printlogo


کد خبر: 286215تاریخ: 1403/3/20 00:00
نگاهی به سریال «افعی تهران» که یک عقبگرد اجتماعی در مواجهه با واقعیات و معضلات جامعه بود
افیون افعی

گروه فرهنگ و هنر: سریال «افعی تهران» به عنوان یکی از موفق‌ترین آثار تولیدی چند سال اخیر شبکه نمایش خانگی در قسمت چهاردهم به پایان راه خود رسید. درباره چرایی موفقیت این سریال می‌توان به چند مولفه اشاره کرد. این سریال از سویی در ترافیک آثار در حال نمایش توانست از همان نخستین قسمت‌ خود مخاطبان پرشمار و پیگیری را جذب خود کند که تا پایان به تعداد آنها افزوده شد. از سوی دیگر سوژه بدیع «افعی تهران» باعث شد در روزگار فقدان سناریوهای جدید دست روی موضوعی بگذارد که حداقل یادآور هیچ‌کدام از سریال‌های تولیدشده در این سال‌ها نبود. هر چند داستان فیلم روی خط یک قاتل زنجیره‌ای می‌گذشت (چیزی که مخاطب زمان نه‌چندان دوری در «پوست شیر» تجربه‌اش کرده بود) اما این قاتل زنجیره‌ای نه در یک پوشش جنایی که با یک پس‌زمینه روانشناختی در دل داستان جا‌گرفته بود. سوای این موارد، پایان بکر داستان که جزو موفق‌ترین پایان‌های سریال‌سازی ایران بود باعث شد مخاطبان برخلاف سیاهه‌ای طویل از آثار تولید شده که پایان نامطلوبی داشتند، از دنبال کردن اثر سرخورده نشوند.
کنار هم قرار دادن این موارد نشان از آن دارد که «افعی تهران» حداقل در وجه تجاری- هنری نمره قبولی دریافت کرده است. واقعیت آن است که با توجه به داستان چند‌وجهی «افعی تهران» که هم حول زندگی شخصی آرمان بیانی (پیمان معادی) می‌گذشت و هم پروژه فیلمسازی او جلو می‌رفت، توانایی آن را داشت که بیش از این ادامه پیدا کند و با ریتم کندتری مخاطب را پای خرده‌روایت‌های دیگر بنشاند اما در لحظه‌ای مناسب به پایان رسید و می‌توان بخشی از اقبال عمومی نسبت به این پایان مناسب را ناشی از همین صرفه‌جویی ماهرانه در به سرانجام رساندن با کیفیت داستان دانست.
ساختار روایی «افعی تهران» ابتدا با ایجاد معمای قاتل شکل گرفت و سپس این معما خود تبدیل به یک اثر سینمایی در بطن داستان شد و جایی که تمرکزها از کیستی این قاتل برداشته شده بود با رجوع به معمای اولیه و پیدا شدن قاتل به پایان رسید. این سیر رفت و برگشت در دل داستان به موازات معمای شخصیت آرمان بیانی (پیمان معادی) و اختلال‌های روانی‌اش جلو رفت تا اثر نهایی برچسب روانشناختی داشته باشد. هر‌چند از میانه داستان برقراری رابطه عاطفی میان آرمان بیانی (پیمان معادی) و تراپیستش مژگان مشتاق (سحر دولتشاهی) با انتقادات زیادی بویژه از سوی روانشناس‌ها مواجه شد اما کلیت اثر در ایجاد پیوند میان شخصیت اصلی و تاثیرات عوارض آسیب‌های کودکی بر او موفقیت نسبی را به دست آورد و احتمال می‌رود با توجه به توفیق این سریال، محصولات مشابه زیادی در سال‌های آتی در آثار سینمایی و نمایش خانگی با الگوبرداری از «افعی تهران» تولید شود.
با لحاظ کردن تمام این عوامل اما به سختی می‌توان «افعی تهران» را از نظر اجتماعی اثری رو به جلو دانست. نسخه نهایی فیلم در همدردی با قاتلی که خود قربانی بوده است و انتقام گذشته خود از شرورهای بد را در پوشش یک شرور خوب می‌گیرد، بیش از همه نشان از آن دارد که در پس تمام تقلاهای فیلم برای نشان دادن یک معضل اجتماعی بشدت ضداجتماع است. ضداجتماعی بودن این اثر تنها به این دلیل نیست که مانند آثار فراوانی که قهرمانی طغیانگر و آنارشیست دارند که به سمت یک انتقامجویی می‌رود، بلکه برآمده از این واقعیت است که التیام روحی و روانی قربانی را بسان یک کنشگری فعال و اصلاح‌گرایانه نشان می‌دهد.
برخلاف روایت ظاهری فیلم که در آن آدم‌ها به ترکیب خوب‌ها و بدها تقسیم می‌شوند و یک خوبِ قربانی شده به سمت انتقام از بدها می‌رود و این انتقام را در پوشش قربانی بودن خود مشروعیت می‌بخشد، این امکان نیز وجود دارد که در لیست‌ بدهای این کلاس نیز هر کدام را از زاویه‌ای دیگر به عنوان یک قربانی یافت. عینک اجتماعی روی دیدگان هر اثر به دنبال نشان دادن پیچیدگی‌های جامعه با تمام تناقض‌های آن است. زمانی که اثری چشم بر این پیچیدگی‌های متناقض ببندد و جهان را به تجربه زیسته یک سوژه تقلیل دهد به چنین پایان ضداجتماعی و فاقد راهکاری دچار خواهد شد.
سال‌هاست در فضای دانشگاهی یک تقابل جدی میان علوم روانشناسی و علوم اجتماعی وجود دارد. حامیان علوم اجتماعی در این نزاع روانشناسان را محکوم می‌کنند که به علت نادیده انگاری متغیرهای اجتماعی و تمرکز افراطی روی اختلالات شخصی، افراد جامعه را در درک علل ناکامی‌هایش به اشتباه می‌رساند. «افعی تهران» نیز برخلاف ظاهرش که فیلمی در حمایت از اهمیت روانشناسی بود اما نهایتا با عیان ساختن وجه ضداجتماعی‌اش بیش از همه به شاهدمثالی در تایید انتقادات علوم اجتماعی به علوم روانشناسی تبدیل شد. چنانکه شرورترین سوژه‌های حاضر در جامعه را می‌توان از جهتی قربانی مجموعه حوادث و اتفاقاتی دانست و حتی برای شرارت‌شان توجیه اخلاقی آورد. مصلحت اجتماعی اما همواره سعی می‌کند با لحاظ کردن یک امر عام‌تر از نسخه‌پیچی فردی برای حیات جمعی دوری کند تا سامان اجتماعی حفظ شود.
«افعی تهران» در پس سوژه خود که قربانیان کودک‌آزاری و عدم رعایت اصول تربیتی از سوی والدین است نه تنها پادزهری تولید نمی‌کند که خود تبدیل به یک افیون التیام‌بخش برای فرار از صورت مساله اصلی می‌شود. شرزدایی از قاتلی که با قتل به دنبال پایه‌گذاری جامعه امن می‌گردد، همان قدر ماهیت افیونی دارد که گمان شود می‌توان با دزدی از صندوق امانات بانک جامعه‌ای برابر ساخت. هر 2 این اقدامات در ظاهر از یک خیرخواهی اجتماعی خبر می‌دهد اما در پس این ظاهر فریبنده و التیام‌بخش اتفاقا در حال سامان‌زدایی از همان جامعه هستند. با این اوصاف هرچند پایان‌بندی بکر «افعی تهران» دل مخاطبان زیادی را خنک کرد و تاثیر آن را در رضایت نهایی از اثر نیز می‌توان مشاهده کرد اما نمی‌تواند اثری اصلاحگر برای جامعه هدف خود لقب بگیرد.
اگر هنر را ابزار انعکاس درونیات مولفانش در نظر بگیریم، در روزگاری که آثار نمایشی ایران بیش از هر زمان دیگری به سوی بی‌قهرمانی و ضدقهرمانی حرکت می‌کنند، ظهور یکباره چنین قهرمانی که سرشار از خشم است، نمادی از عقلانیت به حساب می‌آید و نهایتا برای امنیت جامعه به سوی قتل زنجیره‌ای حرکت می‌کند، بیش از هرچیز نشان از آن دارد که در پس شعارهای انتقادی یک قشر نخبگانی، راهکاری جز یک پرخاش افیونی وجود ندارد.

Page Generated in 0/0076 sec