جلسه نقد و بررسی فیلمتئاتر «فرانکشتاین» به کارگردانی دنی بویل در خانه هنرمندان برگزار شد
گروه فرهنگ و هنر: کمتر کسی است که فیلم میلیونر زاغهنشین را ندیده باشد، فیلمی که با 8 اسکار به عنوان یکی از مهمترین فیلمهای سینمایی سال 2008 انتخاب و کارگردان آن نیز به یکی از مشهورترین فیلمسازان سینما در آن سال بدل شد. دنی بویل که کارنامه سینماییاش از اوایل دهه ۱۹۹۰ شروع میشود با فیلمهایی چون 127 ساعت، ساحل و 28 روز بعد از جمله کارگردانهایی است که همواره آثارش مورد توجه بسیاری از مخاطبان و علاقهمندان قرار گرفته است.
اما نکته جالب زمانی است که بویل در کنار فیلمسازی در تئاتر نیز به عنوان یکی از کارگردانهای مطرح شناخته میشود. او با نمایش «فرانکشتاین» (محصول ۲۰۱۱) به نویسندگی مری شرلی یکی از مهمترین تئاترهای معاصر را روی صحنه برد و در برادوی نیز جزو آثار شاخص و مطرح شناخته شد.
این فیلمتئاتر با حضور عباس غفاری (کارگردان و کارشناس) و محمد نجاری (منتقد تئاتر) در خانه هنرمندان ایران اکران شد و سپس مورد نقد و برسی قرار گرفت. عباس غفاری در ابتدای این نشست گفت: دنی بویل که کارگردانی این اثر را برعهده داشته است، هم تجربه کارگردانی در تئاتر و هم سینما را در کارنامه دارد و آثار موفقی را تولید کرده است. امروز فیلمتئاتر «فرانکشتاین» را از او دیدیم که امیدوارم از دیدنش لذت برده باشید. محمد نجاری پس از خوشامدگویی به حضار درباره این نمایش گفت: کارگردان این نمایش در ایران با فیلم «میلیونر زاغهنشین» شناخته میشود. این اثر برای صحنه از رمان مری شرلی اقتباس شده است که درباره آن میتوان از دیدگاه نقد اسطورهای و روانکاوی بسیار صحبت کرد. نمایشنامه اقتباسی این اثر در ایران منتشر شده و یک مرتبه توسط ایمان افشاریان روی صحنه رفته است.
منتقد تئاتر در ادامه بیان کرد: ما وقتی با این نمایش مواجه میشویم که ناقوس کلیسا نواخته میشود. سپس به زهدان میرویم و آفرینشی را شاهد میشویم که توسط انسانی به وجود آمده است که قرار بوده خلیفه خدا روی زمین باشد اما او این جهان و این خلیفه خدا بر روی زمین بودن را نمیخواهد. بنابراین در بسیاری از آثار ژانرهای علمی و تخیلی، اتفاق از جایی آغاز میشود که این انسان به دنبال خلق موجودی دگرگونه است. او میخواهد نقش خدایی خود را در این نوع از آفرینشها ایجاد کند. بلافاصله بعد از دیدن زهدان و آفرینش، میتواند سرآغاز نقد روانکاوی یونگی ما صورت گیرد. در مرحله زهدان بوده که بسیاری از خلقیات و شخصیت ما شکل میگیرد اما آنجایی که مرز روانشناسی فرویدی و یونگی در این اثر رخ میدهد، جایی است که آن چیزهایی که فرانکشتاین ندارد (عشق) را موجود آفریده شده توسط او دارد و در به در دنبال او میگردد، اینجاست که در این اثر میتوانیم جدا از روانشناسی فرویدی که بحث عشق و معشوق است، یک قدم جلوتر بیاییم و بحث زهدان را از دیدگاه روانشناسی یونگی بررسی کنیم.
نجاری در ادامه صحبتهایش گفت: بلافاصله بعد از آن، ما با قطاری مواجه میشویم، قطاری که تکنولوژی و علم است. همه کسانی که روی این قطار ایستادهاند، روی چشمهای خود عینکی تیره دارند. عینکی که قرار است به ما بگوید همه آن چیزهایی را که در دیده خود میبینید فراموش کنید؛ ما به تماشای اثری خواهیم نشست که به همراه خود پندار دارد. اگر قرار است ما به دیدار برسیم، موجود باید خلق شود و طی مسیری رشد کند اما قرار نیست مسیر درستی را طی کند؛ او قرار است نه به یک انسان، بلکه به یک هیولا تبدیل شود. بنابراین کارگردان در آغاز نمایش، با یک نشانهشناسی تصویری صحیح، ما را به یک سفر فرا میخواند که سفری علمی است. در صحنه ابتدایی نمایش، ما با یک روسپی مواجه میشویم که پولی را دریافت کرده اما راضی به انجام عمل نیست. ما در اینجا نشانهشناسی دینی خواهیم داشت. اینجا مسیحی بوده که با مریم مجدلیه مواجه شده است و این بار این مریم مجدلیه است که به مسیح زندگی میبخشد. او شراب را به مسیح میبخشد و ما در ادبیات مسیح میخوانیم که شراب خون مسیح است و این موجود آفرینش شده با شرابی که از خون مسیح است، این بار نه اینکه مریم مجدلیه توسط مسیح به زندگی برگردد، بلکه مریم مجدلیه است که این هیولا را به زندگی دعوت کرده و به او زندگی میبخشد.
وی ادامه داد: پس از اینکه این هیولا، این شراب را که عشق خداوند است میخورد و مینوشد، همان لحظه است که باران میبارد، سبزی میروید و زندگی آغاز میشود. زندگی مگر چیست، جز اینکه ما به دیگری مهر بورزیم؟ به او عشق و موهبت دهیم؟! این نخستین موهبتی است که این هیولا به دست آورده و به وسیله آن شراب، زندگی را به دست میآورد. تا آنجا فقط زنده بود و دست و پا میزد اما به وسیله این شراب که خون مسیح است، به زندگی بازگشته و زندگی میکند. از همانجاست که تلاش میکند موجودی را که یک زن است، لمس کند.
اما همین زن از زشتی او فرار کرده و برایش نشانهای میگذارد اما همین کمترین نشانه سبب شده تا او زندگی را لمس و حرکت را آغاز کند. در همین جایی که زندگی را به دست میگیرد، کتاب را در دست میگیرد. شاید در بسیاری از آثار ادبیات اسطورهای، عبری، اسلامی و عهد عتیق، مهمترین چیزی که پس از روح وجود دارد، هنر نوشتن و خواندن است. حتی در اساطیر ایران باستان نیز میخوانیم که وقتی اسطورههای ایرانی، دیوها را به دست میآورند، از آنها خط را فرا میگیرند. بنابراین این موجود با کتابی که حاوی یادداشتهای فرانکشتاین درباره خلق این موجود است، زندگی را آغاز کرده و به دنبال رهیافت جدیدی است. او میخواهد یک سفر اسطورهای را آغاز کند و زندگی خودش را در این جهان پررمز و راز پی بگیرد.