همه چهرههایی را که در حال تبلیغ مسعود پزشکیان بودند در ذهن خود لیست کنید، همه مسؤولان دولتهای گذشته را که در ستاد پزشکیان فعال شدند مجسم کنید، آنقدر این فهرست پرتعداد است که اگر بشماریم باز هم هست. جریان اصلاحطلب همه چهرهها، شبکه تبلیغی و اعتبار خود را بهکار گرفت تا در چهاردهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری بتواند سکان امور اجرایی کشور را در دست بگیرد اما نتوانست. روز اعلام اسامی افراد تاییدصلاحیتشده را به خاطر بیاورید، جریان اصلاحطلب چنان ذوقزده از کاندیدای متبوع خود سخن میگفت که به نوعی این هیجان به جامعه القا شد که در این انتخابات با یک «شگفتی» و «پدیده» به نام مسعود پزشکیان مواجه هستیم. البته در روزهای بعد این هیجان تبدیل به ادبیات هم شد و اصلاحطلبان تلاش کردند با پدیدهسازی از پزشکیان، رای جامعه را به سمت این کاندیدا هدایت کنند.
همین وضع را برای سعید جلیلی در نظر بگیرید. چهرههایی - به معنای سیاسی و فرد شاخص – را که در حال تبلیغ جلیلی بودند در ذهن لیست کنید، همه مسؤولان دولتهای گذشته را که در ستاد جلیلی فعال شدند مجسم کنید، نتیجه بررسیها به شما چه میگوید؟ چند چهره جاافتاده سیاسی (مانند محمدجواد ظریف، حسن روحانی، خاتمی و...) را میتوانید نام ببرید که میداندار عرصه تبلیغات برای جلیلی شده باشند؟ حال یک سوال اساسی و مهم به وجود میآید: خاستگاه اجتماعی رأی جلیلی چیست؟
با مشخص شدن نتیجه آرا و خروجی صندوقهای رای، بخوبی میتوانیم تشریح کنیم که جبهه اصلاحات با همه توانش وارد میدان رقابتها شد اما تا اینجا «شکست خورد»؛ از سوی دیگر جلیلی از پشتوانه حزبی به معنای مرسوم و با کیفیت اصلاحطلبها برخوردار نیست. وی دارای رسانههای زنجیرهای نیست و تلاشی برای هیجانسازی کاذب و تحریک آرا با رفتارهای پوپولیستی ندارد اما توانست با اختلاف اندکی در برابر جریانی که از همه این ظرفیتها برخوردار بود، به دور دوم رقابتها صعود کند.
پیش از این «وطن امروز» در گزارشی به این موضع که «پزشکیان پدیده نیست» ورود کرده بود. در گزارش پیشین اشاره شد که تیتر «بازگشت جهانگیری» را به خاطر بیاورید، آنجا که روزنامه سازندگی لباس سوپرمن بر تن جهانگیری پوشاند و از او با ایده دلار 4 هزار و 200 تومانی رونمایی کرد. «ارز جهانگیری» آن «پدیده سادهاندیشانهای بود» که قرار بود دلار را شکست دهد اما به دلیل عدم برنامهریزی و بررسیهای کارشناسی نه تنها شکست خورد، بلکه خسارتهای زیادی را نیز به اقتصاد کشور تحمیل کرد. حالا اصلاحطلبان به دنبال آن هستند که این لباس را به تن «مسعود پزشکیان» بپوشانند اما تاکنون چقدر در تحمیل این ایده موفق بودهاند؟
آنگونه که از بحثها و نظرات مشخص است، پزشکیان آن «سوپرمنی» نبود که اصلاحطلبها به دنبالش میگشتند. این موضوع را بهراحتی میتوان از طرح دغدغههای حامیان اصلاحات دریافت اما تغییری در روند تبلیغاتی وی حاصل نشد و این روزها پزشکیان در انتهای مناظرهها بیانیه میخواند! او به جای ارائه برنامه و ایستادن بر آمار و تحلیلهای کارشناسی برای مشخص کردن مسیر دولتش میگوید کارشناس نیست و تلاش میکند پیشنوشتههایی را با همان عدم انسجام کلامی بخواند، بدون آنکه بتواند برای چند ثانیه به دوربین خیره شود و مردم ایران را خطاب قرار دهد. پزشکیان در برنامههای تلویزیونی یا نمایشهای میدانی نشان داده است «برنامه»ای برای اداره کشور ندارد و عمده نظرات به او دیکته میشود. همان زمان تاکید شد که اصلاحطلبان پس از آنکه دانستند پزشکیان «پدیده نیست» و تسلط کافی بر مسائل ملی و بینالمللی ندارد و حتی نمیتوانند بر ظرفیت وی بهگونهای حساب کنند که برنامههای دیکتهشده را با زبان رسا و بیان شیوا منتقل کند، سراغ کسانی رفتند که در دولت روحانی دارای مسؤولیت بودند.
اما جلیلی!
جلیلی تلاش نکرده از دولتها مسؤولیت بگیرد. او نقش مشاورهای داشته است. بر اساس آنچه گفته است بررسیهای میدانی به او دید و شناخت داده است. سفرهای استانی داشته است. او برنامه محرومیتزدایی دارد و اقتصاد سایبری را به رسمیت میشناسد.
جلیلی می گوید بر مسالههای مختلف تمرکز و برای رفع مشکلات راهحل پیدا کرده است.
نکته مهم بعد درباره جلیلی، شبکه فراحزبی و کاملا مردمی است. مبلغان جلیلی خود را وابسته به احزاب نمیدانند. شبکهای که او ایجاد کرده بسیار دور از تکلفهای سیاسی و پیچیدگیهای جناحی در حال فعالیت است. ایده «دولت سایه» توانست از کف روستا تا عمق شهرها برای وی شبکهسازی کند.
جلیلی در امواج سیاسی و رفتارهای شتابان توانسته ثبات شخصیت خود را حفظ و ایده خود برای مدیریت کشور را معرفی کند. کمتر کسی میتواند رگههای عقبنشینی را در آنچه او باور دارد پیدا کند.
شخصیت وی بهگونهای است که با رانت و فساد فاصله دارد. عبارت «من با فساد مبارزه میکنم و میدانم صدای شما درمیآید!» همچنان تازه است. این عبارت در صادقانهترین حالت خود مطرح شد.
جلیلی امیدوار به آینده است و شرایط ایران را یک فرصت برای جهش میداند. این نگاه با نگاه موجود که بر «نمیشود و نمیتوانیم و نمیگذارند» تاکید دارد، تفاوتهای جدی دارد. جلیلی ستادی مدیریت نمیکند و سعی میکند مدیریت را از صف به ستاد بکشاند. او در ستاد خود ننشسته تا دستور دهد و بخشنامه صادر کند، بلکه میخواهد بداند گرههای میدان و کف چیست تا بر آن تمرکز کند.
و نکته دیگر اینکه یکی از افراد نزدیک به شهید رئیسی، جلیلی بوده است. گفتمان شهید رئیسی در ارتباط با محرومان و رفع تبعیض و درک مشکلات از سرمنشا آن به همراه اخلاقمداری آن شهید گرانقدر اکنون سرمایهای است که در اختیار جلیلی قرار گرفته است. جریان اصلاحطلب در حالی بر ظرفیت دوقطبی با جلیلی و ایجاد هراس و ترس برای جذب آرای پزشکیان حساب کرده بود که صندوقهای رای «واقعیت» دیگری را پیش روی این جریان قرار داد و ما با حضور این جریان در عرصه انتخابات شاهد رشد بیتفاوتی در جامعه شدیم. جریانی که در میدان حاضر میشود تا القای ناامیدی کند، صرفا میتواند برکاهش مشارکت تاثیر بگذارد. در مقابل اما نگاه امیدوارانه به آینده حتما برای مردم جذابتر است.