printlogo


کد خبر: 286422تاریخ: 1403/3/26 00:00
یادداشت
تجربه‌های تاریخی درباره اجماع

حامد سروری: انتخابات این دوره شباهت‌هایی با ۲ دوره انتخابات در ۳ دهه اخیر دارد؛ یکی انتخابات سال ۱۳۸۴ و دیگری انتخابات سال ۱۳۹۲. البته از جهات بیشتری به انتخابات سال ۱۳۹۲ شبیه است. وجه شباهت آن است که سال ۱۳۹۲ نامزد‌های اصلاح‌طلب و اصولگرا به صورت متفرق حضور یافتند اما در نهایت یک جریان و آن هم جریان اعتدال و اصلاحات به اجماع رسید، در حالی که جریان مقابل متشتت وارد روز انتخابات شد و این پیامد‌هایی جدی را در نتایج انتخابات ایجاد کرد. نکته بسیار مهمی که در این زمینه باید گفت این است که سال ۱۳۹۲، اجماع جریان اعتدال برابر نشد با رای نامزدی که به نفع  نامزد اصلی یعنی آقای روحانی کنار رفت، بلکه این اجماع در واقع تبدیل شد به مجموع رای آقای عارف و آقای روحانی به علاوه موجی که از این اجماع در جامعه ایجاد شد. یعنی آن موجی که اجماع مد نظر ایجاد کرد علاوه بر مجموع رای آقای روحانی و آقای عارف، یک حجمی از رای را از مرددان و کسانی که در شک به سر می‌بردند، به سمت نماینده اعتدال یعنی آقای روحانی سوق داد. لذا آقای روحانی در دوره اول به پاستور راه یافت. این اجماع مد نظر چرا در نهایت این موج را ساخت؟ نخست اینکه جریانی که اجماع کرد به جامعه این پیام را ارسال کرد که برای رسیدن به هدف خود حاضریم حتی ازخودگذشتگی کرده و سپس آنکه نظم و انضباط تشکیلاتی و سیاسی داریم، لذا هدفمند ظاهر می‌شویم. از طرف دیگر جریانی که حاضر به اجماع نشد این پیام را به جامعه ارسال کرد که نوعی از رقابت در میان ما شکل گرفته است. در واقع پرسش این بود: گفتمانی که موفق شده بود طی نزدیک به یک دهه مجلس، شورای شهر، ریاست‌جمهوری و... را تحت اختیار خود بگیرد، چرا بزرگان آن حاضر نمی‌شوند به نفع یک هدف بالاتر کنار بروند؟ این حتی ممکن است تصور بازی قدرت و قدرت‌طلبی را به ذهن برخی مرددان و حتی بعضی طرفداران آن گفتمان متبادر کند. این مساله ضربه بزرگی بود که سال ۱۳۹۲ به نیروهای انقلاب وارد شد و بعد از آن ما شاهد خسارات دولت آقای روحانی بودیم. نکته بسیار مهم دیگر که تشتت مورد بحث برای گفتمان انقلاب به ارمغان آورد این بود که گروه‌های مرجع رای‌ساز، مراجع و افراد شاخص مجبور شدند در آن دوره سکوت کرده و از هیچ نامزدی حمایت نکنند، چرا که نامزد‌هایی که هر یک دارای وجاهتی بودند و از یک وجهی منتسب به گفتمان انقلاب بودند، حمایت از یکی می‌توانست پیامد‌هایی برای آن شخصیت‌های مرجع در نسبت با دیگر نامزد‌ها به بار بیاورد. همین هزینه باعث شد گروه‌ها و شخصیت‌های مرجع در آن دوره سکوت کنند. حتی برخی نامزد‌ها که از دور رقابت‌ها کنار رفتند، مجبور شدند نگویند به نفع چه کسی کنار می‌روند. یکی از دلایل سکوت گروه‌های مرجع این بود که در ادامه حمایت از یک نامزد می‌توانست منجر به تشدید اختلافات درون‌گفتمانی و درون‌جریانی شود، لذا همه مصلحت را در سکوت دیدند. این سکوت باعث شد بخشی از مرددان که قرابت بیشتری با جریان انقلاب داشتند، نتوانند تصمیم درستی بگیرند و حتی بخشی از رای سنتی جریان انقلاب به سمت روحانی هدایت شد. اما یک نکته دیگر که تشتت برای ما به ارمغان آورد، علاوه بر سکوت شخصیت‌های مرجع، حاملان گفتمانی که در کف میدان باید رای‌سازی کنند، اکنون دیگر برای یک جریان رای جمع نمی‌کردند، بلکه فعالیت آنها تقسیم شده بود. این گروه‌ها به جای آنکه رای مرددان را جمع کنند شروع به نزاع درون‌گفتمانی با نامزد رقیب دیگر کردند، لذا آن وقتی که باید گذاشته می‌شد تا در شهر‌ها و روستا‌ها رای جمع شود، برای رقابت درون‌گفتمانی هدر رفت. پیامد این قضیه چنین شد که رای آقای روحانی در روستا‌ها بیشتر از شهر‌ها و حتی بیشتر از تهران بود. به لحاظ درصد و تناسب، رای آقای روحانی در پایگاهی که به صورت سنتی به جریان انقلاب رای می‌داد بسیار زیاد شد. مساله بعدی رای‌های استراتژیک است. این مضمون به چه معناست؟ یعنی پیمایش‌های بعدی نشان می‌دهد ۲۵ درصد کسانی که در آن برهه رای داده‌اند به گزینه دوم رای داده‌اند. یعنی ۲۵ درصد از کل کسانی که در انتخابات شرکت کرده بودند، به دلیل یک ملاحظه خاص به گزینه اول خود رای ندادند. 
این اتفاق منجر به جلب آرا از جریان انقلاب به سبد کاندیدای رقیب شد، همین باعث شد آقای روحانی در همان دور اول به پاستور راه یابد.
حالا سوال این است: انتخابات ۹۲ چه درس‌هایی برای جریان انقلاب دارد؟
1- اجماع برابر نیست با تعداد آرایی که الان می‌خواهند به نامزد‌ها در نظرسنجی‌ها رای دهند، بلکه برابر است با مثبت یا منفی بخشی از مرددان که بر اثر اجماع به نامزدی که روی آن اجماع شده رای خواهند داد. این یعنی اجماع می‌تواند باعث ایجاد موجی شود که بیشتر از درصد آرای کسانی است که در نظرسنجی‌ها به نامزد خاصی رای داده‌اند، چرا که اجماع مرددان را متأثر از خود می‌کند. همواره در همه انتخابات‌ها مرددان رقمی میان ۱۸ تا ۲۴ درصد را شکل می‌دهند، لذا این گروه در انتخاباتی که ما در آن تکثر رای داریم می‌تواند نقش قاطع و موثری داشته باشد و حتی از رفتن انتخابات به دور دوم جلوگیری کند. پس اجماع مرددان را بیشتر هدف قرار خواهد داد، لذا اجماع برای جلب‌نظر این گروه لازم است. پس اجماع باید ایجاد شود اما این نکته هم مهم است که اجماع باید بتواند رای مثبت ایجاد کند. یعنی اگر نامزد اشتباه انتخاب شود، می‌تواند حتی باعث ریزش رای از مرددان یا منجر به رای استراتژیک شود. یعنی بخشی از افرادی که می‌خواهند به نامزد خاصی رای دهند، حالا که او کنار رفته است، می‌آیند به جریان رقیب رای می‌دهند. پس در اجماع شما باید فردی را که سبد رای مشترک با جریان رقیب دارد مدنظر قرار دهید.
2- ما گفتیم هدف اجماع مرددان هستند اما باید بدانیم تلقی دور دومی شدن انتخابات یک تلقی قطعی و الزام‌آور نیست. یعنی نباید بر اساس نظرسنجی‌ها و بدون در نظر گرفتن مرددان که به سمت موج می‌روند، تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری کرد. پیامد دیگر عدم اجماع آن است که همین الان افرادی که می‌توانند رای جمع کنند در میان مرددان، شروع کرده‌اند به تخریب یکدیگر. با این تصور که حریف جریان انقلابی که خوب ظاهر نشده است، پس او رای نمی‌آورد، پس رقابت درون‌گفتمانی است و سعی  کنیم یکدیگر را قانع کنیم. این یعنی نگاه استاتیک یا ایستا به انتخابات دارند. لذا افراد به سمت اقناع مرددان نمی‌روند. ما می‌بینیم گروه‌هایی که باید برای جریان انقلاب رای جمع کنند با یکدیگر به نزاع می‌پردازند.
3- نکته سوم آنکه در این فضا گروه‌های مرجع نیز نمی‌توانند از کسی حمایت کنند. از آنجا که تشتت نامزد‌ها منجر به تشتت گفتمانی می‌شود آنها نیز عموما سکوت کرده‌اند. وقتی نامزد واحد باشد گفتمان نیز واحد است اما اگر جریانی نامزد‌های مختلف داشته باشد، به این دلیل که آن نامزد‌ها تلاش می‌کنند تمایزی با نامزد رقیب از درون جریان خود داشته باشند، سعی می‌کنند گفتمانی متمایز را صورت‌بندی کنند. لذا یک گفتمان از جریان رقیب با چند گفتمان از جریان انقلابی رقابت کند. این تعدد گفتمانی باعث می‌شود موجی به نفع جریان انقلاب شکل نگیرد.

Page Generated in 0/0054 sec