حمایت تمام قد آمریکای بایدن از جنایات رژیم صهیونیستی در غزه بخشی از برنامه مرعوبسازی افکار عمومی برای به تأخیر انداختن شکلگیری نظام چندقطبی جهانی است
جنایات عریان رژیم صهیونیستی در رفح و اردوگاه النصیرات در نوار غزه تحت حمایت کامل دولت آمریکا این سوال را در میان جهانیان بهوجود آورده است که آیا منافع واشنگتن و شرکای غربیاش میتواند باعث زمانبندی آمریکایی ها برای وقوع این جنایات در مقطع فعلی باشد؟
به نظر میرسد نظام سلطه در حال برنامهریزی برای برپا ساختن جنگ جهانی برای جلوگیری از شکلگیری جهان چندقطبی است. در این راستا با حمایت از اسرائیل برای نسلکشی در غزه به عنوان یک شر ضروری به منظور پیروزی سخت در غرب آسیا، زمینههای ورود به یک جنگ جهانی را فراهم میکند. پهپه اسکوبار، تحلیلگر راهبردی سرشناس برزیلی و نویسنده کتاب «امپراتوری آشوب» اخیرا در یادداشتی برای تارنمای کردل، تحلیلی جامع در این مورد نوشته است: مجمع اقتصادی سنپترزبورگ بتازگی برگزار شد. این یکی از نشستهای سالانه در سراسر اوراسیا است که موضوع کلی آن در سال 2024، چندجانبهگرایی بود. با توجه به اینکه امسال سال ریاست روسیه بر بریکس است، نشست سران این اتحادیه در اکتبر آینده (اول آبان) در کازان در ترسیم خطوط نقشه راه به سوی چندقطبیگرایی در آینده بسیار مهم خواهد بود. ولی افتاد مشکلها... اینجا توجهمان به پرسش کلیدی پیش روی اکثریت جهانی جلب میشود: چگونه میتوانیم به رویای چندقطبی بودن [جهان] بپردازیم وقتی به شکلی«غیرقابل تصور»۱ مبهوت شدهایم و در نقش تماشاچیان محض تنزل پیدا کرده و مشغول تماشای نسلکشی 24 ساعته/ 7 روز هفته روی تمام گوشیهای هوشمند سیارهمان هستیم. دادگاه بینالمللی قضایی ICJ – با همه نواقص آشکارش - حداقل به سران نسلکشیهای انجیلی-توراتی دستور داد بمباران رفح را متوقف کنند. پاسخ اسرائیل؟ آنها رفح را بمباران کردند و حتی بدتر از آن، بچهها را زنده زنده در چادرهای اردوگاه پناهجویان سوزاندند، با موشکهای آمریکایی!
ظاهرا دستگاه اطلاعات اسرائیل به خود میبالد که نسلکشی حداقل تا پایان این سال که به نام چندقطبیگرایی نامگذاری شده، ادامه خواهد داشت. حداقل اینکه اکثریت جهان به وضوح شاهدند «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین» چگونه کار میکند. با این حال هنوز هم خیلی راحت نیست.
دستور دیوان بینالمللی قضایی ICJ برای توقف کشتار در رفح، به علاوه تلاش دیوان بینالمللی کیفری ICC - آن هم مستقر در لاهه - برای گرفتن حکم دستگیری رهبران ارشد [رژیم] اسرائیل به اتهام جنایات جنگی زنجیرهای در غزه، بهطور پیشبینیشدهای ترکیب مشترک اسرائیل و آمریکا را وارد یک جنون عصبی کرد.
قلب موضوع به اربابان و مدیران واقعی امپراتوری آشوب و غارت مربوط میشود، بسیار فراتر از ماموران حقیرشان. اربابان نمیتوانند اجازه دهند هیچ نهادی روایت رسمی را شل بگیرد. روایت رسمی این است که «در غزه نسلکشی وجود ندارد» و هیچ «خط قرمزی» زیر پا گذاشته نشده است. این دستور رسمی مجموعه غرب است. هیچگونه تخلفی هم مجاز نیست. آنها به افراطگری غیرقانونی متوسل شدهاند تا با یک عملیات آهنین در سطح روابط عمومی به طور لایه به لایه بیحسی تبلیغاتی را برای احاطه بر کل سیاره حکمفرما ساخته و به اعمال کنترل کامل روایی بپردازند. این با تز مائو تسهتونگ اندکی در تناقض است که میگفت قدرت واقعی از لوله تفنگ (یا از یک موشک هستهای مافوق صوت) به دست نمیآید، بلکه از کنترل روایی یا همان چیزی که قبلا «قدرت نرم» مینامیدیم، سرچشمه میگیرد. اکنون تفاوت در این است که سلطه دیگر از کنترل قدرت نرم عاجز است و اکثریت جهانی در حال تکمیل ضربات متقابل قدرت نرم خود به سلطه است.
* جامعه سیستماتیک ضد اجتماعی!
کنترلکنندگان روایت مسلط ممکن است همچنان بتوانند حقایق کلیدی را از افکار عمومی غرب - به عنوان مثال درباره پاکسازی قومی - پنهان سازند. حتی اعراب مسیحی به طور سیستماتیک در فلسطین پاکسازی قومی شدهاند. اوایل دهه 1950، 86 درصد جمعیت بیتلحم مسیحی بود، رقمی که از آن زمان تاکنون به 12 درصد کاهش یافته است. سایکوپاتهای انجیلی - توراتی دیواری در اطراف بیتلحم ساختند و با انضمام زمینها به نفع مهاجران مسلح یهودی، مسیحیان را پاکسازی قومی کردند. وقتی صحبت از توقف یک نسلکشی به میان میآید، مطالعات جدی درباره قومیتگرایی افراطی یا ویژگی سیستماتیک خودپرستانه جامعه اسرائیل، آنها را مبرا نمیسازد، زیرا زخم بسیار عمیقتر است. آلستر کروک، یک دیپلمات پیشین با تجربه گسترده میدانی است که در درک پیچیدگیهای غرب آسیا در میان غربیها بیهمتاست. او در ستونها و پادکستهایش، به زخم عمدهای اشاره میکند که جنگ و نسلکشی در غزه برملا ساخت: «نفاق، در قلب غرب است، بین یک «پروژه مهندسی اجتماعی غیرلیبرال» که به عنوان لیبرالیسم معرفی میشود و پروژهای برای «بازیابی ارزشهای ابدی» (هرچند ناقص) که زمانی در پس تمدن اروپایی قرار داشت». علاوه بر این، ساختارهای قدرت ایالات متحده و رژیم صهیونیستی در نشیمنگاه به هم پیوستهاند و تحت نوعی منطق مکمل کار میکنند. در حالی که نسخه غارتگرانه اسرائیل در استعمار شهرکنشینان تجسم یافته است، نظام سلطه - همانطور که مایکل هادسون2 به طور درخشان توضیح داد - از پایان جنگ دوم جهانی با استعمار مالیشده رانتجویانه عیاشی میکند. آنچه هادسون به عنوان راکت آتش (مالی - بیمه - املاک) معرفی میکند طبق اشاره آلستر به «چارچوبی دائمی برای سیستم سیاسی و ژئوپلیتیک غربی» تبدیل شده است. بنابراین جای تعجب نیست که اکثریت جهان به طور غریزی ترکیب «اسرائیل - آمریکا» را که دارای اشکال مختلف استثماری، غارت و نسلکشی است به عنوان مظهر استعمار میبینند که اکنون در حال تطهیر خود با یک عملیات کنترل روایی در قالب «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین بیمعنا» است. همچنین جای تعجب نیست که نسلکشی در غزه جرقه جدیدی در سراسر جهان و یک موج ضد استعماری ایجاد کرده است. با این حال، این کافی نیست. هیچکس واقعا جلوی نسلکشی را نمیگیرد. این تنها با تحمیل یک شکست نظامی ویرانگر به اسرائیل با دیکته کردن شرایط تسلیم توسط پیروزمندان امکانپذیر است. حداقل هنوز چنین چیزی امکانپذیر نیست و این به روانیهای انجیلی -توراتی کمک میکند باور کنند میتوانند از هر چیزی فرار کنند.
* «افق جدیدی از فداکاری انسان»
آندرهآ ژوک، استاد فلسفه اخلاق در دانشگاه میلان و یکی از برجستهترین روشنفکران مستقل ایتالیایی است. ژوک با ما درباره بنبستی سخن میگوید که در حال حاضر مجموعه غرب – به طور واقعا غمانگیز – به آن فکر میکند.
او میگوید غرب تحت سلطه تنها یک برنامه A داشته است. هیچ طرح B وجود نداشت. این بدان معناست که غرب به اعمال همه اشکال فتنههای «تفرقه بینداز و حکومت کن» علیه قدرتهای بزرگ اوراسیا - روسیه، چین و ایران - ادامه خواهد داد. ژوک به درستی اشاره میکند که هند به شکل قابل ملاحظهای تحت کنترل [غرب] است.
این یک سناریوی تقاطعی است که ما در حال حاضر در آن قرار داریم. با نگاهی به آینده، بحث یک جنگ داغ یا مجموعهای از جنگهای ترکیبی بین قدرتهای بزرگ و دستنشاندگان آنها باز است. این اساسا همان جنگ سوم جهانی است.
ژوک نشان میدهد چگونه غرب تحت سلطه اکنون برای ایجاد «زخمهای ساختاری» با قابلیت تخریب دورهای وسواس دارد. برای سر باز کردن چنین زخمهایی، 2 روش اصلی وجود دارد: جنگ و همهگیری.
او استدلال میکند تنها «افق جدیدی از فداکاری انسانی» میتواند به «حقیقت غایی»3 غرب اجازه دهد روی پاهای گلی خود بایستد.
در واقع این «افق جدید فداکاری انسانی» است که عدم واکنش غرب - یا بدتر از آن مشروعیت بخشیدن - به نسلکشی غزه را مشروط میسازد. این به طرز اجتنابناپذیری روان اروپا را از درون میفرساید. آنچه قبلا «تمدن اروپایی» نامیده میشد - که اکنون به طور کامل توسط نظام سلطه به حال خود رها شده است - ممکن است هرگز سرطانش درمان نشود.
به فرض هم که این آزمایشها و مصیبتها کافی نبوده باشد، پیامآوران بیمنطق – گوش به دستور – مشغول نزدیکتر کردن ما به جنگ هستهای هستند. حتی برخی کارگزاران حقیر به آن اعتراف هم میکنند.
همهاش تمام و کمال اینجا در یک مکالمه میان قاضی اندرو ناپولیتانو و تحلیلگرانی چون لر جانسون و ری مک گاورن منعکس شده؛ جایی که یکی از آنها به ایمیلی که از یک منبع نظامی - امنیتی دریافت کرده اشاره میکند. این چیزی است که منبعش به او گفته است: «امروز به یک مصاحبه تفصیلی با یکی از افسرهای اطلاعاتی پیشین وزارت جنگ اسرائیل گوش میدادم. موضعش مشخص بود. میگفت: ما به دنبال جنگ جهانی هستیم، بنابراین اسرائیل نباید خود را از اجرای برخی از رادیکالترین اقدامات بازدارد، زیرا اقدامات آن به صورت ماسبق در چارچوب درگیری بیرحمانه جهانی آینده سنجیده میشود».
این را باید بهعنوان توضیح نهایی درباره تشدید بیوقفه اقدامات سلطه و نوچههایش در جبهه درهم تنیده «جنگهای ابدی»، از غزه گرفته تا نوا راسیا [شرق اوکراین] در نظر گرفت.
این شامل نسلکشی هم میشود و فرعیاتی مهمتر از اصل نسلکشی، مانند کلاهبرداری اسکله امداد 320 میلیون دلاری آمریکایی که اکنون در سواحل غزه به زباله تبدیل شده و همه چیز را دوباره به نسلکشی بازمیگرداند، زیرا ترفند ریختن خردهنان برای اخراج یا واداشتن فلسطینیها به مهاجرت با کشتی به خارج از کشورشان به طرز رقتباری ناموفق بوده است.
[جمله فوقالذکر آن افسر اطلاعات نظامی اسرائیلی که میگفت] «به دنبال یک جنگ جهانی هستیم» همه چیز را کاملا روشن میسازد که نمایش [نسلکشی] را واقعا چه کسی اجرا میکند و کل جهان چندقطبی هنوز گروگان کیست.
منبع: کردل مدیا
پانوشت
1- کنایه به فیلم سیاسی «غیرقابل تصور»، محصول تبلیغاتی مشترک آمریکا و سوئد در سال 2018
2- اقتصاددان آمریکایی و نویسنده کتاب «چگونه انگلهای مالی و بدهی، اقتصاد جهانی را نابود میکنند».
3- مکاشفات آخرالزمانی انجیلی - توراتی که دست آویزی است برای مسیحیان افراطی صهیونیست
******
آمریکا پس از قطعی شدن شکست اسرائیل در مقابل حماس به قطعنامه پایان جنگ در غزه رأی داد
گروه بینالملل: نشریه فارِن افرز در ۲ گزارش جداگانه، به واکاوی ابعاد مختلف ۲ بحران جدی و بزرگ برای سیاست خارجی آمریکا و البته رژیم اشغالگر قدس در بحبوحه جنگ غزه پرداخته است که این بحران اکنون به حدی رسیده است که آمریکا مجبور شد در شورای امنیت برای آتشبس در غزه قطعنامهای تصویب کند. جامعه بینالملل از تصویب قطعنامه ۲۷۳۵ شورای امنیت در روز دوشنبه که از اصول پیشنهادی رئیسجمهور آمریکا برای آتشبس در غزه حمایت میکند، استقبال کرد و حماس نیز آمادگی خود را برای همکاری در اجرای آن اعلام کرد اما نماینده روسیه تاکید کرد این قطعنامه هم مثل قطعنامههای قبلی صرفا «جوهر روی کاغذ باقی میماند». بر اساس اصول شورای امنیت پیشنویس قطعنامه درباره موضوعات غیراجرایی در صورتی تصویب میشود که ۹ یا بیشتر از ۱۵ عضو شورا به این قطعنامه رای مثبت دهند و در صورتی که هیچ یک از 5 عضو دائمی آن را وتو نکنند. قطعنامههای شورای امنیت از نظر قانونی لازمالاجرا هستند اما اسرائیل به هیچ یک از این قطعنامهها پایبند نبوده و دلیل این امر عدم ساختار قطعی از سوی شورا درباره قطعنامههای صادره درباره اسرائیل است. مشخص است که شورای امنیت بر اساس بندهای ۶ و ۷ منشور ملل متحد اختیار صدور اشکال مختلف قطعنامه را دارد. با بازگشت به قطعنامههای شماره ۲۷۱۲، ۲۷۲۰ و ۲۷۲۸ شورای امنیت، متوجه میشویم این قطعنامهها کاملا از اشاره به فصل هفتم (استفاده از اقدامات نظامی یا غیرنظامی مانند محاصره و تحریمهای اقتصادی برای اهداف اجرای آن) خالی است، بنابراین این یک شاخص مهم است که بر اساس ماده ۶ صادر شده است (از طرفهای درگیر برای حل و فصل مناقشه از طریق مذاکره، داوری، متوسل شدن به آژانسها و سازمانهای منطقهای یا هر وسیله صلحآمیز دیگری برای کمک به حل و فصل اختلافات درخواست میشود).
در همین راستا نشریه فارن افرز در ابتدا به این مساله اشاره کرده که همکاری و حمایتهای همهجانبه آمریکا با / از رژیم صهیونیستی در جریان جنگ غزه، تا حد زیادی اعتبار متصور دولت آمریکا نزد افکار عمومی جهان اعراب را تضعیف کرده و در نقطه مقابل موجب تقویت محبوبیت مردمی کنشگرانی نظیر چین و ایران نزد افکار عمومی جهان عرب شده است؛ مسالهای که در قالب نظرسنجیهای مختلف موسسه نظرسنجی معتبرِ مرکز افکار سنجی عربی نیز به عینه قابل مشاهده است. در عین حال، رژیم صهیونیستی نیز در جریان جنگ غزه، با سیاستهای نتانیاهو و متحدانش در قدرت، تا حد زیادی در حال فاصله گرفتن از آمریکا به عنوان نزدیکترین متحد راهبردی خود است؛ معادلهای که از هر منظر هم که به آن نگریسته شود، یک بحران بزرگ برای صهیونیستها محسوب میشود. فارِن افرز تاکید میکند حتی اگر نتانیاهو و افراطیون متحدش بتوانند در منازعات خود با بایدن پیروز شوند، وقتی صحبت از جنگ غزه باشد، آنها بازنده محض خواهند بود. از این رو، بهتر است بیش از این اسرائیل را در باتلاق فرو نبرند و حداقل روابط خود با واشنگتن را خراب نکنند؛ رویکردی که حداقل در شرایط کنونی نشانهای از حرکت دولت نتانیاهو به سمت آن دیده نمیشود.
در ادامه، به فجایع بزرگ سیاست خارجی آمریکا و رژیم اشغالگر قدس در بحبوحه جنگ غزه اشاره میشود.
* عملیات 7 اکتبر و ایجاد بحران برای سیاست خارجی آمریکا در قبال اعراب
عملیات هفتم اکتبر در نوع خود نه فقط یک رویداد مهم برای اسرائیل، بلکه یک تحول معنادار در جهان عرب نیز بوده است. این عملیات در شرایطی رخ داد که منطقه خاورمیانه در آستانه ظهور یک نظم جدید بود؛ نظمی که در قالب آن برخی کشورهای عربی و اسلامی (نظیر بحرین، مراکش، سودان و امارات عربی متحده) در مسیر عادیسازی روابط با اسرائیل قرار گرفتند (بر پایه توافق آبراهام). این روند در آستانه رسیدن به عربستان سعودی بود که ناگهان شاهد وقوع عملیات هفتم اکتبر بودیم. این عملیات تا حد زیادی نقشههای اسرائیل و آمریکا برای پیشبرد دستورکار عادیسازی را با چالش روبهرو کرد. در این راستا، دولتهای عرب نه تنها شروط تازهای را برای عادیسازی روابط خود با اسرائیل تعریف کردند، بلکه بسیاری از حکام عرب تحت فشار دیدگاههای مردم خود که متاثر از اقدامات اسرائیل در جنگ غزه علیه فلسطینیها بوده است، رویکردهای محتاطانهای را در ارتباط با اسرائیل اتخاذ کردهاند. به طور خاص در اردن و مراکش شاهد برگزاری اعتراضات گستردهای از سوی مردم این کشورها بودهایم که در قالب آنها، مردم از پادشاهان این کشورها درخواست داشتهاند هر چه سریعتر به پیمان صلح با اسرائیل خاتمه دهند. درخواستهایی که تاکنون شنیده نشده است. البته عملیات هفتم اکتبر در نوع خود یک شوک بزرگ به آمریکا و سیاست خارجی این کشور نیز بود. در نتیجه جنگ غزه و اقدامات اسرائیل علیه مردم غزه بود که هم وجهه منطقهای و جهانی اسرائیل و هم آمریکا بشدت مخدوش شده و افکار عمومی منطقه، دیدگاههای مثبتی را نسبت به ایران و البته چین و طیف رقبای اسرائیل و آمریکا در سطح منطقه پیدا کردهاند. تا سال 2022 تقریبا یکسوم شهروندان 16 کشور عربی و اسلامی در منطقه خاورمیانه که در نظرسنجیهای موسسه معتبر «افکارسنجی عربی» شرکت میکردند، دیدگاههای مثبتی را نسبت به سیاست خارجی آمریکا در رابطه با منطقه خاورمیانه داشتند. با این حال، نظرسنجیهای مرکز افکارسنجی عربی در حداقل 5 کشور عربی منطقه خاورمیانه پس از عملیات هفتم اکتبر در سال 2023 و البته در سال 2024، این گزاره را تایید میکند که میزان محبوبیت آمریکا در میان ملتهای عربی بشدت افت و سقوط کرده است. به طور خاص در کشور عربی تونس اندکی قبل و البته پس از عملیات هفتم اکتبر، نظرسنجیهایی توسط مرکز افکارسنجی عربی انجام شده که حاکی از تضعیف شدید میزان محبوبیت آمریکا نزد افکار عمومی مردم این کشورهاست. جالبتر اینکه در بحبوحه کاهش محبوبیت آمریکا در میان ملتهای منطقه، این نکته ثابت شده که اقبال مردم این کشورها به چین به عنوان رقیب جهانی آمریکا افزایش قابل توجهی یافته است. این در حالی است که در دهه پیش از عملیات هفتم اکتبر، میزان محبوبیت چین نزد ملتهای عرب منطقه غرب آسیا و کلیت خاورمیانه بشدت کم بود. توجه داشته باشیم اگر آمریکا بخواهد به آسیبهای اقتصادی ناشی از تداوم جنگ غزه بویژه با توجه به تحرکات حوثیهای یمنی در دریای سرخ خاتمه دهد، تا حد زیادی به همکاری دولتها و بویژه ملتهای عرب نیازمند است. با این حال، این دسته از کنشگران بشدت نسبت به آمریکا در شرایط فعلی بدبین هستند. البته سیاستسازان در آمریکا سالهاست این استدلال را مطرح میکنند که رژیمهای عربی اقتدارگرا هستند و برای نظر مردم خود احترامی قائل نیستند. از این رو، به جای اینکه واشنگتن به جلب توجه مردم کشورهای عربی معطوف باشد، باید متمرکز بر تعامل با رهبران این دسته از کشورها باشد. استدلالی که البته چندان درست به نظر نمیرسد. شاید عینیترین مثال نقض این موضوع را نیز بتوانیم در جریان تحولات بهار عربی مشاهده کنیم که در قالب آن شمار قابل توجهی از حکام اقتدارگرای عرب از سوی ملتهای خود سرنگون شدند. بر اساس یافتههای موسسه افکارسنجی عربی، افکار عمومی در کشورهای اردن، لبنان، موریتانی و مراکش، در مقایسه با سالهای 2021 و 2022، تا حد زیادی دیدگاه منفی را نسبت به نقش آمریکا درباره مسائل خاورمیانه ابراز کردهاند (در 3 کشور اردن، لبنان و موریتانی، دیدگاههای منفی تا حد زیادی از دیدگاه مثبت پیشی گرفته و درباره مراکش نیز اگرچه دیدگاههای کلی مثبت است اما نمودار مرتبط با اوجگیری دیدگاههای منفی در قیاس با روندهای گذشته کاملا صعودی و قابل توجه بوده است). در کشورهای اردن، لبنان و موریتانی نیز اغلب افکار عمومی در این کشورها به وضوح در پاسخ به این سوال که از میان چین یا آمریکا کدام یک سیاستهای بهتری در حوزه حفظ صلح و ثبات دارند، چین را برگزیدهاند. نکته قابل تامل اینکه در موردی نظیر کشور کویت که همچنان در رابطه با سوال مذکور، اقبال افکار عمومی به آمریکا بیشتر از چین است نیز فاصله میزان دیدگاهها با افرادی که معتقدند چین بازیگری مهم در حفظ ثبات منطقهای و جهان است، بسیار کم بوده است. در عین حال، نباید از نظر دور داشته باشیم که میزان محبوبیت کشوری نظیر ایران نیز در بحبوحه تحولات چند ماهه اخیر نزد افکار عمومی کشورهای عربی بشدت افزایش پیدا کرده است؛ مسائلی که همه و همه از سقوط قابل ملاحظه سیاست خارجی آمریکا درباره کشورهای عربی خاورمیانه حکایت دارد.
* یک فاجعه معنادار در روابط رژیم اشغالگر قدس با آمریکا
در بحبوحه جنگ غزه، روابط آمریکا با اسرائیل نیز تا حد زیادی دستخوش تحول شده و شکافهایی جدی در قالب آن آشکار شده است. جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا بتازگی پس از گذشت 8 ماه از آغاز جنگ غزه، ابتکار صلحی را برای پایان دادن به جنگ مذکور ارائه کرده که به زعم بسیاری از ناظران و تحلیلگران، نتانیاهو را در گوشه رینگ گرفتار کرده است. در این چارچوب، او اگر این ابتکار را بپذیرد، عملا راستگرایان افراطی متحدش علیه او وارد عمل میشوند و اگر نپذیرد، باید ریسک و تهدید تشدید تنشها با آمریکا را به جان بخرد. در این بحبوحه، نتانیاهو یک رضایت مبهم را از جانب خود اعلام کرده و شروطی را نظیر موقت بودن ابتکار آتشبس مطرح کرده که مورد تایید حماس نیست. شکاف میان بایدن و نتانیاهو در بحبوحه جنگ غزه اوجگیری قابل توجهی داشته است. نتانیاهو اخیرا گفته اسرائیل تابع محض دولت آمریکا نیست و بایدن هم نتانیاهو را متهم کرده که برای بقای خود در قدرت است که جنگ غزه را به رویدادی فرسایشی تبدیل کرده است. از این رو، روابط آمریکا و اسرائیل از دوستی راهبردی به منازعه دائمی تغییر شکل داده است. اکنون آمریکا و اسرائیل نمیتوانند پشت درهای بسته مشکلات و اختلافات خود را حل کنند و این مشکلات را عملا پیش چشم همگان بروز میدهند. آمریکاییها حتی بر این باورند دولت نتانیاهو در وضعیت کنونی مایل به عادیسازی روابط با عربستان هم نیست؛ مسالهای که سبب شده عربستان و آمریکا به یکدیگر نزدیکتر شوند و توافق همکاریهای امنیتی میان خود را به امضا برسانند؛ معادلهای که پیامهای سرد و ناامیدکنندهای را برای اسرائیل به همراه دارد. مسائلی از این دست سبب شده بسیاری نسبت به این موضوع هشدار دهند که اسرائیل در حال از دست دادن آمریکا در سیاست خارجی خود است. ناظران و تحلیلگران تاکید دارند حتی اگر نتانیاهو در اختلافات و منازعات خود با بایدن پیروز شود، اینکه در جنگ غزه بتواند به یک پیروزی برسد، چیزی شبیه یک توهم است. از این رو، بهتر است روابط خود با آمریکا را بهبود بخشد. سیاستهای نتانیاهو در اسرائیل تا حد زیادی تفرقهافکنانه بوده و این رژیم را به نقطه بحران و فلجشدگی رسانده است، روندی که به نظر نمیرسد به این زودیها اصلاح شود.