printlogo


کد خبر: 285784تاریخ: 1403/3/6 00:00
نگاهی به هفدهمین فیلم «گای ریچی» به نام وزارت جنگ ناجوانمردانه
واقعی اما تخیلی!

بهراد رشوند: ساخته جدید «گای ریچی» فارغ از اشاره ابتدایی فیلم مبنی بر روایت اثر بر اساس یک داستان واقعی، قصه‌ای است که جدا از صحت و سقم این استناد مطروحه، آمیخته است به امضای کاری کارگردانی ریچی با قلمی آغشته به جوهری تارانتینویی، اتمسفر اختصاصی فیلمسازی و ادویه‌جات قصه‌پردازی انحصاری.
فیلم از آنجایی آغاز می‌شود که ماموران نازی با توقف یک قایق ماهیگیری مشکوک، ما را با شخصیت‌های اصلی داستان مواجه می‌کنند. از همان پلان‌ها و دیالوگ‌های آغازین، تکلیف بیننده با اثر مشخص می‌شود. آنجا که مامور با چهره‌ای برافروخته و جدی به پرسش‌هایی پیرامون چرایی حضور این کشتی در آن منطقه می‌پردازد و هنگامی که خطاب به گاس مارچ فیلیپس (با بازی هنری کویل) این سوال را مطرح می‌کند که آیا فقط او و همراهش لسن (با بازی آلن ریچسون) در این کشتی حضور دارند؛ او در جواب این سوال می‌گوید: Just the two of us (فقط ما 2 نفر)، که این لحن پاسخگویی نگاهی زیرکانه دارد به ریتم آهنگی به همین نام از بیل ویثرز. اینگونه دیالوگ‌نویسی، مقابله جدیت یک پرسش با پاسخی فکاهه، ناگهان شلیک گلوله به ماموران نازی و موسیقی متن مُمد تصویرپردازی، خلاصه‌ای است از آنچه در این ۲ ساعت سینمایی شاهدش هستیم. «وزارت جنگ ناجوانمردانه»، انتقامی است اگزجره و تظلم‌خواه در کالبد پرده سینما؛ انتقام از هیتلر و به کل قدرتی ظالم در برهه‌ای از تاریخ. در این شیوه قصه‌گویی، نویسنده با اغماض از اتفاقات تاریخی و تحریف آن، سعی بر التیام خاطر و تخلیه حرص و خشم خویشتن از آنچه در حقیقت رخ داده دارد تا بی‌توجه به منطق و فاکتورهای سینمای رئال، نوعی ژانر تلفیقی از تخیل و حقیقتی ساختگی در پس‌زمینه ذهن خود را خلق کند. همانطور که این الگوریتم به چشم مخاطب آشنا به نظر می‌آید، از همان دقایق نخست این نمای ساختمانی فیلم بر پایه طرحی از «پست‌فطرت‌های لعنتی» ساخته کوئنتین تارانتینو، رو به دیدگان بیننده بنا می‌شود که فیلمساز در ادامه به وضوح و کرات، بر این مهم صحه می‌گذارد. تمام ماجرا از این قرار است که سرگرد گاس مارچ فلیپس به همراه افرادش و ۲ فرد نفوذی، گماشته می‌شوند تا در ماموریتی غیررسمی و محرمانه به فرمان نخست‌وزیر وقت بریتانیا (وینستون چرچیل)، کشتی‌های نازی را که حال به تسلطی حداکثری در اروپا رسیده‌اند و درصدد اشغال بریتانیا نیز هستند منفجر کنند. این ترکیب درست همان لازمه‌ای است که فیلمساز برای آفرینش این قبیل ژانر به آن احتیاج دارد؛ همان گروه بی‌رحم و روانی سینمایی‌ای که پیش‌تر تارانتینو به معرفی آن پرداخته است. فیلم متشکل از ۴ بخش است. در بخش نخست، صحنه‌های اکشن با چاشنی کمدی منحصر به گای ریچی به اوج خود می‌رسد؛ صحنه‌هایی غلو‌شده و یک‌سویه که دم از برتری مطلق تیم مارچ فلیپس و ناکامی پیوسته نیروهای نازی می‌دهد و هرچند غیرعقلانی و به دور از باور تلقی می‌شود اما به قول سرگرد فلیپس، یادتون نره که از کشتن‌شون لذت ببرید. در بخش دوم با توجه به کم‌رنگ شدن اکشن فیلم، همچنان ضرب آهنگ تند و کات‌های سریع در تدوین برقرار است تا با پرداخت بیشتر به دیالوگ‌نویسی و شخصیت‌پردازی، مقدمات اولیه برای بخش سوم فراهم شود. در نیمه اول بخش سوم، همه چیز برای رویارویی مجدد با همان اکشن بخش نخست پایه‌ریزی شده اما یک شوک ناگهانی در میانه این بخش مسبب اکشن‌تر شدن نیمه دوم بخش سوم می‌شود که تا انتهای بخش 4 همچنان با تماشاچی همراه است. سکانس‌های فیلم آکنده از رنگ و بوی کمیکی، فرم کارتونی و تخلیات فانتزی کارگردان بوده که به نوبه خود یادآور «قاپ‌زنی» اثر تحسین‌شده ریچی است. بازی بازیگران باورپذیر و درخور خلقیات کاراکتر اجرا شده اما ایفای نقش «هاینریک لور» با بازی «تیل شوایگر» تا حدی تصنعی و غیرواقعی درآمده که این ریشه در ضعف نوع شخصیت‌پردازی آن نیز دارد و همچنین جلوه‌های ویژه که می‌توانست به انضمام موسیقی خوب بر افزایش شدت هیجان فیلم اثرگذار باشد، متوسط و گاه در حد ناشیانه‌ای قرار دارد. همانطور که در ابتدای مطلب به آن اشاره شد، ریچی به دفعات متعدد اشاره مستقیم و عامدانه به «پست‌فطرت‌های لعنتی» تارانتینو داشته است. به عنوان مثال سلاح مخصوص هر شخصیت در «پست‌فطرت‌های لعنتی» مثل چوب بیس‌بال برای دانی، در «وزارت جنگ ناجوانمردانه»، تیر و کمان است برای آندرس لسن یا استفاده از تیل شوایگر در تیم بازیگری که ایضا نقش گروهبانی نازی را در «پست‌فطرت‌های لعنتی» ایفا می‌کند. اما مضاف بر اینکه این اثر از تارانتینو الهام گرفته هفدهمین فیلم گای ریچی است، لیک ریچی تنها به همین کار قانع نشده و با کاشتن جزئیات خرد و کلان دیگری به قدردانی از دیگر آثار تارانتینو پرداخته است؛ جزئیاتی که شاید از توجه مخاطب دور مانده و در نگاه اول میان خیل رخدادهای شلوغ فیلم پنهان شده باشد. به ابتدای فیلم رجوع کنید، آن فلاش‌بکی که بسان «سگ‌های انباری» نخستین ساخته تارانتینو شخصیت‌ها و هدف واحد داستان را به نمایش می‌گذارد، حتی آن لحظه که سرگرد فلیپس از اعضای تیمش می‌گوید، به‌شدت یادآور معرفی کاراکترهای «بیل را بکش» دیگر فیلم تارانتینو است. در صحنه‌ای از سکانس‌های پایانی فیلم، لسن را می‌بینیم که چوب تیرش شکسته و ناگهان چشمش به تبری نصب‌شده روی دیوار می‌افتد که مشخصا ادای دینی است به آن سکانس از «داستان عامه‌پسند» زمانی که شخصیت بوش برای نجات مارسلوس والاس، نگاهش به شمشیری روی دیوار معطوف می‌شود. آن صحنه که سرگرد فلیپس بی‌رحمانه در حال کشتار اعضای نازی است، ناگهان در مقابل سرباز جوانی قرار می‌گیرد و برخلاف دیگران به او تیری شلیک نکرده و به وی توصیه می‌کند از آنجا برود که خود این صحنه نیز اشاره‌ای است به سکانسی دیگر از «بیل را بکش»، جایی که شخصیت اصلی قصه در مواجهه با آن جوان عضو یاکوزا از کشتن او صرف‌نظر و او را رها می‌کند. نوشته‌های بزرگ پیش از آغاز سکانس و حتی انتخاب موسیقی در موقعیت‌های گوناگون داستان هم الهام‌گرفته از سینمای تارانتینو است. در مجموع «وزارت جنگ ناجوانمردانه» نه اثری است بی‌نقص و ماندگار و نه آنقدر بی‌کیفیت و تکدرزا. ولو با آنکه محتوایش گاه بیش از حد نصاب از فرم تبعیت کرده و غیرمنطقی بودن بسیاری از جزئیاتش در راستای اصل روایتش ایراداتی را بر آن وارد می‌کند اما هرگز از میزان سرگرمی خود نمی‌کاهد و با پیروی از خط فکری فیلمساز، صحنه‌های مبارزه چشم‌نواز، شوخی‌های بامزه به دور از هجو، سکانس‌های دیدنی و پرجریان، بازی‌های خوب و روان و قصه‌ای مهیج و خوش بیان، بیننده را تا پایان کار به تماشایش می‌کشاند و گرچه سبکی متفاوت و فراموش‌نشدنی پدید نمی‌آورد اما دست به انجام کاری می‌زند تا هر وقت صحبت از پست‌فطرت‌های لعنتی و تارانتینو شد، از اقتباس انگلیسی آن و گای ریچی نیز یاد شود.

Page Generated in 0/0132 sec