سارا هوشمندی: تمایز میان «ذهنیت» و «عینیت» در طول حیات بشر و تاریخ روابط انسانی در جهان، همواره مورد توجه فلاسفه، سیاستمداران و محققان علوم شناختی بوده است. سوال اصلی این است: آنچه در ذهن انسان نقش میبندد و تعریف میشود یا تصور انسان از یک پدیده، تا چه اندازه با واقعیت و تصدیق آن همخوانی دارد. هر اندازه میان تصور و تصدیق فاصله کمتری وجود داشته باشد، قطعا آن پدیده از شفافیت بیشتری برخوردار است. در علوم سیاسی و علم روابط بینالملل، بیش از تفکیک ذهنیت و عینیت، با تفکیک «بود» و «نمود» مواجهیم: تفکیک واقعیت یک پدیده از تصویری که نزد دیگران (به معنای عام و خاص) نقش میبندد. در نگاه ماکیاولیستی و ابزارگرایانه به قدرت، ساختگی بودن پدیدهها و وارونهنمایی آنها به مثابه یک رویکرد و سنت نهادینه شده است و سیاستمدار، کسی است که بیشتر پنهانکاری کند و کمتر صداقت به خرج دهد! در قرن گذشته بویژه پس از جنگ دوم جهانی این مساله نمود ویژهای یافت و صاحبان قدرت در غرب معیار برتری خود بر همتایانشان را در تمییز دادن اصالت و تصویر وقایع و رخدادها جستوجو میکردند. اکنون هم این روند همچنان ادامه دارد و سیاستورزی منهای اخلاق از طریق لاپوشانی، سانسور و دروغپردازیهای بزرگ و کوچک تبدیل به یک الگوی متعارف حکمرانی در غرب شده است.
***
ذکر این مقدمه، جهت درک رفتار انتخاباتی جریانات سیاسی حامی غرب در ایران ضروری بود! متعاقب ظهور جریان اصلاحات در ۲ خرداد ۷۶، تفکیک میان «بود» و «نمود» روندها، وقایع و حتی حوادث ریز و درشت جاری در سپهر سیاسی ـ اجتماعی کشور، حکم بخش جداییناپذیر مانیفست جریان تجدیدنظرطلب در کشورمان را پیدا کرد. تزیین «نمودها» و کتمان «بودها» حتی نه حکم یک تاکتیک مقطعی، بلکه حکم یک استراتژی کلان و تغییرناپذیر را در این جریان به اصطلاح روشنفکر و غربگرا پیدا کرد. امروز در حالی که ۴۶ سال از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده و در آستانه برگزاری انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم قرار داریم، کماکان همین استراتژی و فرمول کلان در جبهههای اصلاحات و اعتدال خودنمایی میکند. تصویرسازی دگماتیستی از اصولگرایان و جلوه دادن آنها به مثابه یک مجموعه از هم گسیخته، متشنج و فاقد دانش سیاسی و فنی، با شدت و حدتی وقیحانه در دستور کار اتاق فکر رقیب قرار گرفته است. در چنین منظومهای، بیشترین و بارزترین کثرت و اختلافات عدیده میان اصلاحطلبان، حزب کارگزاران و حزب عدالت و توسعه به مثابه یک چندصدایی دموکراتیک(!) و کمترین اختلاف میان اصولگرایان به مثابه عدم تحمل و دیکتاتوری جریانی و حزبی مورد توجه قرار میگیرد.
طی روزهای اخیر، جریان غربگرا در کشور ۴ ماموریت همزمان را بر اساس ارتباط میان بود و نمود وقایع و پدیدههای انتخاباتی (ناظر بر انتخابات ریاست جمهوری پیش رو) تعریف کرده است: ۱ـ بزرگنمایی اختلافات جبهه اصولگرایان، ۲ـ لاپوشانی و حتی انکار اختلافات اساسی اصلاحطلبان، ۳- کوچکنمایی اشتراکات حداکثری میان جریانهای طرفدار گفتمان انقلاب و استراتژی مقاومت فعال و در نهایت ۴ـ بزرگنمایی اشتراکات تاکتیکی و مقطعی جریانهای غیراصولگرا و ترویج آنها به مثابه یک ارزش ذاتی!
اصلاحطلبان و کارگزاران که در طول سالهای 1392 تا 1400 هشت سال از بهترین سالهای حیات کشور را صرف اعتماد پرهزینه به آمریکا و تروئیکای اروپا و تبدیل یک توافق ابطالپذیر (برجام) به نقطه ثقل همه تصمیمسازیها و اقدامات اقتصادی و معیشتی در کشور کردند، کارنامه بسیار بدی از خود به جا گذاشتهاند. محصول این رویکرد ۸ ساله، سرخوردگی در میان رایدهندگان و مردمی بود که بسیاری از آنها مقهور و مسحور نقش لبخند بر چهره شیطان بزرگ شده بودند. در چنین شرایطی، امروز در آستانه انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم پس از تحریم انتخابات مجلس دوازدهم از سوی تندروها، جریان غربگرا در ایران به فرمول زیستن در میان شکافها رو آورده است: کارنامه سیاه خود را ذیل اختلافات خاکستری طرفداران گفتمان انقلاب و اصولگرایی پنهان کردهاند. اگر از اختلافات اساسی میان اصلاحطلبان و کارگزاران و حتی اختلافات داخلی هر یک از این جریانات پردهبرداری شود و «نمود» این منازعات به جای «واقعیت» آن جلوه نکند، افکار عمومی متوجه عمق فاجعه در جریان مدعی روشنفکری و مردممحوری در اداره کشور خواهد شد. این همان تکنیک نخنمایی است که طرفداران سیاست منهای اخلاق دنبال کرده و متعاقب آن، تصویرسازی تیره از رقیب را نسبت به هر مسالهای از جمله بیان منویات ذهنی خود اولویت میبخشند. لازم است افکار عمومی و مردم غیور و فهمیده کشورمان آگاه باشند تکیهگاه و نقطه ثقل بازی سیاسی و انتخاباتی جریانهای طرفدار همزیستی دوستانه با دشمن، نه اثبات خود، بلکه نفی رقیب، آن هم با استناد به تفکیک میان واقعیت و مجاز است. زمانی که ماهیت و مخاطرات این بازی ابزارگرایانه برای اقشار گوناگون مردم افشا شود، دیگر جایی برای استمرار آن از سوی مدعیان «دموکراسی» و «آزادی بیان» نخواهد ماند! این همان رسالتی است که همه جریانهای انقلابی، فارغ از هرگونه گرایش انتخاباتی بر عهده دارند.