printlogo


کد خبر: 286316تاریخ: 1403/3/23 00:00
نگاهی به مجموعه ‌شعر «آهید» سروده محمدرضا تقی‌دخت
کلمات در فقر تصاویر

وارش گیلانی: دفتر شعر آهید، بعد از متنی از «عقل سرخ سهروردی»، در 3 بخش تنظیم شده است: هروله در راه (41 غزل)، از سفر تا خویش (4 مثنوی)، جامه خیّامی (11 شعر نیمایی).
محمدرضا تقی‌دخت علاوه بر شاعری، در عرصه پژوهش و تحقیق ادبی از جمله افراد فعال است.
درباره غزل امروز و شاعرانش سخن گفتن، دامنه‌دار است اما کوتاه سخن اینکه ما در روزگار خود هنوز غزل‌سرایانی داریم که به زبان غزل و شعر دیروز شعر می‌گویند و خواسته و ناخواسته پیرو مکتب بازگشت قبل از مشروطه هستند. غزل‌سرایانی هم هستند که شعر خود را به فضای معاصر تا حدی نزدیک کرده‌اند؛ مثل رهی معیری و شهریار. بعضی از غزل‌سرایان هم در فضایی نئوکلاسیک سیر می‌کنند؛ یعنی در کنار وام گرفتن از زبان حافظ، سعدی و مولانا، به زبان امروز هم سری می‌زنند؛ در واقع این وام را پلی محکم می‌کنند تا به غزل امروز برسند؛ مثل هوشنگ ابتهاج و بسیاری از غزل‌سرایان جوان و غیر جوان امروز. غزل نو اما شاعران شاخصی دارد و پیروانی مشخص؛ شاعرانی که نیم‌نگاهی خاص و ویژه به افکار و نظریات نیما یوشیج دارند و از جریان کلی شعر نو غافل نیستند؛ اگر چه وزن، قافیه بسیاری از مسائل و موارد مربوط به شعر کلاسیک را نیز لازم و واجب است که رعایت کنند، از این رو، اگر غزل نونویس هم باشند و پیرو مانیفست نیما یوشیج و شعر نو، باز و همچنان نیمی از خود را در شعر و غزل دیروز جا گذاشته و وامدار شعر دیروزند.
اما غزل‌های محمدرضا تقی‌دخت در کدام ردیف و طبقه از غزل شاعران روزگار ما قرا می‌گیرد؟ پیش از جواب دادن به این سوال، بهتر است برداشت خود را از نگاه گذرایی که به مجموعه‌ شعر «آهید» داشته‌ام بگویم، تا بعد از این به شکل ریزتر و جزئی‌نگرانه بر غزل‌هایش نظر افکنم.
غزل‌های دفتر «آهید» اغلب 5 بیتی و 7 بیتی هستند. غزل‌های این دفتر بین غزل دیروز و امروز در نوسانند؛ همراه چاشنی زبانی شاعر که زبان چندان شاخص و برجسته‌ای به لحاظ زیبایی‌شناسی شعری نیست اما شاخصه‌های خودش را دارد که در ادامه به ویژگی یا 3-2 ویژگی آن اشاره خواهم کرد.
غزل‌های محمدرضا تقی‌دخت روان نیست و گاه حتی به سختی خوانده می‌شود. این سختی را گاه در زبان و گاه در مفهومی که قصد القا یا بیان آن را دارد در یک غزل یا چند بیت از یک غزل می‌توان دید؛ مثلا به همین 3 بیتی که در پشت جلد کتاب آمده، توجه کنید:
«صدا در نی نهان، نی در نیستان، شهرِ              
             خاموشان
       صداگم‌کردگان،            
  در خویش مردگان،              
        خودفراموشان
گناه‌آلودگان، پادافره ِکردارِ بد دیده
غلیواژانِ عمری زنده بر مردار چرخیده
به هم‌بر هر چه «آهید» است و «آناهید»! راهی نو
زمین شد دامگه، آبشخوری نو...، خوابگاهی نو...»
بیت اول مشکل ندارد  اما باید کلام را به لحاظ ادبی ابتدا دریابیم که که منظور شعر در بیت اول چیست؛ یعنی دریابیم که ابتدا سخن از «صدایی که در نی نهان است و نی‌ای که در نیستان است می‌باشد، بعد سخن از شهر خاموشان و صداگم‌کردگان و خودفراموشان». بعد سخن از گناه‌آلودگان است و پادافره و غلیواژان و آهید که مخاطب غیرِ عامِ کتابخوان را وادار می‌کند که برود در لغت‌نامه‌ها و اینترنت بگردد تا معنای 3 کلمه قبل را دریابد که بعد از دریافتن چون به گذشته و ریشه و پشتوانه‌های معنایی و فرهنگی و ادبی و فلسفی و اسطوره‌ای آنها آشنا نیست، دانستن لغوی‌اش نیز چندان به کارش نمی‌آید و... .
به نظر من بهتر است شاعر در هر شعری در آوردن این گونه لغت‌ها افراط نکند، اگر هم خواست بر حسب ضرورت از یکی از این کلمات از یاد رفته یا منسوخ شده استفاده کند، سعی کند در هر شعر یک لغت از آنها را استفاده کند تا هم شعرش را سخت و دیریاب  نکند و هم مخاطب را کنجکاو و مشتاق و تشنه نگه دارد تا برود پی آن یک لغت، چون معمولا یک لغت نامعلوم می‌تواند با مخاطب چنین کند اما بسیاری آنها سبب دلزدگی و دوری‌اش از اثر و شعر می‌شود.
علاوه بر این، کلیت کلام و ابیات دفتر «آهید» چندان روان و راحت نیست خواندشان؛ نه تنها به سبب نوع بیان قدیمی «به هم‌بر» و امثال آن که به سبب اینکه روح این بیان و زبان قدیمی در رگ و پی ابیات و غزل‌ها جاری شده است.
این گنگی سخت و گاه ملیح در غزل‌ها و عاشقانگی‌ها نیز بیشتر رو در معناگرایی دارد، زیرا لفظ و زبان و بیان شاعر همچنان به رودی خشک شده و گاه نیز به رودی کم‌آب می‌ماند. در واقع وقتی هم تخیل و هم عاطفه و احساس در یک شعر بیرنگ و کمرنگ شود یا این دو زیرمجموعه اندیشه و فکر شاعر قرار بگیرد، نباید انتظار بیشتری از این گونه غزل‌ها داشت که یکی از آنها غزلی است که در زیر می‌آید:
«رفتی و هستی، از توام راه گریزی نیست
زخمی‌ست در قلبم، ولی خوش باش! چیزی نیست
آرامشی بی‌شکل! می‌میری و می‌مانی...
بعد از «جنون عشق» دیگر افت و خیزی نیست
«رنج» است یا «عشق» است این تاریکی مطلق؟
این‌جا برای داوری صاحب‌تمیزی نیست
سوزاندی و گفتی: «من از آبم، کدام آتش؟
جنگیدی و گفتی: «مرا با او ستیزی نیست!»
جامم، شراب و شوکران وقتی ز دست توست
ترسی که می‌خواهی کدامین را بریزی نیست...»
بسیاری از غزل‌ها مثل غزل بالا تشبیه و استعاره ندارند و فاقد تصویرند، چون اساسا غزل‌های محمدرضا تقی‌دخت در این دفتر تخیل چندانی ندارند. تعابیر آمده‌اند یا گنگی‌فزا هستند؛ مثل «آبشخوری نو» و «خوابگاهی نو» که شکافتن‌شان کلی طول و تفسیر می‌طلبد، یا تکراری‌‌اند و مستعمل؛ مثل «بذر عشق» و «روج گران‌بار» و... نیز کلمات صیقل نیافته چون «فاهمه» و «مفاهیم» و «جهالت» در غزل‌هایی از این دست:
«در «وهمِ وجود» از عدم»م هیچ خبر نیست
از بی‌‎خبری فلسفه‌ای فلسفه‌تر نیست
تن نیست به جر بارکش روح گران‌بار
روح آینه هیچ به جز «کاشم و «مگر» نیست
در کسب مفاهیم تهی عمر هبا گشت
در نشر جهالت، حذر از عمر هدر نیست
موجودم و پنداشته‌ام «ناطق کامل»
وصفی‌ست که شایسته جز نوع بشر نیست
اما گل سرخی که سر از غنچه به‌در کرد
خندید که گل چیست بگو نطق اگر نیست
مغرور و گرفتار درون قفس «وهم»
از «فهم» ولی فاهمه را هیچ اثر نیست
هشیار! که عمر من و تو توده ابر است
یک لحظه به چشم آید و یک لحظه دگر نیست»
نظم و نثر به وزن درآمده نیز در بسیاری از غزل‌ها کم نیست؛ مثل بیت‌های سوم و چهارم و پنجم و ششم غزلی که در بالا آمده.
در کل، غزل‌های «آهید» محمدرضا تقی‌دخت بین زبان شعر دیروز و امروز قرار می‌گیرد که با چاشنی زبان نیمه‌مستقل شاعر که هموار کم‌وبیش گنگیِ ملیحی و گاه غلیظی دارد، با خود دانش و آگاهی مخاطب را نیز می‌طلبد. از این رو، اغلب غزل‌ها در دایره دانایی و معنا، نه در شور و احساس همراه و همگام با دانایی و معنا قرار دارند. بر این اساس عاشقانه‌های جاری در غزل‌های این دفتر کم است و ناچیز، آنهایی هم که عاشقانه‌اند، به واسطه روحیه شاعر، چندان نرم و عاشقانه نیستند.
با این همه، این دفتر خالی از غزل‌های زیبا نیست. غزل زیر هم به لحاظ امروزی بودن و هم به لحاظ روانی، یکی از بهترین غزل‌های این دفتر است:
«از من گرفت روز و شبم را و پس نداد
رنجی که عشق داد به من هیچ کس نداد
آن سیب سرخ بر سرِ دستانِ رود رفت
من خواستم، زمانه ولی دسترس نداد
نفرین به سرنوشت که ما را پرنده کرد
اما نصیبِ پر زدن از این قفس نداد
فریاد من به کوه رسید و اثر نکرد
جز کوه، روزگارم فریادرس نداد
من در سکوت با کلماتم یکی شدم
می‌خواستم بگویم و عشقم نفس نداد...»
اشعار نیمایی این دفتر که 11 شعر بیشتر نیست، یا به زبان روزهای آغازین و ابتدایی شاعری فریدون مشیری نزدیک شده است:
«صدای باد در گیسوی گندمزار سبز آمد
مبارک باد بر ما خرمی این‌سان!...»
یا به لحاظ نوع بیان و قدرت کلام نزدیک به زبان و فضای شعرهای مشیری است اما جذابیت و روانی و زیبایی کلام شعرهای او را ندارد و تنها زبانش تا حدی به زبان مشیری نزدیک می‌شود:
«بارش پروانه
    مثل بارش باران
از دل این آسمان سربی و سنگین
از دل این ابرهای تیره غمگین
می‌شود آیا؟...»
محمدرضا تقی‌دخت در شعرهای مفهومی و بی‌تخیل نیز صرفا کلی‌گویی و همان روش و پیشه و نوع بیانی را انتخاب کرده است که فریدن مشیری در بعضی از اشعارش:
«شک مادر تمام یقین‌هاست
این را هزاره‌هاست
   با صد زبان باز به اسرار  
    رندان مست می‌زنند
    در لحظه‌های مستی و انکار
افسوس
     گوش هیچ کسی نشنود
آیا مگر نبود که ابراهیم
در اوج بی‌کرانگی ایمان
          شک کرد...»
چون محمدرضا تقی‌دخت در شعر بیشتر رو به تعقل کلام دارد و نه تخیل کلام، از این رو به این بُعد از شعر و زبان شفیعی کدکنی نیز نزدیک می‌شود:
«تو بر دار گفتی
    و یک بار گفتی
ولی قرن‌ها
    حرفِ حقی تو وِردِ زبان‌هاست»
مجموعه‌ شعر «آهید» از محمدرضا تقی‌دخت را نشر سوره مهر در 147صفحه و در 500 نسخه سال 1340چاپ و منتشر کرده است. 

Page Generated in 0/0062 sec