printlogo


کد خبر: 286109تاریخ: 1403/3/17 00:00
از هر طرف داره میاد چند دسته مسؤول...

«خیابان دکتر فاطمی، روزهای عجیبی را پشت سر گذاشت. ساعت هفت صبح بود، چند مسؤول که احساس وظیفه کردند را دیدم. در ساختمان وزارت کشور هنوز باز نشده بود ولی خیل عظیمی از هواداران مسؤولین، خیابان را بند آورده بودند. چند مسؤول، توی ترافیک گیرکرده و متأسفانه معلوم نشد کجای ترافیک، گیر افتادن. از متروی نزدیک وزارت کشور نیز چند مسؤول بیرون آمدند. شناسنامه‌شان را دست‌شان گرفته بودند و توجه خبرنگاران را با ادا و اطوارای عجیب، جلب می‌کردند.
خیابان پر از مسؤول شده بود و مردم شوک بودند. از ضلع شرقی خیابان، دو نفر در حال دویدن، به صف مسؤولین رسیدن و نفس‌نفس می‌زدند. خدای من! چه دیدم؟! درب وزارت کشور باز شد و چند احساس مسؤولیت‌کننده، زیر دست و پا ماندند. هوادارا داد می‌زدند: رای ما، رای ما، مسؤول پر درد ما (دو بار).
خبرنگاران داخل ساختمان را دیدم که با دوربین‌های لِه شده و سر و وضع خونی بیرون آمدند. فشار مسؤولین زیاد بوده و چند مسؤول را با برانکارد به سمت بیرون هدایت کردند. از کوچه‌های اطراف، خیل مشتاقین خدمت، مجدد به سمت وزارت کشور روانه شدند. این بار مسؤولینی که ثبت نام کردند را دیدم که... دیگر ندیدم‌شان! مسؤولین جدید که احساس تکلیف کرده بودند، مانع خروج آنها شدند و کار به جاهای باریک کشیده شد. نیروهای انتظامی، دو طرف رو به خویشتن‌داری دعوت می‌کردند.
هوادارای کاندیداها ساکت شده بودند. فقط صدای مسؤولین در گوشم هست:
- آقای فلانی! شما همونی نیستی که برای پسر کوچیکت، پستونک خارجی تهیه کردی؟ من اگر رئیس‌جمهور بشم، سیاست خارجی رو به سیاست داخلی گره می‌زنم تا...
# شما کاسب تحریم هستید آقای فلانی! من به شما ثابت می‌کنم که با خودروی داخلی که موتورش رو تقویت کردید، نمی‌تونید جام قهرمانی رو به دست بیارید؛ مگر اینکه...
+ من برنامه اقتصادی دولت رو چهار دو سه یک خطی می‌چینم تا دو بال کناری به خط میانی حریف، فشار کافی رو وارد کنن.
فشار زیادی بر وزارت کشور بود و هر لحظه به آن اضافه می‌شد. تیم ثبت‌نام‌کننده وزارت کشور اما تجربه را چاشنی کار کرده بود و شورای نگهبان، مثل پلیس فتا، حواسش به همه چیز بوده و هست. آنچه خواندید، خاطرات پسرکی دستفروش است که در کتابِ موزها و آدم‌ها چاپ شده است. قطع این کتاب وزیری است و چهل و هشت صفحه متن بدون تصویر دارد. نویسنده این کتاب، فریبرز جاکاتیان است که دیگر اثر آن، خزعبلات در پاریس، توقیف است.
 

Page Generated in 0/0054 sec