printlogo


کد خبر: 286266تاریخ: 1403/3/22 00:00
به بهانه تولید قسمت 5 انیمیشن خاطره‌انگیز «داستان اسباب‌بازی»
دنیا در تسخیر انیمیشن

گروه فرهنگ و هنر: 22 نوامبر ۱۹۹۵ چیزی نزدیک به 3 دهه پیش کمپانی پیکسار نخستین محصول خود یعنی «داستان اسباب‌بازی‌» را اکران کرد؛ انیمیشین سینمایی‌ای که فارغ از تمام مفاهیم و برداشت‌ها باید آن را یک اثر هنری تمام عیار و یک پیشرفت خیره‌کننده و جذاب در عالم سینما دانست؛ فیلمی که با استقبال مردم سراسر دنیا مواجه و  با فروشی بیش از ۳۷۳ میلیون دلار به دومین فیلم پرفروش سال ۱۹۹۵ بدل شد. این فیلم مورد تحسین منتقدان بسیاری قرار گرفت و در سایت راتن تومیتوز امتیاز 100 را دریافت کرد. 
«داستان اسباب‌بازی»  فیلمی جریان‌ساز و ساختارشکن بود که نه ‌تنها مسیر را برای آثار پس از خود هموار کرد، بلکه آغاز یکی از بهترین مجموعه انیمیشن‌های تاریخ را هم رقم زد و جایگاه پیکسار را به ‌عنوان یکی از قطب‌های اصلی انیمیشن‌سازی تثبیت کرد. حالا که تاریخ اکران قسمت پنجم مشخص شده و بازار «داستان اسباب‌بازی» داغ است، شاید بهترین زمان باشد تا نگاهی به قسمت‌های پیشین بیندازیم.
فارغ از اینکه چه دیدگاهی نسبت به مجموعه «داستان اسباب‌بازی» وجود دارد، جایگاه قسمت اول در تاریخ سینما محفوظ است؛ اثری که تماشای آن - در آن دوره - برای هر کودک یا بزرگسالی تجربه‌ای حیرت‌انگیز بود و همین حالا هم ارزش دیدن دارد. در آن روزها - تا آن زمان انیمیشن سه‌بعدی وجود نداشت - ناگهان به جهان اسباب‌بازی‌هایی قدم می‌گذاشتیم که وقتی صاحب‌شان – اندی - حاضر نیست، جان می‌گیرند و زنده می‌شوند. وودی، گاوچرانی دوست‌داشتنی است که پس از ورود یک اسباب‌بازی فضایی به نام «باز لایت‌یر» موقعیتش به خطر می‌افتد اما دشمنی او با لایت‌یر در نهایت به دوستی ختم می‌شود. همه‌چیز در این انیمیشن، جادویی به نظر می‌رسید و حس‌ و حال دیگری داشت و تجربه‌ تماشای این فیلم در دهه‌ ۹۰ میلادی به معنای واقعی کلمه شگفت‌انگیز بود. پیکسار در آن دوران، یک استودیوی انیمیشن‌سازی نوظهور بود که سابقه‌ داستان‌گویی در قالب انیمیشن و تولید فیلم‌های بلند را نداشت؛ پس اصلا چگونه توانست چنین شاهکاری خلق کند؟ پیش از آنکه پیکسار با «داستان اسباب‌بازی» همه را شوکه کند، یک برند تکنولوژی بود که در دهه‌ 80 میلادی برای بخش رایانه‌ استودیوی لوکاس‌فیلم (خالقان «جنگ ستارگان») کار می‌کرد تا تصاویر گرافیکی پیچیده و ابزار مورد نیاز برای اجرای آنها را تولید کند. پیکسار سال ۱۹۸۶ از لوکاس‌فیلم جدا شد تا مستقل شود، آنها به دنبال سرمایه‌گذار بودند و در نهایت استیو جابز حاضر شد به آنها کمک مالی کند. «داستان اسباب‌بازی» به دلیل نوآوری‌های فنی چون پویانمایی سه‌بعدی، شوخ‌طبعی و پیچیدگی موضوعی فیلمنامه، موسیقی و اجراهای آوازی، مورد ستایش جشنواره‌ها و منتقدان قرار گرفت. این فیلم توانست نامزد دریافت 3 جایزه اسکار برای بهترین فیلمنامه غیراقتباسی (اولین پویانمایی که نامزد دریافت این جایزه شد)، بهترین ترانه برای «من دوست تو هستم» و بهترین موسیقی فیلم شود و موفق شد جایزه اسکار دستاورد ویژه را در آن دوره دریافت کند.  با موفقیت‌های چشمگیر «داستان اسباب‌بازی»، دیزنی و پیکسار قصد داشتند قسمت دوم را با بودجه‌ای ناچیز و یک تیم کوچک بسازند و به جای اکران در سینماها، مستقیما در رسانه خانگی توزیع کنند اما استقبال از  انیمیشن «زندگی یک حشره» (۱۹۹۸) باعث شد پیکسار با انگیزه مضاعف سراغ ساخت «داستان اسباب‌بازی ۲» برود تا به همگان ثابت کند کیفیت نسخه اول اتفاقی نبوده است. 
در حالی که در فیلم اول، «باز» با بحران هویت دست‌وپنجه نرم می‌کرد (جایی که مجبور بود بپذیرد یک اسباب‌بازی است)، در قسمت دوم این وودی است که با مشکل مشابهی روبه‌رو می‌شود و کشف می‌کند در واقع یک یادگاری باارزش از یک برنامه تلویزیونی دهه ۵۰ میلادی است؛ اسباب‌بازی‌ای که اتفاقا ارزش بالایی دارد اما او برای اینکه به جایگاهش برسد، باید «باز» و تمام دوستان اسباب‌بازی‌اش را رها کند و به موزه‌ای در ژاپن برود. این به این معناست که او جاودانه خواهد شد اما دیگر اندی یا دوستانش را نخواهد دید. زیبایی «داستان اسباب‌بازی ۲» در این است که این مضامین مهم عمدتا به ‌صورت تلویحی پیشرفت می‌کند (و با نسخه‌های بعدی معنادارتر می‌شود). «داستان اسباب‌بازی ۳» در جهانی اتفاق می‌افتد که اندی بزرگ شده است، بنابراین برای اسباب‌بازی‌ها، دیگر حق انتخابی وجود ندارد (میان رفتن و ماندن) و وودی باید بپذیرد که زمان جلو می‌رود و انسان‌ها بزرگ می‌شوند اما «داستان اسباب‌بازی ۲» در دوره‌ای از زندگی اندی اتفاق می‌افتد که وودی کاملا حق انتخاب دارد و باید شخصا انتخاب کند که با اندی بماند یا خیر. ضمن اینکه جدا شدن وودی شاید تصمیم منطقی‌تری هم باشد؛ چه کسی بدش می‌آید که در یک موزه، تا ابد یک زندگی آرمانی داشته باشد؟ در سوی دیگر، ماندن به چه قیمتی؟ ما در یک سکانس فلش‌بک می‌بینیم که صاحب قبلی جسی (نسخه‌ زنانه وودی) پس از بزرگسالی، چه رفتاری با او کرد؛ این دقیقا همان اتفاقی است که احتمالا انتظار وودی را هم می‌کشد. همین ایده‌های تفکربرانگیز است که «داستان اسباب‌بازی ۲» را به اثری درخشان تبدیل کرده و بی‌دلیل نیست که در کنار قسمت سوم، بهترین انیمیشن مجموعه در نظر گرفته می‌شود. «داستان اسباب‌بازی ۲» فیلم زیبا و پیچیده‌ای است که به ما یادآوری می‌کند گاهی باید از خودگذشتگی کرد و به جای اینکه تنها به خودمان فکر کنیم، باید نیازهای عزیزان‌مان را در اولویت قرار دهیم (جالب اینجاست که «داستان اسباب‌بازی ۴» دقیقا روی دیگر این سکه را بررسی می‌کند). اما «داستان اسباب‌بازی ۳» همانند قسمت نخستش یک موفقیت بزرگ برای این مجموعه و حتی صنعت انیمیشن به شمار رفت؛ فیلمی که می‌تواند سزاوارانه در کنار بهترین آثار سینمایی تاریخ قرار بگیرد. این انیمیشن قدرت واقعی مدیوم انیمیشن را به همه نشان می‌دهد و از هر نظر بالاترین کیفیت ممکن را دارد.  با پایان شکوهمند قسمت سوم، در حالی که همه فکر می‌کردند این مجموعه به پایان راه رسیده است، دیزنی و پیکسار «داستان اسباب‌بازی ۴» را ساختند. قسمت چهارم بخوبی سه‌گانه اصلی نیست اما لحن متفاوتی دارد و سعی می‌کند کارهای تازه‌ای انجام دهد و صرفا ایده‌های پیشین را تکرار نکند. در همین راستا، فیلم تا حدودی مثل «لایت‌یر»، حس یک اثر مستقل را القا می‌کند. به‌رغم اتفاقاتی که در دوران توسعه‌ این انیمیشن رخ داد، «داستان اسباب‌بازی ۴» با جسارت ساخته شده است، حتی با اینکه تقریبا مبتنی بر داستان‌های فرعی و نه‌چندان مهم قسمت‌های پیشین است. هر کسی که عاشق مجموعه «داستان اسباب‌بازی» بود، با معرفی نسخه چهارم، نگران شد، چون به نظر می‌رسید تصمیم اشتباهی باشد، بیشتر به این دلیل که فیلم سوم، آرک (قدس) داستانی اندی، وودی و «باز» را به طور کامل به پایان رسانده بود. با این حال، بعضی طرفداران از بازگشت شخصیت‌های محبوب‌شان خوشحال بودند، هر چند آنها نیز ترس داشتند که فیلم کیفیت ۳ نسخه‌ قبلی - که تقریبا بی‌نقص بودند - را نداشته باشد یا وارد حوزه‌هایی شود که ممکن است به میراث مجموعه خدشه وارد کند. پس از رویدادهای قسمت سوم، وودی حالا روزهای سختی را می‌گذراند، زیرا هنوز نتوانسته‌ است با صاحب جدیدش، بانی سازگاری پیدا کند و دخترک هم علاقه‌ای ندارد با او بازی کند. با این حال، وودی همه‌ تلاش خود را می‌کند که بانی خوشحال‌ترین کودک دنیا باشد. مدتی بعد، دخترک با یک قاشق‌چنگ پلاستیکی، یک اسباب‌بازی درست می‌کند و نام او را فورکی می‌گذارد؛ فورکی هم مثل دیگر اسباب‌بازی‌ها جان می‌گیرد اما با بحران وجودی روبه‌رو می‌شود، چون خود را یک تکه زباله می‌داند و نه یک اسباب‌بازی. از آنجا که فورکی به اسباب‌بازی محبوب بانی تبدیل شده است، حالا وودی باید از او مراقبت کند تا بلایی سر خود نیاورد. وودی در این مسیر با عشق قدیمی‌اش، بو پیپ هم ملاقات می‌کند.
ایده‌ اولیه فی‌ نفسه سوال‌برانگیز است و شاید با خود بگویید «پیکسار به نقطه‌ای رسیده است که فکر می‌کند می‌تواند ایده‌ یک شیء پلاستیکی را که به خودکشی گرایش دارد، در ساختار احساسی و تاثیرگذار ارائه دهد؟» احتمالا! پیکسار مثل همیشه، کارش را بلد است و می‌داند باید چه کند، مثلا می‌داند نباید چندان به سازوکارهای این جهان عجیب ‌و غریب - که در آن اسباب‌بازی‌ها جان می‌گیرند و حرف می‌زنند - بپردازد. در عوض، فیلم به ساختار روایی مورد علاقه‌ مجموعه، یعنی روایت یک ماموریت نجات پیچیده رو می‌آورد؛ جایی که یک یا چند گروه از شخصیت‌ها در جایی گیر افتاده‌اند و درباره‌ معنای زندگی بحث‌های عمیقی دارند، همزمان تعدادی از شخصیت‌ها ماجراجویی‌های رنگارنگی را پشت سر می‌گذارند تا آنها را نجات دهند. با این حال، سازندگان این بار به گفت‌وگوهای دراماتیک بهای بیشتری داده‌اند و آنها کمی غم‌انگیزتر از گذشته‌اند. به همین منوال، سکانس‌های کمدی‌ - اکشن به حاشیه رفته ‌است.
«داستان اسباب‌بازی ۴» یک فیلم خانوادگی نامتعارف است، یک خداحافظی قابل‌قبول برای این مجموعه که به اندازه‌ کافی خوب است تا از زیر سایه ۳ فیلم پیشین بیرون بیاید اما همچنان در مقایسه با آنها، در جایگاه پایین‌تری قرار می‌گیرد. ناگفته نماند این انیمیشن جایزه اسکار را هم به خانه برد، آن هم در حضور رقبای سرسختی همچون «چگونه اژدهای خود را تربیت کنیم: دنیای پنهان»، «کلاوس» و «حلقه گمشده» و فیلم برای این موفقیت بزرگ هم با انتقاد روبه‌رو شد. تنها نقطه ‌ضعف فیلم اما شاید رویکرد سازندگان به باز لایت‌یر باشد که اینجا تقریبا هیچ ‌کاری نمی‌تواند انجام دهد مگر اینکه اول دکمه‌ای را فشار دهد و به صدای وجدانش گوش دهد؛ بهتر بود پیکسار از منفعل نشان دادن این شخصیت اجتناب می‌کرد و به او فرصت بیشتری برای خودنمایی می‌داد. حالا تنها سوال این است: آیا قسمت پنجم می‌تواند از نظر کیفی و احساسی به قسمت‌های پیشین نزدیک شود؟

Page Generated in 0/0071 sec