printlogo


کد خبر: 285883تاریخ: 1403/3/8 00:00
یادداشت روز
فهم واقعیت جامعه و کوررنگی ایدئولوژیک

ارمیا عزیزی: یکی از جامعه‌شناسان پرسروصدای لم‌داده در فضای مجازی در کوران حوادث 1401 ایران در نطقی آتشین خطاب به جوانانی که قصد مهاجرت یا خودکشی داشتند، گفت: «نکنید! فعلا صبر کنید، ظرف یکی، ‌دو سال آینده شاهد تحولات بزرگی خواهند بود». از قضا چند ماه دیگر به ۲ سالگی آن سخنرانی می‌رسیم و به احتمال زیاد هیچ تحول بزرگی که جامعه‌شناس مذکور انتظارش را می‌کشید هم رخ نمی‌دهد و به شکل طبیعی نسخه وی به جوانان اینگونه خواهد بود: «مهاجرت کنید! اگر امکانش را ندارید خودکشی کنید!» البته بعید است این جامعه‌شناس مشهور امروز به این صراحت جمله دوم را به کار ببرد اما او همین‌قدر صریح در جو نیمه‌واقعی - نیمه‌کاذب سال 1401 جمله اول را به زبان آورد؛ جمله‌ای که سوای ضعف تحلیلی گوینده‌اش از روند تحولات سیاسی و اجتماعی، نوعی شتاب‌زدگی حاد در موضع‌گیری روی جو حاکم بر جامعه را نشان می‌دهد. واقعیت آن است که ارتباط روزمره و تنگاتنگ تمام انسان‌ها با جامعه باعث می‌شود همگان درباره کلیتی که نامش را جامعه یا مردم می‌گذارند هم بیندیشند و اظهار نظر کنند. در کمتر نقطه‌ای از جهان می‌توان وارد جمعی شد که در آن گزاره‌های مختلفی درباره جامعه طرح نشود. با این حال نه واژه مردم آنقدر تهی از تضاد معنایی است که بتوان گزاره‌ای کلی درباره آن طرح کرد و نه ساختارهای اجتماعی آنقدر عیان هستند که همگان بتوانند به آن نگاه دقیقی داشته باشند که اگر چنین بود اساسا دانش اجتماعی به عنوان یک تخصص نوین جایی در میان علوم باز نمی‌کرد. یک اندیشمند اجتماعی یا جامعه‌شناس در نخستین گام برای شناخت جهان پیرامونی خود باید از حصار طبقاتی، جغرافیایی و هنجاری شکل‌گرفته در پیرامون خود حتی‌المقدور خارج شود تا امکان فهم جامعه از منظر دیگر مردمان را بیابد. در ناخودآگاه همه انسان‌ها مردم در نسبت با «خود» تعریف می‌شوند. عموما انسان‌ها از نقطه‌ای که ایستاده‌اند پیرامون خویش را با محیط، منافع و ارزش‌های خود کدگذاری می‌کنند و دنبال تاییدی برای کدهای خود می‌گردند. به همین خاطر تعریفی که طبقات و اقشار اجتماعی مختلف از خیر جمعی، حقوق و تکالیف دارند با یکدیگر متضاد است و این تضاد میدان نزاع‌های سیاسی و اجتماعی را باز می‌کند. در چنین فضایی عبور از این حصارها و قرار گرفتن در جایگاهی رفیع‌تر پیش‌شرط این اندیشمند اجتماعی برای شناخت جامعه است. با این حال تجربه‌های متمادی حکایت از آن دارد که باز هم جامعه‌شناسان سوژه مطالعه خود را در نسبتی گسست‌ناپذیر از نظام ارزشی خود می‌بینند و به جای آنکه به‌دنبال کدگشایی از حوادث اجتماعی پیرامون خود باشند، خیلی اوقات مشغول کدگذاری‌های جدید برای تایید پیش‌فرض‌های خود می‌شوند. در چنین موقعیتی اگر اندیشمندان اجتماعی خود را محتاج دریافت تایید از محیطی بدانند که از آن برخاسته‌اند، ناخودآگاه دچار یک کوررنگی در مشاهده حوادث اجتماعی می‌شوند. آنچنان که در نمونه‌ای که ابتدای یادداشت به آن اشاره شد، چنین مساله‌ای نمود پیدا کرد و یک نفر در قامت تحلیل تحولات اجتماعی چشم بر بسیاری از متغیرها بسته و چنین پیشگویی مضحکی را با چنان نسخه غیرمتعهدانه‌ای به جامعه تجویز می‌کند. در سال‌های اخیر و به فراخور بسیاری از اجتماعات بزرگ مردمی این سوال طرح می‌شود: چرا بخشی از بدنه جامعه‌شناسان ایرانی اینچنین اجتماعاتی را که انعکاسی از بخش بزرگی از جامعه است عامدانه نمی‌بینند یا اگر هم به چشم می‌آورند با کدگذاری‌های سیاسی بی‌اهمیت می‌شمارند؟ نمونه مشابهی از این امر در ماه‌های گذشته و همزمان با نسل‌کشی آشکار رژیم صهیونیستی در نوار غزه طرح شد که چرا روشنفکران ایرانی که همواره ژست مخالف خشونت دارند در برابر این جنایت فجیع سکوتی تاییدآمیز اتخاذ کرده‌اند؟ این کوررنگی در برابر مصادیقی همچون حضور 4 میلیون ایرانی در اجتماع اربعین حسینی، بدرقه چند میلیونی رئیس‌جمهور شهید در تشییع‌های تبریز، قم، تهران، بیرجند و مشهد، حضور میلیونی در آیین‌های مذهبی از سویی و سکوت در برابر بزرگ‌ترین نسل‌کشی معاصر در غزه که فریاد بسیاری از روشنفکران غربی را نیز درآورده از سوی دیگر نشان از آن دارد که بخش بزرگی از جریان فکری غرب‌گرا در کشور نه تنها ناظران خوبی نیستند که آنچه به عنوان ناظر نیز تفسیر می‌کنند کاملا برخاسته از نگرش ایدئولوژیک آنهاست. کوررنگی ایدئولوژیک جامعه روشنفکری غرب‌گرا در ایران در برهه‌های مختلف با تحلیل‌های غلط و جوزده این جماعت باعث شده وجاهت جامعه دانشگاهی کشور نیز ضربه ببیند و این ضربه در بلندمدت جایگاه نهاد دانشگاه را در جامعه ایران تضعیف کرده است. جامعه وقتی دانشگاه را به عنوان عالی‌ترین نظام فکری کشور نه در جلوی خود که در پشت سر خویش پیدا کند عملا برای یافتن پاسخ‌های خود نیز به نخبگان سیاسی و اجتماعی رجوع نمی‌کند. 
آنچه این روزها به بهانه تشییع حماسی و چند میلیونی رئیس‌جمهور شهید بار دیگر بسیاری از تحلیلگران را متعجب کرده، نشان از یک عقب‌ماندگی تحمیلی به اندیشمندان اجتماعی دارد. رد این عقب‌ماندگی را باید در دوگانه کاذبی جست که روشنفکران را نیز به سکوتی غیراخلاقی در برابر نسل‌کشی غزه رساند. دوگانه «حاکمیت - مردم» که گمان می‌کند در همه عرصه‌ها سویی نهاد دولت است و سوی دیگر مردم، باعث می‌شود عملا پیوندهای تاریخی میان مردم و جمهوری اسلامی نفی شود. این نفی اما هرقدر در کدگذاری‌های زبانی جامعه‌شناسان و روشنفکران تکرار می‌شود به ناگاه با یک حضور میدانی کدگشایی می‌شود و فقدان اعتبار نظریات این قشر را عیان می‌کند.

 


Page Generated in 0/0047 sec