالت به آن معنای خاص را به دنبال خواهد داشت. انسانی که با آزادی و اختیار اندیشه ایمان آورد، می‏تواند اقامه قسط و عدالت در جامعه کند: (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط). انسان پرورش‏یافته در این مکتب به عقل عملی و نظری ملتزم می‏شود که در نهایت زمینه برقراری قسط و عدالت اجتماعی را فراهم می‌آورد.
سیره عملی امام رضا علیه‌السلام
حضرت در 2 مورد عملا متذکر این بحث می‏شوند:
1- نقل شده است مأمون (علیه اللعنه) با شادی خدمت امام رسید و به پشتی تکیه داد و طوماری را باز کرد که الان به من خبر دادند ما بلخ یا هرات را تصرّف کردیم. امام رضا علیه‌السلام، مأمون را نصیحت همراه با عتاب فرموده و متذکر معنای عدالت شدند و خطاب کردند آیا با امت رسول خدا اینگونه برخورد می‏کنی؟ ستم و ظلم می‏کنی در حالی که عدالت بر حاکم واجب است. باید خلافت خود را در مرکز اسلام یعنی مکه و مدینه برقرار می‏کردی تا بتوانی عدالت را جاری کنی.
2- در جریان خشکسالی و درخواست مأمون از امام رضا علیه‌السلام برای اقامه نماز باران، بار دیگر آن حضرت مفهوم عدالت را در قالب تذکر اخلاقی به مأمون ارائه فرمود: «إِذَا کَذَبَ الْوُلَاهُ حُبِسَ‏ الْمَطَر»؛  اگر والیان و حاکمان دروغ بگویند باران نمی‌بارد. این تعبیر امام علیه‌السلام اشاره‏ای به تعبیر ایشان در مواجهه با صوفیه است که یکی از ویژگی‌های والی و حاکم جامعه را صداقت بیان کرده است.
آنچه امروز در دنیا به عنوان نظام حکمرانی مورد بحث قرار گرفته نگاه لیبرالیستی و سوسیالیستی است که نزاع از دوگانه آزادی و عدالت برخاسته است در حالی که از منظر امام رضا علیه‌السلام، اولا تقابلی بین این دو مفهوم وجود ندارد، زیرا تعریف دین از آزادی و عدالت متفاوت از برداشت‏های مکاتب غربی است و ثانیا نظام حکمرانی مبتنی بر امامت، عدالت رکن به شمار می‏آید و این رکن هم در مقام تکوین و هم در مقام تشریع مبنای اساسی دارد.
***
رونق زبان فارسی با امام رضا(ع)
نهاد اجتماعی حرم
محمدعلی فتح‌اللهی*: به مناسبت سالروز ولادت حضرت رضا(ع) چند مساله را پیرامون نقش ایشان در ایران امروز ذکر خواهم کرد.
1- حضرت امام رضا(ع) و مضجع نورانی و پربرکت ایشان در ایران همواره در طول تاریخ عامل مهم انسجام‌بخش مردم ایران و مقوم هویت ملی ایرانیان بوده است. وقتی بحث ولایتعهدی امام‌رضا(ع) در عرصه رسمی و سیاسی آن زمان مطرح شد، مردم برای نخستین‌ بار با 2 سیاست در عرصه رسمی کشور مواجه شدند. اول سیاستی که بنی‌عباس آن را نمایندگی می‌کردند و دوم سیاستی که امام معنابخش آن بود. هر چند بنی‌عباس هم ادعای سیاست دینی داشتند و حکومت خود را منتسب به پیامبر می‌کردند اما سیاست آنها از حیث ماهیت، تفاوتی با سیاست‌های معمول آن زمان و سیاست قدرت‌های دیگر نداشت. اما مردم ایران با حضور امام رضا(ع) سیاست دومی را مشاهده کردند که سیاست دینی بود و به طور کلی در ماهیت، عملکرد و ویژگی‌هایش از رفتارهای سیاسی رایج آن زمان تمایز داشت.
این مساله مهمی بود و در عرصه ایران نمود بیشتری داشت، چون ایران عرصه خلافت بنی‌عباس بود، لذا سفر امام رضا(ع) به ایران با این فضای سیاسی توام بود و یک سفر معمولی نبود. درخشش و نمایان شدن سیاست دینی که همان سیاست پیامبر گرامی اسلام بود، در مسافرت امام به ایران، صحنه‌های شگرفی خلق کرد و گویی مردم دوباره شخص پیامبر اسلام و رفتار و سکنات ایشان را به عینه می‌دیدند.
با حضور امام در ایران، این دوگانگی سیاست و 2 گونه سیاست به منصه ظهور می‌رسد و آن ادعای دینی بودن سیاست بنی‌عباس، زیر سوال می‌رود. وقتی مردم سیاست دینی امام رضا(ع) را مشاهده کردند، عملا آن سیاستی که به اسم دین توسط بنی‌عباس ذکر می‌شد، زیر سوال رفت و این ویژگی مهم سفر حضرت بود؛ مضاف بر اینکه در جزئیات و مسائل دیگر هم ویژگی‌های مهم دیگری را می‌توان ذکر کرد.
2- در مدت یک سال و اندی که امام رضا در ایران حضور داشتند، الهام‌بخش سیاست نبی گرامی اسلام و سیاست دینی برای مردم ایران بودند و بعد از شهادت ایشان هم مضجع شریف‌شان مهم‌ترین منبع الهام‌بخش سیاست اسلامی و سیاست دینی برای مردم بود. در واقع از این مضجع شریف آن چیز مهمی که الهام گرفته می‌شود علاوه بر بحث‌های مختلف، ویژگی‌های سیاست دینی و اسلامی است.
این معنا آثار خود را داشت و به نوعی انسجام‌بخش ملی مردم ایران هم بود. ما در طول تاریخ 1400 ساله مضجع شریف امام رضا را منبع اصلی انسجام ملی برای ایرانیان می‌بینیم. این مساله به طور عینی قابل ملاحظه است که همه بخش‌های مختلف مردم ایران از اقوام مختلف و زبان‌های مختلف با حضور در مشهد و در کنار ضریح امام رضا، نسبتی مساوی با آنجا برقرار می‌کنند و در آنجا احساس راحتی دارند. هیچ جایی در ایران نیست که همه بخش‌های مردم ایران بتوانند مانند حرم امام رضا در آنجا احساس امنیت و آرامش روحی کنند. این ثروت و سرمایه بزرگی برای مردم ایران است.
از طرف دیگر ما می‌بینیم همه بهترین‌های مردم ایران در آنجاست. در بخش‌های مختلف، مردم ایران عالی‌ترین هنرنمایی‌های خود را تقدیم آن مرکز نورانی می‌کنند و آنجا در واقع بزرگ‌ترین موزه‌ای است که آینه تمام‌نمای داشته‌ها و هنرنمایی‌های مردم ایران است. چنین مرکزی همواره انسجام ملی را برای مردم ایران حفظ و تقویت می‌کند، لذا در طول تاریخ نزدیک به 1400 سال می‌توانیم این مضجع شریف را مهم‌ترین عامل انسجام‌بخشی و هویت ملی ایرانی تلقی کنیم؛ مضاف بر اینکه آن اتفاقاتی که در دوران یک و نیم ساله حضور حضرت در جایگاه ولایتعهدی اتفاق افتاد، لحظه به لحظه الهام‌بخش ارکان اصلی هویت ملی ایرانی بوده و هست. در عرصه تجلیات روحانی امام رضا(ع)، تمام عرفا و بزرگان معرفت در طول تاریخ ایران، همه سلسله طریقت و سلسله معنوی خود را به امام رضا(ع) می‌رسانند و در واقع از ایشان الهام می‌گیرند. بزرگان فلسفه و فکر و اندیشه نقطه اصلی اتکای خود را مناظرات علمی امام رضا(ع) می‌دانند. از آنجاست که جوشش‌های علمی و عقیدتی و فلسفی در جامعه ایران شکل گرفت. زبان فارسی که مشحون از مباحث عرفانی است، از زمان حضور ایشان رونق گرفت و احساس هویتی از این حیث پیدا شد، لذا در همه ارکان اصلی هویت ملی ایرانی ما، یک نسبت جدی با جایگاه امام رضا(ع) می‌بینیم و این نسبت در طول تاریخ 1400 ساله و بعد از شهادت ایشان در جایگاه مضجع شریف ایشان برقرار است. لذا هم از نظر ارکان اصلی هویت ملی ایران و هم از لحاظ روحی و معنوی و احساس هویتی که مردم ایران دارند، این جایگاه شریف الهام‌بخش و تاثیرگذار است.
3- نکته دیگر، توجه به مضجع و حرم آن حضرت به عنوان یک نهاد اجتماعی است. هیچ نهاد اجتماعی دیگری به اندازه این حرم برای ما کارکرد نداشته است. ممکن است شما در شهری از ویژگی یا پدیده‌ای بازدید کنید اما در نهایت احساس ‌کنید این پدیده متعلق به مردم ‌آنجاست و شما به عنوان میهمان به آنجا رفته‌اید اما مشهد اینگونه نیست. همه مردم احساس می‌کنند خودشان به مشهد تعلق دارند و مشهد به آنها تعلق دارد. مردم بهترین‌های خود را به آنجا هدیه می‌کنند و ارتباط عمیق عاطفی با آن دارند و راز و نیازهای خود را با آنجا برقرار می‌کنند. نه تنها با حضور در این حرم شریف بلکه از راه دور هم به حضرت ابراز ارادت می‌کنند، لذا چنین مرکزی کاملا ویژه است و حتی در کشورهای دیگر وجود ندارد. حتی قابل مقایسه با مدینه پیامبر اسلام و دیگر شهرهای مذهبی در کشورهای دیگر هم نیست. به رغم اینکه همه آنها جایگاه خود را دارند اما یک ویژگی منحصر به فردی در حرم امام رضا وجود دارد که کاملا می‌تواند انسجام اجتماعی ایجاد کند و به شکل فزاینده و فیاضی در حوادث جدید و تاریخ معاصر کمک‌کننده و تکیه‌گاه و پشتیبان مردم باشد. البته این نکته به این معنا نیست که این ویژگی اختصاص صرف به مردم ایران داشته باشند بلکه مردم دیگر کشورها هم‌ چنین رابطه عمیقی را با مرقد امام رضا (ع) دارند اما به هر حال ایران با این مرکز شکل گرفته و بیشترین بهره را از این مرکز می‌برد و انسجام اجتماعی خود از آنجا تامین می‌کند.
از لحظه‌ای که امام رضا(ع) در ایران حضور داشتند و حادثه ولایتعهدی ایشان مطرح شد، ما این تاثیرگذاری را می‌بینیم. 
بد نیست به این داستان هم اشاره کنم که وقتی جلسه ولایتعهدی امام رضا(ع) برقرار بود و همه بزرگان کشور با ایشان بیعت می‌کردند، نفر دوم حکومت بنی‌عباس، یعنی طاهر ذوالیمینین که فرمانده کل ارتش آن زمان بود، وقتی می‌خواست با امام بیعت کند، با دست چپ خود با امام بیعت کرد! امام از او پرسید چرا با دست چپ بیعت می‌کنی؟ طاهر جواب داد من با دست راست با مامون بیعت کرده‌ام و نمی‌خواهم با دستی که با او بیعت کرده‌ام با شما بیعت کنم. در واقع او می‌خواست بگوید این بیعت با آن بیعت فرق دارد و بیعت با شما بیعت با پیامبر اسلام است. با دستی که آلوده بیعت با مامون است نمی‌توان با امام بیعت کرد. امام هم پذیرفتند و متبسم شدند. یعنی از همان زمان یک فهمی پیدا شده بود که جنس سیاست دینی چیز دیگری است. از همان زمان تاکنون می‌توان مثال‌هایی زد که امام منشأ اثر در تمام مراحل و بزنگاه‌های سیاسی - اجتماعی مردم ایران بوده است. در حوادث مربوط به کشف حجاب در دوره رضاخان گرفته تا حوادث انقلاب اسلامی، حرم امام به عنوان پناهگاه مردم در تحولات سیاسی و اجتماعی مطرح بوده است.
عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی *

 


Page Generated in 0/0071 sec