علی عسگری: انتخابات را در یک کلمه میتوان به عنوان عرصه ظهور امر ملی صورتبندی کرد. این موضوع درست است که انتخابات محل بازیگری گروهها، احزاب، جناحها یا حتی برخی شبهجریانهای نوظهور بوده اما موضوعی که باید محل توجه قرار گیرد آن است که منطق حاکم بر رفتار این مجموعهها، متناسب با ماهیت انتخابات، بر اساس امر ملی باید تنظیم شود. بر همین اساس هر رفتاری که شائبه تهدید و تخریب کلیت امر جمعی و ملی را در اذهان تداعی کند، مبتنی بر یک خرد و آگاهی جمعی باید از سوی حوزه عمومی مذموم و طرد شود. پرسش جدی در اینجا آن است: ظهور و بروز امر ملی در حوزه انتخابات چگونه ممکن بوده و از طرف دیگر چه سازوکارها یا چه رویههایی این مساله را مورد تهدید قرار میدهد؟ پیرامون پرسش نخست باید گفت ظهور امر ملی در حوزه انتخابات، هنگامی ممکن میشود که موضعگیریها، برنامهها و کنشگریها مبتنی بر منافع و مصالح عموم مردم و نه یک قشر و جریان خاص تنظیم شود. جریان حاضر در انتخابات باید بر سر مسائل جدی که عموم مردم ایران را از خود متأثر کرده وقوف داشته باشد و کنشگری کند. نظام حزبی اگر به معنای موقف یا ایستادنگاه نظری و سیاسی تلقی شود که از منظر آن جریانهای سیاسی اقدام به مسالهیابی و پاسخ به مساله میکنند، میتواند به پیشبرد امور و تقویت جمهوریت نظام بینجامد، در غیر این صورت اگر روابط حزبی و جناحی به جای تمرکز بر این بنیادها برای پاسخ به مسائل بر سر روابط و منافع گروهی بایستند، طبیعتا امر ملی در انتخابات به حاشیه رانده میشود. به واقع آنچه میتواند سازوکار تحزب در نظام ما را تقویت و از قبال آن سیاست را به حافظ امر تبدیل کند، غلبه رویکرد هویتی به احزاب است. این رویکرد میتواند احزاب را از فضای باندبازی و سیاستزدگی رهایی بخشیده و به سیاستورزی آنان تشخص بخشد. مساله بعد در واقع پاسخ به این پرسش است: چه رویهها یا سازوکارهایی امر ملی در حوزه انتخابات را مورد خدشه قرار میدهد؟ با تبارشناسی تاریخ انتخاباتها در طول دوران پس از انقلاب اسلامی آنچه به نظر میرسد این است که شیوه و مدل کنشگری اهالی سیاست پس از دوران ۸۸ وضعیت متفاوتی را به خود گرفته است. سیاست در طی نزدیک به 2 دهه گذشته از امر ملی تا حدی فاصله گرفته و به عرصه بیاخلاقیهای حزبی نزدیکتر شده است. در این وضعیت به دلیل غلبه فضای رسانهای، بویژه رسانههای دیداری و شبکههای مجازی، نوعی فرهنگ هواداری بر کنش سیاستمداران حاکم شده است. در این سازوکار افراد گمان میکنند به صرف ایجاد دوقطبیهای کاذب، با چاشنی چند افشاگری درست و نادرست، میتوانند عرصه رسمی از قدرت را تحت تصرف خود در بیاورند. به نحو اجمال آنچه ما تحت عنوان رسانهای شدن کنش سیاسی صورتبندی میکنیم چند آسیب جدی را متوجه امر ملی در حوزه انتخابات میکند. نخستین چالش این وضعیت، تغییر اولویتها و انحراف اذهان از مسائل جدی است که عموم مردم ایران با آن درگیرند. حاصل این تغییر اولویتها باقی ماندن مسائل مردم و تلنبار آنان بر روی یکدیگر و در نهایت افزایش سطح نارضایتی عمومی است. از طرف دیگر غلبه کنش گروهی و شبهحزبی سلبی مبتنی بر افشاگری و بیاخلاقی در نهایت منجر به کاهش شدید سطح اعتماد عمومی به کلیت نظام خواهد بود. حاصل این دو امر شکلگیری انتخاباتهای ضعیف و روی کار آمدن دولتهایی با پشتوانههای ضعیف مردمی است. در نقطه مقابل این کنش رسانهای میتواند کنش سیاسی مبتنی بر خرد را جایگزین کرد. فعالان اجتماعی و مراجع اجتماعی باید مردم را به سمت گزینش مبتنی بر خرد، سابقه و عملکرد سوق دهند. طبیعتا تقویت مراجع سیاسی و کسانی که به نوعی پاسبانی میکنند از خرد سیاسی در این عرصهها میتواند در نهایت منجر به تضعیف فرهنگ هواداری و فرهنگ رسانهای شود که به نوعی دامنگیر عرصه سیاست در کشور ما شده است.
به واقع آنچه ما در این نوشتار از آن بحث میکنیم نوعی دغدغه فراگیر و بعضا جهانی است. پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان از سیاست در برابر نوعی ترامپیسم دفاع کرد پرسش جدی است که اهل خرد سیاسی در تلاش برای پاسخ به آن هستند. مشخصه الگوی بارز کنش ترامپیسم، از میان بردن وجهه ملی و مخدوش ساختن امر جمعی است. آنچه در حوادث تسخیر کنگره توسط هواداران ترامپ رخ داد، حالت حادی از وجهه مخرب بیاخلاقی سیاسی است که دامنگیر آمریکا شد. در کشور ما طبیعتا به دلیل قوت مرجعیت سیاسی ولی فقیه و وجود سازوکارهای نظارت، به ضمیمه قوت فرهنگی مردم طبیعتا زمینه برای ظهور مدل حاد سیاست ترامپیسم وجود ندارد اما نسخههای فروکاستهشده این بیاخلاقیهای سیاسی با تکیه بر فرهنگهای هواداری، متأسفانه امروز در میان برخی جریانها شکل گرفته است. برای نشان دادن وجه مسالهمندی بیشتر این قضیه تنها کافی است به این موضوع توجه کنیم که بیاخلاقیهای سیاسی و مدلهای رفتاری رسانهای گاه در سطح فردی رخ داده و گاه در سطح اجتماعی شکل میگیرد.
در این ۲ ساحت هر فرهنگی در دل خود سازوکارهای طرد اینگونه رفتارها را تدارک دیده و در نهایت، خصلت خودترمیم جامعه میتواند مانع از رسوخ این مدل از رفتارها در لایههای عمیق خود شود اما در عرصه سیاست مدل رفتاری مبتنی بر سیاست ترامپیسم میتواند بسیار مخرب عمل کند. در ساحت سیاست این شیوه از رفتار در نهایت به رفتارسازی در میان گروههای اجتماعی نیز منجر خواهد شد و این به این معناست که ابتذال سیاست به ابتذال در جامعه خواهد انجامید. لذا فعالان سیاسی، همچنین آنچه تحت عاقله نظام اسلامی از آن یاد میشود، باید هشیار باشد تا در برابر این مدل از سیاستورزی مخرب سازوکارهایی را تدارک دید تا در نهایت به کنترل این نحوه از سیاستورزی منجر شود. نکته مهم آن است که سیاست مبتنی بر دوقطبیهای هیجانی، افشاگری و بیاخلاقی هرچند در کوتاهمدت میتواند به صورت محدود منافعی را برای شخص به همراه آورد اما در بلندمدت امر ملی را به ورطه نیستی خواهد کشاند.