جامعه ایران در برخی بزنگاههای تاریخی، هویتی از خود به منصه ظهور میرساند که شاید تا قبل از این بزنگاهها و در شرایط عادی در اعماق وجود تکتک افراد جامعه نهفته بوده و منتظر تلنگر یا حادثهای بودند که به آن تجلی بخشند. شهادت آیتالله سیدابراهیم رئیسی و بدرقه و تشییع میلیونی ایشان یکی از همین بزنگاههاست که نمونه آن را در تشییع حاجقاسم سلیمانی و شهدای غواص و پدیدههایی از این دست نیز شاهد بودیم اما چرا این جمعیت هفته گذشته به میدان آمد و چرا این سطح از عواطف را به خرج داد؟ این حس مشترک ملی و این غلیان عواطف چه واقعیتهایی را درباره جامعه ایران به ما نشان میدهد؟ در گفتوگو با سیدمهدی ناظمیقرهباغ، پژوهشگر فلسفه به بررسی این موضوع پرداختیم.
***
* ابتدا بفرمایید تحلیل شما از حماسهای که مردم خلق کردند، چیست؟ چرا این جمعیت آمد و چرا اینقدر عواطف به خرج داد؟
مساله اصلی غافلگیری همه ما است که این غافلگیری تقریبا مشابه غافلگیری زمان شهادت حاجقاسم است. حاجقاسم یک شخصیت و یک نماد خاص برای مقاومت منطقه بود. آقای رئیسی شخصیت نمادین ما در مقاومت نیست ولی او یک شخصیت ملی و مربوط به یک کشور خاص به نام ایران است. چیزی که برای ما غافلگیرکننده بود این است که به نظر میرسید ما هنوز از نظر مسائل و مشکلات کشور به نقطه مطلوبی نرسیده بودیم و خیلیها از وضعیت انتقاد میکردند و حتی خیلی از کسانی که در تشییع بودند، تا چند روز قبل از وضعیت کشور گلایه میکردند، البته مسائل و مشکلات کشور غیرقابل انکار است اما مساله اینجاست که مردم چیزی را در ناخودآگاه خود ذخیره کرده بودند که از چشمها پنهان مانده بود. مردم به طور ناخودآگاه میدیدند و میفهمیدند دولت صادقانه خدمت میکند و این فرم خدمت صمیمانه، صادقانه و مردمی در گوشه ذهن آنها شکل گرفته بود، بهرغم اینکه گلایه داشتند که اقدامات آنچنان که باید و شاید هنوز به نتیجه نرسیده است. این مساله نشانگر این بود مردم در کشور ما یک فرمی از سیاست را مطالبه میکنند که این فرم از سیاست کاملا خود را در یک شخصیتی به نام آقای رئیسی و برخی اعضای دولت ایشان نشان میدهد. این سیاست برای مردم به نوعی مقدس و آیینی و اعتقادی بود. اینطور نیست که مردم صرفا فکر کنند این نوع سیاست مفیدتر و کارآمدتر است، نه! بلکه منظور این بود که این نوع از سیاست، سیاست مقدس و سیاست جریانسازی است و سیاستی است که متناسب با فرهنگ و اعتقادات ماست. مردم با حضور خود و این حادثهای که رقم زدند، به این نوع از سیاست «بله» گفتند و ثابت کردند این نوع سیاست را بر هر نوع اصل دیگر ترجیح میدهند.
* اینکه از مردم سخن گفته میشود، این سوال مطرح میشود که مردم چیست و آیا جمعیت تشییعکنندگان نمایندگی مردم را دارند؟
آیا منظور از مردم جمع جبری آحاد یک جامعه است که شناسنامه یک کشوری را دارند؟ این به نظرمن نمیتواند معنای درستی از توضیح معنای مردم باشد. مردم بیشتر یک مفهوم است، همانطور که ملت یک مفهوم است. ما نمیتوانیم بر اساس افرادی که با ما همسو هستند یا همسو نیستند، درباره ملت حکم کنیم. همین مساله درباره مردم هم وجود دارد. منتها مردم یک شکل نرمتر، فرهنگیتر و تاریخیتری و ملت یک شکل مدرنتر، امروزیتر و سیاسیتر دارد.
وقتی میگوییم مردم، منظور ما همه آحادی که شناسنامه ایرانی دارند نیست و این تعریف درستی برای مردم نیست. مردم کسانیاند که صاحب این فرهنگ و تاریخ هستند و بر اساس تعلق به تاریخ و فرهنگ خود انتخاب سیاسی خود را دارند. به همین خاطر اینها در رابطه با مسائل سیاسی همیشه بیشترین عرق و انگیزه اقدام را دارند و بیشتر از بقیه در مسائل سیاسی فعال هستند و اقدامات متناسب با نظرات خودشان را انجام میدهند.
به همین خاطر وقتی صحبت از مردم میکنیم راجع به یک مساله تاریخی - فرهنگی حرف میزنیم و کسانی را که به هویت این سرزمین و هویت ایران معتقدند منظور داریم. آنها چون معتقدند، سعی میکنند در سطح عمومی بیشتر فعال باشند و بر این اساس در مسائل سیاسی هم بیتفاوت نیستند و فعالند. ممکن است افرادی را پیدا کنیم که به ادبیات و هنر علاقه داشته باشند اما در ظاهر هیچ نوع رویکرد سیاسی ندارند و موجوداتی خنثی نسبت به سیاست به نظر برسند. ممکن است این افراد علقههای غیرسیاسی مانند هنر و ادبیات داشته باشند اما این علایق منجر به این نشده که آنها نسبت به سرزمین خودشان عرق داشته باشند. باز اینها هم جزو مردم نیستند اما ساکنان این سرزمین هستند و حقوقشان کاملا محترم است و باید به آن حقوق احترام گذاشت و در چارچوب قوانین کشور با آنها تعامل داشت. اما مردم یک سرزمین کسانی هستند که به آن سرزمین عرق دارند و برای اعتقاد خود عمل و کاری انجام میدهند. وقتی از مردم سخن میگوییم، برخی چرتکه میاندازند و سنجش میکنند که چند نفر در خیابان حضور مییابند، ضمن اینکه چنین امری شدنی نیست و نمیتوان این حضور را اندازهگیری کرد اما به فرض که شدنی باشد و ما شمردیم که چه تعداد آدم حضور یافتهاند؛ خب که چه؟! انگار بقیه که نیامدند، پشت درهای بستهای منتظرند که یک رفتار دیگری انجام دهند و کسی مانع آنها شده است. اینها مغلطههای بچگانهای است که صورت میگیرد. مردم جمع جبری افراد ساکن در یک سرزمین و جمع جبری افراد دارای شناسنامه یک کشور نیستند. مردم افرادی هستند که به هویت تاریخی و فرهنگی آن کشور علقه دارند و به خاطر آن علقه در مسائل سیاسی هم فعالیتی دارند و توجهی به مسائل سیاسی دارند. اینهایی که به میدان میآیند مردمند. منظور من این نیست که همه مردم آمده باشند، قطعا برخی به هر دلیلی به تشییع نیامدند اما عمده مردم آمدند. ما بیش از این در کشورمان نیروهای فعال فرهنگی نداریم، شاید کمی بیشتر از این تعدادی که به تشییعها میآیند، علقههای سرزمینی و فرهنگی و اجتماعی جدی دارند. به هرحال عمده مردم آمدند.
آنها که مردم نیستند به راحتی مهندسی شده و اسیر جنگهای روانی - رسانهای میشوند و مورد سوءاستفاده ارباب قدرت قرار میگیرند.
* شما در واقع مردم را ذیل یک هویتی دارای معنا میدانید که اگر آن هویت وجود نداشته باشد، در اصل واژه مردم را نمیتوان به آن اطلاق کرد.
به کسی که تمام هم و غم او گذران روزمره و سود شخصی است، نمیتوان مردم گفت. آنها نه تنها مردم ایران، بلکه مردم هیچ سرزمینی محسوب نمیشوند. خیلی از افراد هستند که هیچ علقه هویتی مشخصی ندارند و به شکل کاملا تودهای و در شرایط خاصی زندگی میکنند. برخی تبدیل به خردهفرهنگ میشوند، بعضی در حاشیه قرار میگیرند و شکلهای مختلف دارند. برخی در متن زندگی شهری قرار دارند اما به چیزی علقه ندارند. صرفا به فکر روزمره و سود شخصیاند. اینها قطعا مردم هیچ جایی نیستند.
* چه صورتبندیای از انسان ایرانی میتوان ارائه داد که این لحظات - تشییع آیتالله رئیسی - را فهم کرد؟
ساختار سیاسی ما هنوز شکل نگرفته و هنوز موفق نشدهایم به یک هویت روشن سیاسی برسیم اما آنقدر که میتوان گفت این است که ما سیاست خود را ذیل ۲ رویکرد تراژیک و حماسی میبینیم. ما سیاستی داریم که حماسه داشته باشد و بتواند مسالهای را در واقعیت خلق کند. هم کارویژه حاجقاسم و هم شهید رئیسی این بود که واقعیتی را خلق میکردند. درباره شهید رئیسی تقدیر این نبود که بیشتر بماند و آثار کارهای ایشان ملموس شود و الا در سالهای آینده این تاثیر بیشتر مشخص میشود. مثلا ورود کشور به بریکس و رفع موانع تجاری با برخی قدرتهای بزرگ، چیزی نیست که آثارش یکشبه مشخص شود، به تدریج این آثار نمایان میشود.
سیاست از نظر مردم باید جنبه تراژیک هم داشته باشد. تعبیری که شهید سلیمانی گفتند که «ما ملت امام حسینیم»، پرده از این واقعیت برمیدارد. ارامنه و اهل سنت ما تحت تاثیر فرهنگ امام حسین(ع) در ایران هستند. ما به طور سمبلیک در سوگ سیاوش آن وجه تراژیک را پیگیری میکنیم. در این معنا باید رجل سیاسی که در راس قرار دارد پایانی داشته باشد که این پایان چنان قلهای را طی کند که ارزش مرثیهسرایی برای او به وجود بیاید و ما بتوانیم برای او گریه کنیم. به هیچ عنوان این در اعتقادات ما پذیرفته نیست مردی که میخواهد الگو و سمبل سیاست باشد، صرفا در دفتر خود بمیرد. باید حداقل سالها مجاهدت کرده باشد و این به چشم آمده باشد. چه مثل شهید حاجقاسم که توسط دشمن به شهادت برسد چه مثل شهید رئیسی که حین ماموریت و با یک اتفاق به شهادت برسد لذا اگر ظاهرا مرگ طبیعی باشد اما به شکلی باشد که ما بتوانیم بفهمیم تمام عمر فرد به مجاهدت گذشته است، واجد این خصوصیت تراژیک میشود. باید آن فرد و آن رجل یا آن انسان الگو بتواند ما را بگریاند، بنابراین سیاست باید این ۲ بال را داشته باشد. چیزی که مهم است اینکه باید بتواند درون فرهنگ ایرانی زیست کند.
ممکن است سیاستمداری نبوغ داشته باشد و حتی پرکار باشد اما این کافی نیست و مردم باید بفهمند که سیاستمداران عاشق مردم هستند. چون ما روایات درباره حضرت علی(ع) و دیگر ائمه در کمک به ایتام را شنیدهایم، اینها در تبار تاریخی ما قرار دارد. ما باید اینها را در سیاستمداران خود ببینیم. مردم این را در آقای رئیسی دیدند و احساس کردند همان فردی است که دنبال او میگشتند. هر چند عمر ایشان کفاف نداد توفیقات ایشان معلوم شود. به هر حال مردم حضور یافتند، چرا که منطق برای تحلیل دارند اما نامردمان منطق تحلیل ندارند و توسط کانونهای قدرت مهندسی میشوند. اگر بخواهیم ویژگی برشماریم شما میبینید شهید رئیسی این ۲ ویژگی اصلی را در نسبت با فرهنگ انسان ایرانی دارد. اگر کسی این ۲ ویژگی را داشته باشد قطعا نمیتواند یک سیاستمدار کلاسیک از نوع لیبرالیستی باشد. چنین فردی نسبتی با این نمیتواند داشته باشد. باید به درون مردم بیاید و مشکلات را از نزدیک ببیند. یکی از مشکلات کشور این است که مصوبات و قوانین خوبی تصویب میشود اما به منصه ظهور نمیرسد و در مسیر اجرا محو میشود، لذا چنین حضوری در دل مردم چنین کارکردی به همراه خواهد داشت.
سیاستمدار باید اینها را از نزدیک پیگیری کند. به همین خاطر خیلی مهم است که دقت کنیم این الگو یا این نوع سیاستورزی رجال سیاسی، هیچ نسبتی با الگوی کلاسیک لیبرالیستی ندارد. مدل سیاستمداری که بیاخلاقی کند و جنگ روانی ایجاد کند و... را ۸ سال تجربه کردیم. اما این مدل، مدلی از سیاستورزی نیست که مردم ایران بپسندند و بپذیرند. مردم ایران نوع دیگر سیاستورزی را میپذیرند و این را از زمان حاجقاسم تا حالا تثبیت کردهاند. چون این سیاستورزی میتواند نسبت خود را با مردم ایران نشان دهد. این درس عبرتی بزرگ برای ما است که بتوانیم ساختار اقتصاد و سیاست خود را روی این اصل ببندیم و این را مورد مذاکره قرار ندهیم یا زیر سوال نبریم. از اینجا به بعد است که ما باید تکثر و تنوع و دموکراسی و اختلافنظر را مدنظر قرار دهیم. اینها برای از اینجا به بعد است. اینجا مبنای سیاسی ماست و ما باید بر یک مبنای سیاسی مردممحور بر پایه فرهنگ ایرانی - اسلامی توقف و سعی کنیم چارچوب سیاسی خود را بر همان اساس تاسیس کنیم.
* به نظر میرسد این حس مشترک جمعی در برخی بزنگاهها منحصر به جامعه ایران باشد و در کمتر جای دنیا میتوان نظیر آن را دید، آیا این امر را باید در حس تعلق به امر الهی و امر قدسی جستوجو کرد؟
این امر به تمامه خاص جامعه ما نیست و جوامع دیگری هستند که علقههایی با این حال و هوا دارند. مساله این است که در انقلاب اسلامی ایران این واقعیت محقق شد. جامعه هند هم شخصی مانند گاندی داشت یا آفریقای جنوبی شخصی مثل نلسون ماندلا که خب! البته او رویکرد دینی نداشته ولی ما به هر حال در مردممحوری و اخلاقی بودن، الگوهای سیاسی دیگری در جهان داریم که به این الگو نزدیک هستند.
در انقلاب اسلامی بود که این الگو از یک فرد یعنی امام خمینی(ره) فراتر رفت و شهید رجایی، شهید باهنر، شهید مطهری و شهید بهشتی و... هم اینطور بودند. ما از سال 68 از این الگو دچار انحراف شدیم و الان باید دوباره به این الگو برگردیم. این نشان میدهد اتفاقی که برای ایران در انقلاب 57 رخ داد واقعی بوده و خواست مردم این است که چنین الگویی در کشور حاکم باشد.
مساله این است که سیاستمدار باید مشی مردمی و معنوی و اخلاقی داشته باشد و صرفا میتوان به چنین سیاستمداری اعتماد کرد، لذا خروجی این سیاست خود به خود آنچه باید بشود میشود. با چنین سیاستورزیای مشکلات حل و فصل میشود، همانطور که جنگ را توانستیم به شکل معجزهآسایی مدیریت کنیم. با وجود اینکه روی کاغد چیزی به نفع ما نبود و همه امتیازات به نفع طرف متخاصم بود، اما جنگ مدیریت شد چون سیاستی که از جنگ حمایت میکرد سیاست دینی و برآمده از فرهنگ دینی ما بود. بنابراین این اتفاق به راحتی قابل سرایت است چون اتفاقی که در ایران میافتد، سرزمینهایی را از خود متاثر میکند. در واقع ایران امروز بخشی از ایران بزرگ فرهنگی است که کشورهای زیادی تحت تاثیر آن قرار خواهند گرفت. ما اگر این الگو را محقق و اجرایی کنیم کشورهای اطراف ما هم تحت تاثیر این الگو خواهند بود و آنها هم به این مسیر خواهند پیوست.
* در حوزه اقتصاد شاید اتفاق منحصربهفردی در زندگی مردم نیفتاده باشد، لذا این حضور را نمیتوان به خدمات شهید نسبت داد، آیا این حضور به کاراکتر خاص آقای رئیسی مربوط است؟ این ویژگیها چیست؟
من مخالفم که بگوییم این حضور ربطی به خدمات شهید رئیسی ندارد. اصلا غیرممکن است شما یک کاراکتر سیاسی داشته باشید و خدمات او بیارتباط با این کاراکتر باشد. بالاخره هر دولتی ضعفهایی دارد و مسالهای غیرقابل انکار است اما به این معنا نیست که بگوییم دولت از لحاظ خدمات توفیقی نداشته است. به نظر من این دولت در همین 3 سال به وضوح از 8 سال دولت قبل موفقتر بود. ما توان رسانهای کردن این مسائل را نداشتیم. از ابتدای کار دولت یعنی مدیریت کرونا این مساله آغاز شد و رسیدگیها استان به استان ادامه پیدا کرد. یکی از معضلات ما این است که متوقف در تهران هستیم و از شهرهای دیگر بیخبریم. سیاستهای حمایتی در حوزه خانواده و کمک بسیار زیادی از سوی دولت انجام شد که یکی دیگر از مسائل مورد تاکید است. هرچند هنوز ناکافی است اما هیچ دولتی این کمک را در حوزه خانواده انجام نداد. در حوزه مسکن اقداماتی شروع شد که هنوز این اقدامات به موفقیت نرسیده است و امیدواریم در دولت بعد به موفقیت برسد. در حوزه اقتصاد، مقرراتی در دولت وضع شد که بسیار راهگشا بود. در این 40 ساله ما دچار مشکل بودیم و 20 سال بود این مقررات بر زمین مانده بود، لذا مقرراتی برای شفافسازی اقتصاد و کسبوکار تدوین و بخش قابل توجهی اجرایی شد.
در همه حوزهها به رغم انتقادات، کارهای خوبی انجام شد. البته خود من از منتقدان دولت بودم و هر دولت دیگری هم سرکار بیاید از منتقدان خواهم بود، چراکه باید دولت را نقد کرد تا بتواند کج کارکردیهای خود را اصلاح کند و در مسیر درست قرار بگیرد. ولی به این معنا نیست که بگوییم چون قیمت ارز کنترل نشد، پس دولت شکست خورده است. این برساخت رسانهای است که اقلیت مرفه جامعه که دسترسی خوبی به رسانه دارند و در ساخت برساخت ذهنی موفقند، ساختهاند؛ آنها هم شاید متضرر شدند و فعالان اقتصاد در بخش خصوصی هنوز به جایی که باید نرسیدهاند اما این به این معنی نیست که عملکرد کلی دولت ضعیت بوده است. مشکل تحریم در دنیای امروز مشکل کوچکی نیست. حل آن زمان میبرد و باید کار زیادی انجام شود تا بر آن غلبه کرد.
حل نشدن برخی مشکلات که عمدتا هم مربوط به طیف مرفه جامعه است که دارای سرمایههای خرد هستند و در زمینههای مسائل اقتصادی فعالیت میکنند به این معنا نیست که دولت در مجموع ناموفق بوده است.
* به نظر میرسد سبک و سلوک آیتالله شهید رئیسی فضای سیاسی را دستخوش تغییراتی کرده است، پس از ایشان امر سیاسی چه تغییری خواهد داشت؟
ما کشوری نیستیم که بشود در آن مسائل را پیشبینی کرد و حتی جهان امروز هم پیشبینیپذیر نیست و پیشبینیها خیلی دشوار شده است. مسلما ما یک سرمایه اجتماعی خوبی به دست آوردهایم اما سابقه خوبی در بهره بردن از سرمایه اجتماعی هم نداریم و آن را خیلی راحت از دست میدهیم. به رغم این مسائل، مهم این است که یک سرمایه اجتماعی شکل گرفته و نظام باید آن را قدر بداند و بلافاصله باید برای محقق کردن و ساماندهی این سرمایه و بالفعل کردن آن اقداماتی انجام دهد که این سرمایه اجتماعی از بین نرود و دچار یأس و ناامیدی نشود. مهمترین اقدامی که نظام باید انجام دهد این است که باید رویه کلی و روح فعالیتهای سیاسی آقای رئیسی به ساختار سیاسی کشور تبدیل شود. توجه به مردم باید نهادینه شود. کدام رئیسجمهور دستیار ویژه مردمیسازی داشت؟ این نشان میدهد این مساله در بطن اندیشه ایشان بوده و این باید به ساختار تبدیل شود. خیلی از اقدامات در حال جوانه زدن بود، نباید الان با یک تندباد از بین برود. باید از این دستاورد صیانت کنیم. اگر خود را مشغول باندبازیهای سیاسی و هیاهوهای سیاسی کردیم، ثمرات قبلی را از بین خواهیم برد. هر دولتی که روی کار میآید موظف به پاسداشت این جوانهها و ارتقای آنهاست. ما باید مردمیسازی اقتصاد و مردمیسازی مسائل اجتماعی را سرلوحه کار خود قرار دهیم. توجه به تولید، ایجاد اشتغال مولد، جلوگیری از خامفروشی و هدر دادن منابع و... را باید مورد توجه قرار دهیم و اینها باید تبدیل به اصول اساسی سیاست ما شود. هر رئیسجمهوری باید بداند که باید بر اساس این اصول کار کند و نمیتواند کشور را به دوره 10 سال قبل ببرد و منتظر صدقه از سوی غرب باشد. این اتفاق تعیینکنندهای برای آینده ما است. ما باید بلافاصله این ساختار را تحکیم بخشیم. مسؤولیت اصلی هم با نخبگان سیاسی همجناح با آقای رئیسی است و از جناح مقابل نمیتوان انتظار همدلی در این مسائل داشت.
باید فضای سیاسی موجود آنقدر شفاف و اخلاقی و روشن شود که در این فضا مردم بتوانند تالی تلو آقای رئیسی را به روشنی انتخاب کنند. از همین الان زمینههای رقابت بر سر قدرت را داریم میبینیم. رسیدن به اجماع مشخص، لازمه کار نیروهای انقلابی است و اگر بتوانند به اجماع برسند یعنی درس اخلاق سیاسی آقای رئیسی را آموختهاند و موفق شدهاند با تدبیر و اندیشه به اجماع برسند و شخصی را انتخاب کنند که متعهد به ادامه این مسیر باشد. اگر به اجماع نرسند ممکن است این مسیر کاملا مسدود شود و از بین برود. نباید اخلاق سیاسی آقای رئیسی مانند اجتناب از توهین و اهانت و طعنه و کنایه و... دوباره از بین برود و به شرایط قبل بازگردیم.
* سخن از فروپاشی اجتماعی با این بزنگاههای تاریخی چطور قابل فهم است؟ آیا آن را نقض میکند یا نشاندهنده شکاف و دوقطبی بودن جامعه ما است؟
متاسفانه به دلیل اشتباهاتی که کردهایم و بیعنایتی به حرف اندیشمندان و دلسوزان جامعه طی سالهای گذشته، ما با یک دوقطبی اجتماعی مواجه هستیم. همانطور که مساله تشییع و حضور مردم یک مساله عینی و مشخص است، دوقطبی اجتماعی هم عینی و مشخص است. اگر با آدمهای کوچه و بازار صحبت کنید، این دوقطبی عیان است. البته این وضعیت هنوز به مرحلهای نرسیده که جامعه در بحران قرار گیرد ولی اگر همچنان به مسائل اجتماعی - فرهنگی بیتفاوت باشیم، ممکن است در آینده این اتفاق هم بیفتد. لازمه اصلی این است که ما بتوانیم با نگاه موسع و باز مساله را بررسی کنیم و از نگاه مضیق و محفلی اجتناب کنیم. این مهمترین مسالهای است که کمک میکند ما از دوقطبی اجتماعی و حتی دوقطبی سیاسی افراطی خود را نجات دهیم. ما باید بپذیریم که این دوقطبی حالت افراط و رادیکال پیدا نکند و شکل تعاملی داشته باشد و تشدید نشود تا بتوانیم امر ملی و وظایف ملی خود را پیش ببریم. اتفاقا این از سوگواریای که همه یا در آن شرکت کردند یا اگر شرکت نکردند احترام گذاشتند، مشهود است. البته مواجببگیران مجازی هستند که برخورد دیگری میکنند و ما با آنها کاری نداریم اما از خود مردم هیچکس اهانت نکرد و همه مردم یا همراه بودند یا اگر نمیخواستند به هر دلیل همراهی کنند، بیاحترامی نکردند و با بقیه معیت داشتند. ما باید سعی کنیم این امر ملی را تقویت کنیم و بفهمیم در چه جامعهای زندگی میکنیم. اقتضائات جامعه را بفهمیم و بر اساس آن عمل کنیم.