printlogo


کد خبر: 286792تاریخ: 1403/4/7 00:00
پند پیران

روزی گذشت نامزدی از گذرگهی
فریاد وااااو! بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی: وام‌مان چه شد؟
پاسخ رسید : صبر کن آغاز ماجراست
یک طفل ساده دل وسط جمع داد زد:
«آقا زمین بازی ما بچه‌ها به راست؟!»
پاسخ رسید بعله عزیزم! به طور حتم!
درخواست تو نیز چنان دیگران بجاست
آن دیگری سراغ پل و جاده را گرفت
فرمود: No problem! l will Build! must!
رندی رسید و گفت: نکن اینقدر چاخان
کی گفته ساختار پل و جاده با شماست؟
رندی دگر به زیر لبش کرد زمزمه
این گرگ سال‌هاست که با گله آشناست
بعدش شبیه بولدوزر از راه سر رسید
چپ را ستون نمود و سپس خم نمود راست
سرگرم وعده بود رقیبش که ناگهان
بدجور ریخت داخل قیمه دوباره ماست
جوری فتیله‌پیچ شد آخر میان جمع
پرسید راه در‌روی این ماجرا کجاست؟!
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
ننه! نمیمیری که! یه بارم تو عمرت شده بیا راست بگو و اینقده جلو اجنبی دولّا و راست نشو...
 

Page Generated in 0/0058 sec