printlogo


کد خبر: 286693تاریخ: 1403/4/4 00:00
نقد و نظری در معناشناسی مشارکت در انتخابات
مشارکت، از حق سیاسی تا تکلیف اخلاقی

حمید ملک‌زاده، پژوهشگر اندیشه‌های سیاسی: مشارکت سیاسی به طور عام و انتخابات سیاسی به طور خاص مهم‌ترین عرصه آموزش سیاسی و از این‌ جهت عالی‌ترین میدان جامعه‌پذیری سیاسی است. از این ‌جهت مشارکت سیاسی که بر چیزی بیشتر از نهاد انتخابات در یک دولت خاص دلالت می‌کند، اصل اساسی بقای ملت‌هاست، تا جایی که می‌توانیم بدون اینکه بیمی از خطا باشد، ادعا کنیم مشارکت سیاسی چیزی جز سازوکار شکل بخشیدن به نیروی سازنده مردم، در مقام حاملان حق حاکمیت نیست؛ سازوکاری که یک ملت از طریق آن حق تعیین سرنوشت خودش را به شکلی نهادمند دنبال می‌کند. در کنار صورت‌های متفاوتی که می‌توان برای مشارکت سیاسی نام برد، مشارکت در فرآیندهای نهادمند انتخاباتی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است. این اهمیت بیش و پیش از هر چیز در کارکردهای تعیینی فرآیندهای انتخاباتی ریشه دارد: موضوع مشارکت در فرآیندهای نهادمند انتخاباتی کشف ترجیح مشارکت‌کنندگان درباره امر جمعی است. یعنی افراد یک ملت از طریق مشارکت در انتخابات حق خود برای ابراز عقیده درباره اولویت‌های جمعی و شیوه‌های مناسب برای دنبال‌کردن آنها را محقق می‌کنند و به آن بیرونیت می‌بخشند. از این چشم‌انداز، مشارکت سیاسی در فرآیندهای انتخاباتی یک‌جور حق سیاسی و علاوه ‌بر آن تکلیفی اخلاقی است. حقی سیاسی است، از آن جهت که سازوکار غیرخشونت‌آمیز اعمال حاکمیت و محقق کردن حق تعیین سرنوشت هرکدام از افراد ملت است و تکلیفی اخلاقی است، از این ‌جهت که امکان بهره‌مندی هرکس و همه‌کس در اکنون و آینده یک مردم از باورهای تکین هرکدام از افراد ملت درباره اولویت‌ها، ارزش‌ها و دانش تجربی یا تخصصی افراد را فراهم می‌کند. این حقی است که نمی‌شود به هیچ بهانه‌ای افراد ملت را از آن محروم کرد و تکلیفی است که نمی‌توان از ادای آن سر باز زد. 
اهمیتی که برای مشارکت سیاسی به طور عام و مشارکت در فرآیندهای نهادمند انتخاباتی از آن صحبت کردیم، ضرورت بحث درباره چیستی انتخابات و مسائل مربوط به آن را در مقابل ما قرار می‌دهد. به بیان روشن‌تر، برای اینکه بتوانیم به شکل معناداری از این حق سیاسی استفاده و آن تکلیف اخلاقی را ادا کنیم، باید درک روشنی از چیستی انتخابات و موضع آن به دست بیاوریم. درکی که متضمن مسائل روشنی درباره ۲ عنصر سیاسی بودن و اخلاقی بودن فرآیند مشارکت در انتخابات است. یعنی این مساله را توضیح می‌دهد که مشارکت در فرآیندهای انتخاباتی به چه معنایی سیاسی و بر اساس چه روایتی اخلاقی است. در این یادداشت به این ۲ موضوع خواهم پرداخت.
***
شرکت در انتخابات حقی سیاسی است
اگرچه سال‌های بسیار زیادی است که انسان درباره سیاست صحبت می‌کند، هنوز اجماعی درباره جوهر سیاست به دست نیامده است. یعنی هنوز برای فهمیدن معنای سیاست لازم است از کسی که درباره آن صحبت می‌کند بخواهیم منظورش از این اصطلاح را روشن کند. سخنرانان مختلف به اعتبار فهمی که از سیاست دارند، چیزهای متفاوتی را در دایره چیزهای سیاسی قرار می‌دهند. به همین دلیل من در ابتدای این بخش تلاش می‌کنم فهمی را که در این یادداشت از سیاست دارم، روشن کنم.
از نظر من سیاست بر ۲ چیز دلالت دارد: قدرت تاسیس و وضع مستقر. این هر دو در یک روایت عام‌تر به شکل بنیادینی با یکدیگر هم‌پیوند هستند. قدرت تاسیس بر حق تعیین سرنوشت یا حق حاکمیت مردم و وضع مستقر به دقیقه ایجابی قدرت تاسیس مردم اشاره می‌کند. به بیان ساده‌تر، سیاست عبارت از عمل تاسیس ناشی از حق تعیین سرنوشت یک مردم و وضع مستقر عبارت از نتیجه این عمل تاسیس است. در این بیان وضع مستقر، یا آنطور که می‌توانیم ادعا کنیم دولت، عبارت است از رسوبات نهادمندشده عمل تاسیس یک مردم در مجموعه‌ای از نهادهای مادی و روانی که شکل و محتوای امر جمعی را معلوم می‌کند. درست مانند سازمان طبیعی بخشی از زمین که بر اثر فعل‌ و انفعالات نیروهای طبیعت، در طول زمان و بر اساس اقتضائات محیط شکل‌ گرفته است؛ سازمانی طبیعی که بعد از مهار نیرو‌های طبیعت از طریق ساخت استحکامات دفاعی یا تعبیه ‌کردن مسیل‌های مصنوع دست انسان، به پناهگاه زندگی مجموعه‌ای از افراد تبدیل شده است. از این‌ جهت سیاست هم موضوع تاسیس دولت، یا حق تاسیس آن توسط مردم و هم موضوع اداره، تثبیت و حفاظت از آن است. پس سیاست در ۲ معنا با مفهوم حق در پیوند است. یکی در این معنا که ناشی از حق تعیین سرنوشت و حق حاکمیت انسان بر سرنوشت خود است و یکی در این معنا که بر حق اعضای موسس یا به‌ طور کلی‌تر اعضای تشکیل‌دهنده یک دولت در حفاظت از آن، از طریق حضور فعالانه در حیات دولت، برای مداخله درباره مسائل مربوط به امر جمعی - یعنی آنچه به همگان مربوط است - دلالت می‌کند. پس در این معنا، سیاست مساله‌ای است که با حق پیوسته است. 
آنچه تا اینجا آوردم در نگاه اول با تناقضی ظاهری دست‌ به ‌گریبان است یا حداقل پرسش بنیادینی را بدون پاسخ گذاشته است: بعد از دقیقه تاسیس چه اتفاقی برای قدرت تاسیس مردم می‌افتد؟ آیا در تعریف فوق قدرت تاسیس مردم به شکلی دل‌بخواهی به نفع وضع مستقر نادیده گرفته نشده است؟ چرا باید بپذیریم که بعد از دقیقه تاسیس قدرت، تاسیس مردم آرام ‌گرفته یا در نهاد دولت متوقف می‌شود؟ اینها پرسش‌هایی اساسی هستند که در طول تاریخ اندیشه‌های سیاسی ذیل عناوین مختلفی، از جمله ذیل عنوان حق شورش مردم مورد بررسی قرار گرفته‌اند. با این ‌وجود من در این یادداشت بنا دارم به شکل دیگری به آنها پاسخ بدهم. برای انجام ‌دادن این کار از استعاره سیل استفاده می‌کنم.
برای اینکه دچار سردرگمی نشویم، اجازه بدهید به روایتی که پیش‌تر درباره شکل‌گیری دولت آورده بودم، بازگردم. فرض کنیم دولت نتیجه جریان تاریخی نیروهای طبیعت از جمله نیروی سیل در یک بستر طبیعی بوده باشد. جریانی که در طول زمان شکل خاصی به بخشی از زمین داده و به شکلی نیندیشیده قسمت خاصی از زمین را به فضاهای گوناگونی تقسیم کرده است. در این روایت، این نیروی سیل قدرت تاسیس مردم را نمایندگی می‌کند. حال اگر مردمی باشند که تصمیم بگیرند در این بخش خاص از زمین سکنی گزینند، بعد از تثبیت مرزهای مادی آن در قالب دیوار و باروهای شهری طبیعی، به حفر مسیل‌هایی مشغول می‌شوند که ضمن هدایت نیروی طبیعت، هم شهر خودشان را از قدرت ویرانگر این نیرو محافظت کنند و هم از این نیروی طبیعی به ‌عنوان منبعی برای ادامه حیات شهرشان بهره‌مند شوند. این عمل کنترل نیروهای قدرتمند و طبیعی شکل‌دهنده به ‌صورت اولیه شهر، عمل قانون‌گذاری است. در میان همه نهادهای قانونی حافظ شهر که ریشه در قدرت اولیه تاسیس آن داشته‌اند، انتخابات مانند بزرگ‌ترین و قدرتمندترین مسیل‌های حفر شده در پیرامون شهر عمل می‌کند. مسیل‌هایی که هم قدرت طبیعی موسس شهر را کنترل می‌کند و هم ضمن هدایت ‌کردن آن امکان بهره‌مندی هر چه بیشتر اعضای شهر از این قدرت را فراهم می‌کند: این مانند این است که بگوییم انتخابات سازوکار مدنی شدن نیروی طبیعی موسس شهر است. از این ‌جهت نهاد انتخابات سازوکار نهادمند کنترل و مدیریت حق اولیه همه افراد شهر برای تاسیس آن و از طرف دیگر سازوکار نهادمند اداره، تثبیت و توسعه شهر یا دولت است. در این معنا انتخابات با هر ۲ عنصر تشکیل‌دهنده دولت ارتباط بنیادین دارد. هم نهادی است که به نیروی تاسیس مردم مربوط می‌شود و هم سازوکار اداره و حفاظت از دولت است. از این‌ جهت انتخابات حقی سیاسی است که نه می‌شود و نه باید شهروندانی را که به یک شهر خاص تعلق دارند از آن محروم کرد؛ انتخابات مسیلی است که قدرت بی‌پایان و عظیم مردم را که از حق تعیین سرنوشت و حق حاکمیت آنها ناشی می‌شود، کنترل می‌کند و در نهادی مدنی برای حفاظت از دولت به‌کار می‌بندد.
***
امر جمعی، هسته بنیادین انتخابات
انتخابات در ۲ معنا حقی سیاسی است: الف- سازوکار نهادمند شده و سازمان پیدا کرده قدرت تاسیس است؛ ب- انتخابات سازوکار تثبیت و توسعه حدود دولت از طریق تقویت باورهای مادی و روانی دولت است. این هر دو را به اعتبار نسبتی که انتخابات با موضوع امر جمعی دارد می‌شود توضیح داد. انتخابات از این‌ جهت که قدرت ویرانگر و بدون سازمان تاسیس مردم را از طریق عینیت ‌بخشیدن به حق حاکمیت و تعیین سرنوشت آنها سازماندهی، کنترل و هدایت می‌کند، با امر جمعی پیوند خورده است، چرا که امکان تاسیس یک وضع مدنی برای سکنی ‌گزیدن، شکوفایی و بهزیستی افراد جامعه را از طریق مشخص‌ کردن حدود هویت بزرگ‌تری که هر کدام از آنها به آن تعلق دارند مشخص می‌کند. در این معنا انتخابات نهاد مادی کنش جمعی در مقام یک ما را فراهم می‌آورد. کنش جمعی نهادمند و سازمان‌یافته‌ای که به ‌خاطر نقشی که در شکل بخشیدن و حفاظت از «ما» دارد، امکان تصور کردن چیزی به نام امر جمعی را فراهم می‌کند. همین‌طور انتخابات به‌ خاطر نقشی که در تعیین، تحدید و پیشبرد خواست عمومی، اولویت‌های شکلی و محتوایی عمل دولت دارد، در تحدید معنای امر جمعی و مشخص‌کردن سازوکارهای مورد توافق بخش عمده مردم برای پیشبرد امور مشترک نقشی بسزا دارد. از این‌ قرار می‌توانیم به شکل معناداری ادعا کنیم موضع اصلی انتخابات چیزی جز امر جمعی و مسائل مربوط به آن نیست. 
اگر همه آنچه تا اینجا آوردم را بپذیرید، آنگاه می‌توانیم ادعا کنیم هر چیزی که به کلیات مفهومی ارائه‌شده در بالا مربوط نباشد یا مسائلی که به نحوی به مسائل پیش‌تر ذکرشده درباره انتخابات آسیب می‌زنند، آفت‌های اصلی یک نظام انتخاباتی هستند. من در اینجا چند نمونه از این آفت‌ها را نام می‌برم.
الف- درونی شدن جنگ هستی‌شناختی در سازوکارهای انتخاباتی (قطبی‌سازی ستیزه‌جویانه رقابت‌های انتخاباتی) 
قطبی‌سازی ستیزه‌جویانه رقابت‌های انتخاباتی به وضعیتی مربوط می‌شود که در آن نیروهای سیاسی و مردمی که در انتخابات مشارکت می‌کنند، انتخابات را به نیرویی برای براندازی یک وضع مستقر از طریق سازوکارهای انتخاباتی تبدیل کنند. این مساله وقتی اتفاق می‌افتد که گروهی از مردم و فعالان سیاسی که خود را در معرض انتخاب ایشان قرار داده‌اند انتخابات را از معنای اصلی خود، به ‌عنوان سازوکار درونی دولت برای پیشبرد مسائل مربوط به امر جمعی خارج و آن را به‌عنوان فعالیتی در قامت تاسیس اولیه فهم کنند. این درست مانند این است که گروهی بخواهند مسیل‌های از پیش‌ طراحی‌‌شده را ویران و نیروی مهارشده طبیعت را به سمت دروازه‌های اصلی شهر هدایت کنند و برای این کار از کثرت عددی و اراده سیاسی نمایندگان‌شان استفاده کنند.
ب- قطبی‌سازی ستیزه‌جویانه مردم و دولت
 در این وضعیت روایت‌هایی از و درباره مردم ارائه می‌شود که بر اساس آنها مردم به نیرویی بیرون از تاریخ تبدیل می‌شوند؛ نیرویی که از زمینه‌های تاریخی و مجموعه نهادهایی که امکان تجمع و مشارکت آنها را فراهم آورده منتزع شده و در مقام یک هستی برخوردار از قدرتی ازلی و ابدی در مقابل مجموعه دولت و نمایندگان آن قرار می‌گیرد. در چنین وضعی امکان گفت‌وگو و تحدید حدود امر جمعی از طریق سازوکارهای مدنی از بین رفته و تمامیت دولت، یعنی تمامیت آن هستی انضمامی و فعالی که به مردم به‌ عنوان یک هستی سیاسی امکان ظهور می‌دهد به چالش کشیده می‌شود. 
ج- قطبی‌سازی ستیزه‌جویانه نیروهای رقیب
 در این مورد نیروهای رقیب، دشمنی دوستانه‌ای را که در یک نظام سیاسی مبتنی بر سازوکارهای انتخاباتی وجود دارد به میدان نبرد حق و باطلی خیالی تبدیل می‌کنند که تنها از نیرو و میل یکی از گروه‌ها یا هر دوی آنها برای انحصار قدرت سیاسی نیرو می‌گیرد. این شکل از قطبی‌سازی بر اسطوره‌های حق و باطلی استوار می‌شود که در آن یکی از طرفین به ‌عنوان نیرویی خارجی، نسبت به مردم یا دولت، تبدیل می‌شوند؛ نیرویی که رهایی همگان تنها با حذف کامل و خلع‌ید قطعی آن از قدرت سیاسی ممکن می‌شود. مهم‌ترین سازوکار‌ شناختی حاکم بر این شکل خاص از قطبی‌سازی از نوعی رویافروشی نیرو می‌گیرد. در این شکل از قطبی‌سازی، رویافروشی در حکم ماده‌ای روانگردان عمل می‌کند که  افراد بعد از استفاده ‌کردن از آن، بدون اینکه به واقعیات زندگی جمعی خود بیندیشند، علیه الزامات امر جمعی عمل خواهند کرد.
د- قطبی‌سازی ستیزه‌جویانه تاسیس و وضع مستقر
 اینها مهم‌ترین آفات یک نظام انتخاباتی هنوز توسعه‌نیافته است؛ نظامی انتخاباتی که در آن رابطه میان ۲ وجه یا چهره سیاست، یعنی قدرت تاسیس و وضع مستقر به شکل بنیادینی ازهم‌گسیخته شده است. هر بار یک مردم به یکی از این آفت‌های انتخاباتی دچار شود به دام سرگیجه‌ای تاریخی درخواهد غلتید که در آن اصل بنیادین دنبال‌کردن امر جمعی و ثباتی که برای بهزیستی درون یک دولت لازم است قربانی می‌شود. می‌توانیم انتظار داشته باشیم که در چنین شرایطی انتخابات به ضد خودش تبدیل شود.
***
انتخابات، تکلیفی اخلاقی که نباید از ادای آن سر باز زد
پیش‌تر توضیح داده بودم که انتخابات تکلیفی اخلاقی درباره زندگی جمعی افراد یک ملت در اکنون و در آینده حیات آنهاست و اینطور گفته بودم که از این‌ جهت مشارکت در فرآیندهای انتخاباتی تکلیفی اخلاقی است که نمی‌شود از ادای آن سر باز زد. در این بخش بنا دارم به نتایج منطقی این عبارات بپردازم اما قبل از آن باید این نکته را یادآوری کنم که انتخابات به طور مطلق کنشی است که درون یک وضع مستقر، برای بیرونیت بخشیدن به عمل تاسیسی مردم و حق حاکمیتی که به آن نیرو می‌بخشد پیش‌بینی ‌شده است و این نکته را نیز اضافه کنم که نفس پیش‌بینی‌کردن نهاد انتخابات در یک وضع مستقر، متضمن تصور نوعی آزادی سازمان پیدا کرده و نهادمندشده در حدود هستی‌شناختی یک دولت است. یعنی انتخابات فرآیندی است که در حدود مرزهای یک وضع مستقر، با هدف نهادمند کردن قدرت تاسیس اعضای ملت پیش‌بینی‌شده است. از این‌ جهت نفسِ مشارکت در انتخابات متضمن پذیرفتن اعتبار اصول کلی و مرزهای وجود شناختی یک وضع مستقر است. با این‌ وجود این‌ همه ماجرا نیست. از آنجا ‌که موضوع انتخابات تلاش برای دست‌ یافتن به توافق عمومی درباره مناسب‌ترین روایت‌ها درباره امر جمعی و تعیین‌ کردن بهترین روش‌های ممکن برای دنبال‌کردن آن است، می‌توانیم ادعا کنیم در عین ‌حال تصور نهاد انتخابات بر نوعی روحیه انتقادی و اصلاح‌طلبانه دلالت می‌کند که از یک‌ طرف حدود و مبانی دولت را پذیرفته و از طرف دیگر ضمن استفاده از رویکردی انتقادی به دنبال جرح ‌و تعدیل در روش‌های پیش‌تر به‌‌کار رفته برای پیشبرد مسائل مربوط به امر جمعی است. از این‌ جهت و با توجه‌ به مسائلی که درباره دو چهره سیاست آورده بودیم، می‌توانیم بگوییم نهاد انتخابات از یک‌ جهت بر ایمان و وفاداری به حدود هستی‌شناختی دولت استوار است و از جهت دیگر بر روحیه اصلاح‌گری - که منافع دولت و مردمی را که به آن تعلق دارند از طریق جرح ‌و تعدیل در سیاست‌های پیش‌تر مورد استفاده قرار گرفته تامین می‌کند - ابتنا یافته است. خواست اصلاحات در حدود یک وضع مستقر به معنای ضدیت با تمامیت وجود شناختی آن وضع نیست، بلکه اصل بقا و ضرورت حفاظت از آن را از پیش‌فرض گرفته است. 
در چنین وضعیتی برخورداری از ذهنیت انتقادی که همواره بهبود شرایط حاکم بر زندگی اعضای ملت و افزایش قدرت داخلی و تثبیت قدرت خارجی دولت را در نظر دارد ضرورتی اخلاقی است. یعنی اینطور نیست که بگوییم اگر کسی نسبت به سیاست‌های اجرایی کشور رویکردی انتقادی دارد ضرورتا باید به ‌عنوان دشمن وجود شناختی برای دولت فهمیده شود. در غیاب این رویکرد انتقادی نهاد انتخابات حیثیت سیاسی و ضرورت اخلاقی خود را از دست می‌دهد. من درست بر پایه ضرورت روحیه انتقادی و اراده اصلاح‌جویانه در فرآیندهای انتخاباتی است که انتخابات را به ‌عنوان تکلیفی اخلاقی صورت‌بندی می‌کنم. این روحیه انتقادی و اراده اصلاح‌جویانه در نهایت هم به تقویت هر چه بیشتر قدرت دولت کمک خواهد کرد و هم به ‌عنوان تکلیفی در قبال شهروندان آینده دولت، شرایط لازم برای بهزیستی ایشان در آینده را فراهم می‌کند. نادیده‌ گرفتن این موضوع در کنش‌های انتخاباتی ما در ایران امروز نظام انتخاباتی ما را با مشکلات فراوانی رو به رو ساخته که کوچک‌ترین آنها را پیش‌تر در قالب قطبی‌سازی‌های ستیزه‌جویانه در انتخابات و نقش مخربی که در سازوکارهای سیاسی بازی می‌کنند مورد بررسی قرار داده‌ام.
در ایران تحت‌تأثیر ناکارکردهای انتخاباتی ناشی از ظهور آفت‌های پیش‌تر آمده، هواداری از نظام با موافقت بی‌چون‌ و چرا با وضع موجود یکسان انگاشته شده است. در حالی ‌که یک شهروند معتقد به اصول نظام سیاسی حاکم بر ایران بیش از هر کس دیگری باید ضرورت بازنگری در سیاست‌های جاری در کشور را مورد توجه قرار دهد. از این‌ جهت بازنگری در سیاست‌های جاری یا روندهایی که پیش‌تر در کشور جریان داشته است نشانگر دغدغه شریف کسانی است که به معنای دقیق کلمه به تمامیت وجود شناختی، ثبات و استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران دلبسته هستند. درست تحت‌تأثیر فقدان همین رویکردهای انتقادی، برخی از نیروهای انقلابی هر شکلی از انتقاد یا هر اراده‌ای برای اصلاح امور جاری در کشور را با عنوان ضدیت با انقلاب طرد می‌کنند. در جدیدترین مورد از مسائل ناشی از این رویکرد نادرست هر شکلی از مواجهه انتقادی با سیاست‌های اجرایی در دولت رئیس‌جمهوری فقید اسلامی ایران، مرحوم شهید دکتر سیدابراهیم رئیسی را به ‌نوعی کفرگویی تبدیل کرده‌اند. در حالی ‌که تنها در جریان یک‌جور مواجهه انتقادی با سیاست‌های اجرایی دولت شهید جمهور است که می‌توان توانمندی، کارآمدی و برجستگی‌های کارنامه آن شهید در مقام ریاست‌جمهوری را نشان داد و امکان تداوم رویکردی را که ایشان به سیاست داشته‌اند فراهم آورد.
آنچه در این زمینه باید به آن توجه کنیم این است: مساله انتخابات، درست مثل دیگر صورت‌های ممکن از مشارکت سیاسی، موضوعی شخصی یا حتی گروهی نیست. یعنی اینطور نیست که تنها به مسائل و موضوعات آنی شخص مربوط باشد، بلکه موضوعی است که به آینده کشور، چه آینده دور و چه آینده نزدیک آن مربوط است. برای روشن‌تر شدن این موضوع اجازه بدهید تا از استعاره دوی امدادی استفاده کنم؛ دوی امدادی یکی از شاخه‌های بی‌شمار مسابقات دوومیدانی است. در این شاخه از مسابقات دوومیدانی موضوع مسابقه نه قهرمانی شخص، بلکه پیروزی تیمی است که فرد به او تعلق دارد. در مسابقات دوی امدادی هر تیم از چند دونده متفاوت تشکیل شده است. هر کدام از اعضای تیم نمادی را به نمایندگی از تمامیت تیم خود در اختیار دارد؛ نمادی که باید در پایان هر بخش از مسابقه به عضو دیگر تیم سپرده شود. هر بار با منتقل شدن نماد تیمی به اعضای دیگر تیم، روند حضور او در رقابت آغاز می‌شود. در این شکل از مسابقات دوومیدانی اگرچه پیروزی و موفقیت، مساله‌ای شخصی و فردی است اما باید این موضوع را به اعتبار نقش و اهمیتی که عملکرد او در روند کار تیمی بازی می‌کند فهمید. حالا اگر اینطور فرض کنیم که تاریخ سیاسی یک کشور میدان مسابقات دوی امدادی است، هر نسل از اعضای کشور را می‌توان به‌عنوان اعضای یک تیم در نظر گرفت. مشارکت سیاسی معنادار در فرآیندهای نهادمند سیاسی، مثل انتخابات، یا فرآیندهای مشارکتی دیگر، کارکردی مانند عملکرد شخصی در مسابقات دوی امدادی دارد. یعنی هر نسل برای اینکه بتواند به شکل مؤثری در روندهای مربوط به تاریخ سیاسی کشور خود فعال باشد، باید بتواند بهترین عملکرد خود در زمینه مسائل مربوط به سیاست در دوران حیات خودش را به‌خوبی پیش ببرد. از این‌ جهت، نوع عملکرد امروز هر کدام از ما در زمینه مشارکت سیاسی با سرنوشت همه اعضای ملت، در آینده دور یا نزدیک پیوند خورده است. به همین دلیل است که می‌گویم شرکت در انتخابات تکلیفی اخلاقی است؛ تکلیفی که به اعتبار تأثیری که در آینده زندگی سیاسی افراد یک ملت دارد نمی‌توانیم و نباید از آن رو‌گردان باشیم. همین‌طور باید تلاش کنیم تا در محدوده مقدورات زمانی خود، به بهترین نحو از عهده انجام‌ آن برآییم.

Page Generated in 0/0075 sec