نخستین موضوعی که شأنیت پرداخت دارد بحث از انگیزههای افرادی است که تن به مشارکت در فرآیند انتخابات نمیدهند. در واقع مساله جدی آن است که برخی گروههای اجتماعی با این کنش خود (عدم مشارکت در انتخابات) قصد ارسال چه پیامی را به کلیت امر سیاسی در کشور ما دارند؟ برخی بر این باور هستند ریشههای عدم مشارکت را نباید در لایههای زیرین سیاسی جستوجو کرد. به عبارت دیگر، عدم مشارکت خطری را متوجه کلیت نظام سیاسی در ایران نمیکند چراکه هدف این کنش، پیامی انتقادی نسبت به سیاستهای دولتهاست. در نقطه مقابل برخی این سخن را مردود دانسته و معتقدند مشارکت کم به دلیل دلسردی مردم از کلیت نظام سیاسی است.
دکتر سیدحسین شرفالدین، عضو هیات علمی موسسه آموزشی - پژوهشی امام خمینی در پاسخ به این مساله به «وطن امروز» گفت: «پاسخ دقیق به این سوال نیازمند انجام مطالعه میدانی جامع و دقیق با هدف دستیابی به چرایی اتخاذ این موضع سلبی غیرمنتظره از سوی انبوهی از کنشگران اجتماعی واجد شرایط است.
به صورت حدسی و با ارجاع به مشاهدات محیطی میتوان گفت این عده معمولا کسانی هستند که یا به طور کلی تمایل و انگیزهای برای مشارکت سیاسی به طور عام و شرکت در انتخابات به طور خاص ندارند؛ یا مسؤولیت و تعهدی را در این باره متوجه خود نمیبینند؛ یا شرکت در انتخابات را طریق مناسبی برای تحقق اهداف و انتظارات مدنی خود نمیدانند؛ یا به دلیل اینکه احساس میکنند مشارکتهای پیشین آنها فاقد نتایج ملموس و موثر بوده، دلسرد شدهاند؛ یا اصولا به فرآیند برگزاری انتخابات و مکانیسمهای اجرای آن در کشور اعتراض دارند؛ یا کاندیدای مورد علاقه خود را در میان نامزدهای پیشنهادی و مورد تایید شورای نگهیان نمیبینند؛ یا به شعارهای انتخاباتی و قول و وعدههای طراحان آن اعتمادی ندارند؛ یا اساسا از اصلاح وضعیت موجود کشور در عرصههای مختلف و رهایی از بحرانهای فرساینده و متراکم از هر طریق ممکن از جمله انتخابات و چرخش نخبگان مایوس شدهاند. برخی نیز به دلیل وجود برخی موانع ساختاری جدی در مسیر توسعه کشور، اصلاح ساختارها و ترمیم وضعیتهای تعینیافته را مقدم بر تلاش برای یافتن عوامل انسانی تحولآفرین میدانند.
البته ما در اینجا درصدد فهرست این عوامل بوده و داعیهای پیرامون تایید آنان نداریم. مسأله جدیای که باید به آن توجه کرد، نوع تفسیر این رویدادها و مسائل است که توسط رسانههای بیگانه مورد روایتسازی قرار میگیرد.
از دید ایشان، با وجود موانعی همچون عدم تعامل وثیق با جامعه جهانی، عدم امکان فروش نفت در بازارهای آزاد، عدم امکان جذب سرمایههای خارجی، عدم توان بهرهگیری از نخبگان متخصص که شتابان از کشور خارج میشوند، گشودگی روزافزون جبهه مقاومت و محدودیتهای قهری آن، تورم لجامگسیخته و سقوط مهارناپذیر ارزش پول ملی، بیکاری فزاینده حتی در میان دارندگان تحصیلات عالی، فاصله طبقاتی، تبعیض، فساد ساختاری، انواع رانت، کهنگی برخی ساختارها و... کارگزاران منتخب هر قدر هم قوی و کارآمد و دارای تجارب مدیریتی بالا باشند، کاری از پیش نمیبرند. روسای جمهور کشور به رغم تلاش و تکاپوی مشهود، بعد از اتمام دوران خدمت با انبوهی از انتظارات زمینمانده و وعدههای تحققنایافته، میدان بازی را به نفع جانشین خود ترک میکنند. این وضعیتی است که تقریبا همه روسای جمهوری کشور آن را به نوعی تجربه کرده و در موضعگیریهای زبانی و عملی خود بازتاب میدهند. گاه چنین وانمود میکنند که گویا گره این امور تنها با ارادهای فراتر از اراده ریاستجمهوری گشوده خواهد شد. از دید برخی تحلیلگران، حذف تدریجی و خاموش برخی گروههای سیاسی- اجتماعی از سپهر سیاسی کشور که بالقوه میتوانست زمینه شورآفرینی و به صحنه کشاندن برخی کنشگران را فراهم آورد و نیز بروز برخی انشعابات در اردوگاه اصولگرایان در این ریزش بیتاثیر نبوده است. توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که اساسا الگوی تربیتی و سبک جامعهپذیری نسل جدید (دهه هشتادیها) به گونهای است که برخلاف نسلهای پیشین، اهتمام چندانی به این نوع مشارکت و حمایت مقتضی از نظام اسلامی ابراز نمیکنند. برای برخی نیز این عدم مشارکت، نمادی از یک مقاومت مدنی و مبارزه منفی مسالمتآمیز با نظام سیاسی شمرده میشود».
***
زمینههای عدم مشارکت
مساله جدی بعدی پیرامون عدم مشارکت، بحث از زمینههای تقویتکننده این موضوع است. برای مثال برخی گسترش فضای مجازی را در سیاستزدایی از جامعه ایران بیتأثیر نمیدانند. به باور این کارشناسان، فضای مجازی با تأکید بر اینستاگرام منجر به خلق نسلهایی از جوانان شده است که فرهنگ خوشباشی در میان آنان حرف اول را میزند. این نسل با توضیحات مختلفی از جمله نسل زد نیز توسط برخی توضیح داده شده است اما آنچه در توضیح این گروه مهم تلقی میشود، بیتوجهی به امر جمعی و غوطهوری در نوعی فردگرایی افراطی است. علت دیگری که توسط برخی جامعهشناسان طرح میشود، عرفی شدن جامعه ایران است. پتانسیلی که انقلاب اسلامی در سال نخست ظهور و بروز خود ایجاد کرد، منجر به آن شد که عموم مردم مشارکت سیاسی را به نوعی تکلیف برای خود برشمارند، لذا حضور در انتخابات نیز به تبع همین نگاه یک واجب شرعی شمرده میشد اما به باور این جامعهشناسان، جامعه ایران طی چند دهه گذشته روند عرفی شدن را شروع کرده لذا سیاست نیز دیگر برای او امری شرعی نیست، بلکه در نهایت حق او شمرده میشود.
دکتر شرفالدین درباره این مساله به «وطن امروز» گفت: «عوامل و وضعیتهای متعددی را در این خصوص میتوان موثر شمرد که برخی نقش علّی و تعیینکننده و برخی نقش اعدادی و زمینهای ایفا میکنند.
برخی از مهمترین این عوامل عبارتند از: تودهای شدن انتخابات (برجسته شدن نقش رسانهها، تبلیغات، هیاتهای مذهبی، دادوستدهای پشت صحنه و...)، تقلیلیابی مشارکت سیاسی به معنای عام آن به شرکت در انتخابات (فقدان شرایط دموکراتیک در سایر بخشها یا محدود شدن مشارکت عامه در تعیین وضعیتهای جاری در حوزههای مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، مدیریتی)، ضعف توسعه بینشها و نگرشهای سیاسی(به رغم انتشار انبوه اطلاعات در فضای سیاسی اجتماعی)، فقدان احزاب و تشکلهای فعال، محدودیت رسانههای داخلی در انعکاس وقایع اتفاقیه و رویدادهای جاری (و در نتیجه محدودیت چرخش آزاد اطلاعات)، سیاستزدگی فعالیتهای جاری در عرصههای فرهنگی و رسانهای، تلقی حقگونه از مشارکت به جای وظیفه و تکلیف سیاسی مدنی (گویا افراد مجازند از حق خود بگذرند و از شرکت در انتخابات اجتناب ورزند)، ضعف اقتدار گروههای مرجع ذینفوذ در راهبری مردم، انزوای سیاسی برخی رهبران فکری و لیدرهای موثر در ترغیب طرفداران به مشارکت (مثل شخصیتهای سیاسی متنفذ، سلبریتیها و چهرههای الگویی)، ضعف عملکرد نهادهای فرهنگی در ترغیب افراد به مشارکت، استفاده ابزاری از برخی مفاهیم دینی (که ذهنیتی منفی برای برخی از مومنان پدید آورده است)، ضعف فرهنگ گفتوگو در جامعه و عدم شکلگیری گفتمانهای هدایتگر، عدم اعتقاد به اصلاح امور جاری به صرف تغییر افراد، وجود برخی محدودیتها در مسیر نقد و اعتراض مدنی، روگردانی از انتخابات به عنوان نوعی اعتراض مدنی، ضعف اخلاق و تربیت بروکراتیک (بویژه در قشر جوان)، سرخوردگی و بیتفاوتی، تقدیرگرایی (ما هم نباشیم، بالاخره یکی انتخاب میشود)، بروز برخی فاصلهها میان مردم و حاکمیت، پایین بودن سطح رضایتمندی از عملکرد قبلیها (خاطره جمعی ناهمسو)، کاهش میزان استفاده از رسانههای جمعی مثل صدا و سیما (و بالطبع تقویت اراده در مسیر مشارکت و متقابلا افزایش میزان استفاده از شبکههای اجتماعی تقویتکننده فردگرایی)، ضعف وجدان جمعی و کاهش تعلقات و دغدغههای مشترک، بعضا عدم تعدد و تکثرکاندیداها به گونهای که همه سلایق و جریانات فکری را نمایندگی کند، عدم چرخش نخبگان متناسب با انتظار، سوءاستفاده غالب افراد از موقعیتهای ناشی از انتخابات (غالب مردم نمیخواهند زمینهساز قدرتیابی برخی سوءاستفادهکنندگان از قدرت در جهت تامین منافع شخصی، خانوادگی و جناحی باشند)، عدم احساس نیاز حاکمیت به مشارکت حداکثری و در نتیجه عدم تلاش درخور برای جلب اقشار خاکستری، عدم اطلاع عموم از عملکرد مسؤولان منتخب، عدم توجه به نتایج داخلی و بینالمللی مترتب برانتخابات و تاثیرپذیری از القائات دشمن».
***
هویتهای مقاوم در برابر مشارکت
در 3 انتخابات اخیر ما شاهد مشارکت زیر 50 درصد بودهایم. همین امر پرسشی را در ذهن جامعهشناسان ایجاد کرده که اصطلاحا افراد گریزان از مشارکت ذیل چه هویت و گروه اجتماعیای صورتبندی میشوند؟ آیا این افراد در واقع طبقه متوسط شهری بوده که طی فرآیندهای مدرن شدن جامعه ایرانی روزبهروز فربهتر شدهاند یا طبقات سنتی جامعه ایران نیز مشمول این قضیه هستند؟ از طرف دیگر وضعیت مشارکت در میان گروههای مذهبی چگونه است؟ برخی جامعهشناسان بر این باور هستند که عامل اصلی کاهش مشارکت در طول دهه 90، مرتبط با تحولات فرهنگی و تغییر در ساخت اجتماعی جامعه ایران و کاهش طبقات سنتی به نفع طبقات مدرنتر جامعه است.
این امر بویژه با ورود به دور گسترش ارتباطات و شبکههای مجازی سرعت چند برابر گرفته است. در نقطه مقابل اما دیگران معیارهای اصلی را امور دیگری همچون اقتصاد یا انتظارهای برآورده نشده مردم از امر سیاسی معرفی میکنند. در یک تقسیمبندی دیگر برخی با معیار اصل قرار دادن امر سیاسی، مردم را به دسته طرفداران نظام حاکم، مخالفان و طیف میانه تقسیم میکنند.
طبیعتا در این دستهبندی طرفداران یک نظام سیاسی در هر حالت ممکن در انتخابات شرکت میکنند اما مخالفان نیز باز به همین کیفیت به هیچ عنوان در انتخابات شرکت نمیکنند. در این میان اما طیف میانه یا خاکستری است که کمیت مشارکت را میسازد. پرسش در اینجا چنین است که کمیت و کیفیت این طیف میانه یا اصطلاحا خاکستری در جامعه ایران چگونه است؟
شرفالدین در پاسخ این مساله به «وطن امروز» گفت: «طبق یک گونهشناسی کلاسیک که جمعیت کشور را برحسب میزان همنوایی آنها با سیاستهای حاکم دستهبندی میکند؛ بخشی از جمعیت جزو وفاداران، حامیان، پیروان صدیق و همراهان ثابتقدم نظام اسلامی شمرده میشوند. این عده معمولا در هر صحنه به اقتضای ضرورت، وفاداری مورد انتظار خود را ابراز کرده و با طوع و رغبت، هزینههای مادی و معنوی ناشی از این متابعت را تمکین میکنند. عدهای نیز در مقابل، جزو مخالفان و منتقدان داخلی نظام (اپوزیسیون) شمرده میشوند و از جمله مظاهر مخالفت آنها رویگردانی و عدم مشارکت در انتخابات و در صورت امکان، بازداشتن دیگران از این مشارکت است. دسته سوم که اصطلاحا موسوم به «قشر خاکستری» هستند وضعیتی کاملا متغیر و مذبذب دارند و بسته به شرایط گاه به سمت موافقان و گاه به سمت مخالفان غش میکنند. این قشر به لحاظ کمی، جمعیت انبوهی را پوشش میدهد و بسته به شرایط و متغیرهای محیطی این کمیت کاهش و افزایش مییابد. نحوه مشارکت این عده اقتضایی و معمولا غیرقابل پیشبینی است. این عده به دلیل کثرت همواره مطمح نظر گروههای سیاسی فعال در عرصه انتخابات هستند و هر گروه سعی دارد بخشی از آنها را با خود همراه کرده و به نفع کاندیدای منتخب خود به صحنه بکشاند. آرای باطله و سفید ماخوذه در دورههای مختلف انتخابات - که بیشک، پیام خاصی را به مسؤولان ابلاغ میکند- نیز عمدتا توسط همین افراد به صندوق ریخته میشود. گونهشناسیهای دیگری نیز از جمعیت کشور حسب مواضع محتملی که در موضوع مشارکت سیاسی عموما و انتخابات خصوصا اظهار و ابراز میکنند؛ در جامعهشناسی سیاسی ارائه شده که به دلیل ضیق مجال از طرح آن اجتناب میشود».
***
جهانی شدن و مسأله مشارکت
آخرین موضوعی که برخی کارشناسان در طرح بحث جامعهشناسی مشارکت طرح میکنند آن است که تحولات جامعه ایران را نمیتوان به صورت منفک از تحولات جهانی دنبال کرد. جهان به سمت نوعی سیاستزدایی پیش میرود. به تبع این تحولات جهانی، کشور ما نیز همین مسیر را پیموده و امروز شاهد آن هستیم که مردم نیز مشارکت کمتری را در حوزه سیاسی از خود نشان میدهند. به باور این افراد، جهان در دهههای پایانی قرن گذشته، در وضعیت بسیار سیاسی قرار داشت. به دنبال تحولات تکنولوژیک و غلبه مشاغل ارتباطی و خدماتی، تحولاتی در سبکهای زندگی رخ داد و ایده رفاه بر ایده قدرت غلبه یافت. مردم در جهان بیشتر به دنبال بهبود وضعیت مالی خود بوده و آدمها کمتر سیاسی هستند.
بر همین اساس برخی معتقدند در قرن 21 امکان ظهور انقلابهای گسترده بسیار کمتر شده است، همچنین مساله جدی دیگر تحولات دینداری در ۲ دهه گذشته است. تکثر الگوهای مختلف دینداری، تمایل به دینداری به عنوان عملی فردی و آرامبخش در دل تحولات و کشاکشهای زندگی شهری بیتأثیر از سیاستزدایی مردم ایران نبوده است.
شرفالدین در این باره به «وطن امروز» گفت: «تقریبا همه این عوامل هرچند به صورت جزء العله در این رخوت موثر بودهاند. برای مثال تغییر دینداری و تکثر گونههای آن، رشد خاموش باورهای عرفی یا افزایش تمایل به طرح سیاست عرفی، سرخوردگی تدریجی از بازیهای سیاسی و استفادههای ابزاری از برخی شعارهای دینی برای پیشبرد اهداف و اغراض سیاسی، غلبه فردگرایی و ضعف تمایل به مشارکت در کنشهای جمعی و اموری مشابه آن، همه به نوعی در این زمینه موثر بودهاند.
ناگفته نماند جامعه ما دینی است و حاکمیت سیاسی نیز یک حاکمیت دینی و ولایی برآمده از اعتقادات و ارزشهای دینی اکثریت قاطع مردم است.
به همین دلیل، هم نظام اسلامی و هم بخشهای قابل توجهی از مردم حتی مشارکت پرنشاط مومنان در برگزاری مناسک مذهبی و شبهمذهبی را نیز در راستای تایید نظام اسلامی و تایید عملکرد آن در عرصههای مختلف بویژه در عرصههای فرهنگی و تقویت فرهنگ دینی تفسیر میکنند. مشارکت قاطع عموم در برگزاری مراسمات و اعیاد و سوگواریهای مذهبی مثل شرکت در هیات و دستهجات عزاداری محرم و صفر، مجالس شادی و سوگ به مناسبت ولادت و شهادت پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع)، برگزاری ویژهبرنامههای شبهای قدر، اعتکاف، دهه کرامت، روز غدیر، راهپیمایی اربعین، راهپیمایی جاماندگان اربعین، برنامههای سیاسی مذهبی دهه فجر، راهپیمایی 22 بهمن، روز قدس، شرکت در مجالس تشییع شهدا، اقبال شایان از سفر به عتبات، حج و عمره و سفرهای مذهبی در داخل کشور از دید مسؤولان نظام رونق همه این برنامهها را باید به حساب موفقیت نظام در عرصه فرهنگسازی و تقویت و تعمیق فرهنگ دینی تلقی کرد و این خود به مثابه نوعی رفراندوم قدسی است که سالانه چند بار در کشور تکرار میشود و سند گویایی از میزان نفوذ فرهنگی و مقبولیت نظام اسلامی در عرصه راهبری جامعه به دست میدهد».