گشنه نصف النهار قدرت...
فرد اعلا، جنس باکیفیتم
آشنا با پیچ و تاب قدرتم
هر سِری که شد زمان انتخاب
صاحبم گفته: «خودم در خدمتم
قصدم از قدرت گرفتن خدمت است
ای خدا کی میشود پس نوبتم»
در شعارش آب قاطی میکند
آبکیتر میشود ماهیّتم
پایش از ماشین نمیآید برون
تا نپاشد خاک روی قامتم
عقل او انگار توی چشم اوست
از سر و وضعش سراپا حیرتم
شاکی است از دست ارباب رجوع
ایش و واشش میکند ناراحتم
حرف حق توی کَتش هرگز نرفت
راه و رسم او نرفته تو کَتم
از تن بعضی مرا درآورید
تا نرفته بیش از این حیثیتم
نیستم مخصوص ناکارآمدان
من کت و شلوار مسؤولیتم