ای خدایی که جای تو همه جاست
ای خدای چهاردیواری
خوش به حالت که نیستی چون من
مبتلای چهاردیواری
قصههای هزار و یک شب هست
ماجرای چهاردیواری
می نویسم قصایدی هر روز
در ثنای چهاردیواری
توی «دیوار» میدوم دائم
پا به پای چهاردیواری
سایهام را درسته میبلعد
ردپای چهاردیواری
کاش کش بود جنس دیوار
دلگشای چهاردیواری
همه جا میشدیم راحت در
جای جای چهاردیواری
کلبه دنج و شاعرانه ماست
انتهای چهاردیواری
بهتر از کیمیای مس باشد
کیمیای چهاردیواری
کارگر دل نمی کند هرگز
از وفای چهاردیواری
آرزویش خریدن قصر
باصفای چهاردیواری
همه باید مرتبا بزنند
کف برای چهاردیواری
لحظه هایی به یادماندنیاند
لحظههای چهاردیواری
اکسیژن اکسیژن ذخیره شده
در هوای چهاردیواری
منتها آب میرود دائم
محتوای چهاردیواری
خوش شده واقعا ته دلمان
به کجای چهاردیواری
زنده ماندن سراسرش هنر است
لابهلای چهاردیواری