پروفسور «جان جوزف مرشایمر» بزرگترین نام در میان نظریهپردازان نئورئالیست یا «نوواقعگرا»، همچنان بلندترین صدا را در میان شخصیتهای بانفوذ در سیاست غرب به خود اختصاص میدهد که واقعیت زوال هژمونیک غرب و پادگان صهیونیستیاش در منطقه خاورمیانه را بر اثر جنگ غزه فریاد میزند.
نام این شخصیت آکادمیک یهودی، از ۲ سال و اندی پیش با آغاز جنگ اوکراین، دوباره بر سر زبانها افتاد؛ جنگی که از نگاه او نتیجه بروز خطا در سیاستهای واقعگرایانه واشنگتن علیه خصم شرقیاش است.
تهاجمات وحشیانه اسرائیل به فلسطینیان بیپناه غزه که فصلی جدید از «جنایت علیه بشریت» را پیش چشم جهانیان گشود، مرشایمر را در 76 سالگی بیش از پیش در جهت آگاهیرسانی در رابطه با تحولات بینالمللی شتابانی که در شرف وقوع است، فعال کرده است.
استاد برجسته علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو با آنکه معتقد به رئالیسم تهاجمی با شعار معروف «یا با ما هستید یا علیه ما» - که پیشتر از زبان بوشهای پدر و پسر شنیدهایم – محسوب میشود اما به واسطه آنکه اصل را بر منافع ملی آمریکا قرار میهد، کارزارهای جنگی اخیر نومحافظهکاران واشنگتن، ناتو و تلآویو در شرق اروپا و خاورمیانه را عاری از واقعگرایی میشناسد.
در ۸ ماه اخیر، او چند بار در بروز و ظهورهای رسانهای خود، ماهیت ورشکسته کارزار نظامی اسرائیلیها علیه غزه را برملا کرده که بدرستی دولت ایالات متحده را در آن دخیل میشمارد. در مقابل نیز بارها توسط رسانههای عبری و رسانههای جمعی شرکتی غرب مورد تحقیر قرار گرفته است. هر چند تحقیر توسط صهیونیستها نمیتواند جایگاه علمی و نظری بلند او را خدشهدار کند.
این یک استثنای رسانهای در غرب است، چرا که جایگاه شاخص مرشایمر در مکتب نوواقعگرایی در روابط بینالملل و به عنوان عضو ارشد شورای روابط خارجی ایالاتمتحده CFR که مهمترین اندیشکده سیاست عمومی آمریکاست - و حتی برخی را واداشته او را یکی از ۳ نظریهپرداز ژئوپلیتیک برتر آمریکا برشمارند - به او اجازه میدهد دکترین خیرهکنندهاش درباره وضعیت اسفبار رژیم صهیونیستی قبل و بعد از عملیات توفان الاقصی (7 اکتبر/ 15 مهر) توسط حماس را بدون نیاز به سر و صداهای رسانههای جریان اصلی، به عنوان نظریهای مرجع فراگیر کند.
او در کنفرانسی که ماه گذشته میلادی در شعبه استرالیایی مرکز مطالعات بینالمللی CIS به دعوت «تام سویتزر» برگزار کرد، از آنچه در فلسطین اشغالی در شرف وقوع است ۲ برداشت کلی و کلیدی داشت: «آمریکا و اسرائیل باختند؛ ایران برنده شد».
البته نمیتوان خوشبینی همیشگی این استاد مکتب نوواقعگرایی به قدرت ایران را کتمان کرد. پاییز 1396 که مرشایمر به دعوت وزارت امور خارجه، در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، سخنرانی معروف خود با عنوان «چشمانداز سیاست قدرتهای بزرگ در قرن 21» را ارائه داد، ضمن ابراز خشنودی از فرصتی که برای حضور در کشورمان پیدا کرده، ایران را قدرت بزرگی در خاورمیانه برشمرده بود که آمریکا را میترساند.
او همان روز در دانشگاه تهران، بخشهای جدیدی از نظریه معروف رئالیسم تهاجمی خود را تبیین کرد که بر اساس آن، چین و روسیه در آینده نزدیک - که همین روزهای فعلی باشد- به عنوان قدرتهای نوظهور و رقبای سیاسی و اقتصادی آمریکا رقابت بزرگی را برای کسب قدرت با ابرقدرت جهان تکقطبی در حال گذار آغاز میکنند.
مرشایمر اخیرا در یک گفتوگوی آنلاین با قاضی «اندرو ناپولیتانو» فعال مجازی به تشریح دکترینی پرداخت که همانطور که ذکر شد در مرکز مطالعات بینالمللی CIS ارائه داده است. در مصاحبه او با گرداننده ایتالیایی کانال یوتیوبی «قضاوت آزادی» که با عنوان «کلاس اهداکننده در مقابل اصلاحیه اول» منتشر شده، از عباراتی باورنکردنی در وصف رژیم صهیونیستی استفاده شده است؛ عباراتی چون «رژیم آپارتاید» و «دولت منفور اسرائیل».
او به کنایه از داستان فرار بنی اسرائیل از مصر، وضعیت فعلی رژیم صهیونیست را گیر افتادن در «دریای شکافتهشده» توصیف میکند، با این تفاوت که این بار اسرائیلیها در نقش فرعونیان در پی قوم مظلوم فلسطین هستند.
تز اصلی استاد دانشگاه شیکاگو این است که مساله چیزی فراتر از به بنبست رسیدن کابینه بنیامین نتانیاهو است و رژیم آپارتاید و منفور اسرائیل، در غائله اخیر ورای اقدام به نسلکشی و پاکسازی در غزه نتوانست به هیچیک از ۲ هدف پیشبینیشده دست یابد: 1- شکست دادن حماس و 2- آزادی اسرای بازداشت شده توسط حماس.
او به موضع اخیر کرت کمپبل، معاون وزیر خارجه ایالات متحده اشاره کرد که بتازگی جایگزین ویکتوریا نولند، عفریته جنگ و رهبر مونث اشکنازی بازهای شکاری نومحافظهکار واشنگتن شده است. به گفته مرشایمر، در حالی که نولاند با تحقیر شدن در اوکراین از هدفش که وارد آوردن شکست راهبردی به روسیه بود بازماند و برکنار شد، کمپبل هم قصد داشت پرونده جنگ غزه را با پیروزی میدانی قاطع رژیم صهیونیستی بر حماس ببندد که او هم ناکام ماند.
کمی جلوتر، الکساندر وارد و مت برگ، نویسندگان تارنمای آمریکایی پولیتیکو نیز به نقل قولی مشابه از او در مقالهشان با عنوان «پیروزی کامل اسرائیل در غزه بعید است» پرداخته بودند.
فراتر از تبلیغات شریرانه حامی اسرائیل که در اکثریت قریب به اتفاق رسانههای غربی مشاهده میکنیم، مشکل جدی رژیم صهیونیستی با حماس - که اساسا یک گروه سنی است – تحتالشعاع موضع برتر گروه مقاومت شیعه لبنانی حزبالله پیچیدهتر شده است. چه کسی تصور میکرد تنها یک دهه پس از شورش وهابیون داعش و سلفیهای القاعده به ادعای نمایندگی از اهل سنت علیه دولتهای شیعه عراق، سوریه و ایران، حالا یک زرادخانه شیعه 150 هزار موشکی به حمایت از سنیها برخیزد؟
همزمان گروه شیعه زیدی انصارالله یمن نیز که عموما به عنوان «حوثیها» شناخته میشود، شروع به زدن مواضع اسرائیل با موشک کرده است.
با در نظر گرفتن این موضوع، مرشایمر چنین استدلال میکند که نه تنها اسرائیل بازنده بزرگ درگیریهای جاری است، بلکه این رژیم منحرف ناخواسته ایالات متحده را هم به ورطه شکست کشانده، در حالی که همزمان خشم اعراب از آمریکا را هم برانگیخته و حتی صدای متحدان واشنگتن در مصر، اردن و ۶ پادشاهی نفتی خلیجفارس درآمده است.
مرشایمر در گفتوگو با اندرو ناپولیتانو تحولات را چنین بسط میدهد: «این شکست به نفع روسیه بود و باعث ورود جدید و دیدنی چین به صحنه بینالمللی شد که روابط بسیار خوبی با عربستان و ایران برقرار کرده است».
آلفردو خلیفه رحمه، استاد و تحلیلگر برجسته مکزیکی در تفسیر سخنان مرشایمر مینویسد: «به نظر من، شکست نسبی (غیرمستقیم) آمریکا در غزه بسیار کمتر از شکستی است که در اوکراین متحمل شد و این از سیلی نواخته شده به گوش آمریکا از آغوش دوگانه شیجینپینگ و همتای روس وی پوتین مشهود است. شکست آمریکا در اوکراین خطوط نظم نوین جهانی را مشخص کرد در حالی که گیر افتادن آمریکا در تله غزه فقط خسرانش را عمیقتر میکند».
توضیح مرشایمر از پیروزی نسبی ایران نیز به خودی خود شگفتانگیز است، بویژه وقتی میبینیم یک عضو ارشد شورای روابط خارجی ایالاتمتحده CFR، برتری جمهوری اسلامی بر آمریکا و متحد صهیونیستش را تئوریزه میکند.
مرشایمر پیروزی اخیر ایران را وابسته به ۳ تاریخ مهم بر میشمارد که از اول آوریل/ 13فروردین آغاز میشود؛ زمانی که رژیم صهیونیستی کنسولگری ایران در دمشق را حتی بدون هشدار به نزدیکترین متحد خود در واشنگتن بمباران کرد، 14 آوریل/ ۲۶ فروردین زمانی که ایران توان خود را با اطلاع قبلی به واشنگتن از طریق عمان به رخ اسرائیلیها کشید و موشکها و پهپادهای خود را روانه سرزمینهای اشغالی کرد که تنها نیمی از آنها طبق توافق ضمنی با آمریکا سرنگون شد و رژیم صهیونیستی تنها نظارهگر بود و سرانجام به زعم او 19 آوریل/ 31 فروردین که آنچه قرار بود انتقام وحشتناک اسرائیل از ایران باشد، تنها به فریاد حین زایمان یک موش از دل کوه منجر شد. ظاهرا این استاد علوم سیاسی قصد داشته ضربالمثل ایرانی «کوه موش زایید» را با حمله ناچیز اسرائیلیها به تنها یک رادار در اصفهان منطبق کند.
در نهایت پروفسور نامی دانشگاه شیکاگو آس دکترین خود را روی میز میکوبد. او در تشریح اینکه چرا رژیم صهیونیستی با از دست دادن قدرت بازدارندگی افسانهای خود تبدیل به یک بازنده بزرگ شده، به واکاوی راهبرد «تشدید تسلط هستهای آمریکا» میپردازد. راهبردی برای بازدارندگی که به زعم مفسران روندهای پنتاگون، کسانی مثل آرون مایلز، از زمان دولتهای اوباما و ترامپ، ناکارآمدی آن در تضمین محدود ماندن تنشهای حیاتی بینالمللی با مشارکت آمریکا مشخص شده بود.
مرشایمر به موضوع 9 موشک مافوق صوت غیرقابل ردیابی میپردازد که در شب حمله ایران به ۲ پایگاه هوایی مهم اسرائیل در نزدیکی نیروگاه هستهای دیمونا اصابت کردند و افتخار انحصاری بازدارندگی مافوق صوت در منطقه را به ایران اختصاص دادند.
اسکات ریتر، افسر پیشین اطلاعاتی آمریکایی و نماینده و بازرس سازمان ملل در بخش سلاحهای کشتار جمعی - پیش از حمله اصلی آمریکا به عراق - نیز در این مورد با هموطن آکادمیک خود همنظر است. او اخیرا در گفتوگو با نشریه مکزیکی لاخورنادا بیان کردرژیم صهیونیستی حتی نتوانست یک موشک ایران را هم رهگیری کند. او همچنین موشکهای مافوق صوت ایران را یک عامل بازدارنده بیهمتا برای وحشتآفرینی در میان دشمنانش برشمرد.
آنچه درباره صحبتهای اخیر مرشایمر مبهم میآید، سکوت او درباره 300 کلاهک هستهای مخفی رژیم صهیونیستی است. آیا او به خاطر تعهدات امنیتیاش به عنوان عضو ارشد مهمترین اندیشکده دیپلماتیک آمریکا در حفظ اسرار متحد نظامی پنتاگون اشارهای به زرادخانه غیرمتعارف اسرائیل نکرده یا نمیخواسته با بزرگنمایی این تهدید، این مزیت اخلاقی را برای ایرانیها فراهم آورد تا برای ایجاد موازنه مشروع با دشمن وحشی خود، پرهیز از ساخت بمب اتم را کنار بگذارند؟