printlogo


کد خبر: 287104تاریخ: 1403/4/17 00:00
گفت‌وگوی «وطن امروز» با حسین محمدی‌سیرت درباره رفتار جبهه انقلاب در انتخابات ریاست جمهوری
آفت جریان انقلاب، سیاست‌زدگی سطحی است

انتخابات به پایان رسید و مردم ایران رئیس دولت چهاردهم را شناختند. روند انتخابات با تمام فراز و فرودهایش تا حد قابل قبولی به صحنه رقابت جریان‌های سیاسی تبدیل شد و توانست تا حدی قهر و کناره‌گیری مردم از امر سیاسی را ترمیم کند و وضع مشارکت را کمی بهبود بخشد اما بحث اینجاست که به انتخابات 1403 چگونه باید نگریست و این انتخابات چه بیم‌ها و امیدهایی را برای جریان انقلاب به همراه دارد؟ برای بررسی این موضوع سراغ حسین محمدی‌سیرت، عضو هیات علمی دانشگاه امام صادق(ع) رفتیم تا در این باره با او گفت‌وگو کنیم.
* تحلیل کلی شما از وضعیت انتخابات چیست؟ چه تحلیلی از سبد رای جریان‌های سیاسی می‌توان ارائه داد؟
به نظر می‌رسد بخشی از سبد آرا که مربوط به عامه مردم است خیلی در گفتمان انقلاب یا غیرانقلاب نمی‌گنجد و جریان انقلاب عملا این سبد را از دست داده است، چراکه جریان انقلاب بشدت به دنبال یک رای ایدئولوژیک و آرمان‌گرایانه است، در حالی که می‌توان آرمان‌گرایانه رای داد ولی جریان عامه مردم را هم با خود همراه کرد. این نکته اول است و من فکر می‌کنم جریان انقلاب عملا رای غیرایدئولوژیک را از دست داده است. یعنی عامه مردم که شاید خیلی بر اساس رویکردهای ارزشی یا غیرارزشی رای نمی‌دهند و برای آنها مساله روزمره مطرح است، به این جریان تمایل نشان نداد. دلیل آن هم افزایش رویکردهای آرمان‌گرایانه غیرواقع‌بینانه در جریان انقلاب در سال‌های اخیر است. به نوعی با شخصیت‌های خاصی که به عنوان جریان انقلاب در سال‌های اخیر معرفی کردیم، عملا عقلانیت و واقع‌بینی را از جریان حزب‌اللهی گرفتیم. این شخصیت‌ها صرفا آرمان‌گرایانه به موضوع نگاه می‌کنند و آن هم آرمان‌گرایی انتزاعی که در اینجا عامه مردم از دست می‌روند. این نکته اول است. جریان انقلاب صرفا توانست بخشی از رای ایدئولوژیک خود را پای کار بیاورد که درباره آن رای ایدئولوژیک می‌توان تحلیل و بحث کرد. 
در چند سال گذشته فرآیندی شروع شد که از قبل هم رگه‌هایی از آن قابل مشاهده بود. رهبر انقلاب بارها بر عقلانیت سیاسی یا عقلانیت دینی تاکید داشته‌اند. در این تعریف، فرد هم آرمان‌گراست و هم واقع‌بین، یعنی واقع‌گرا نیست، بلکه واقع‌بین است.
اما در سال‌های گذشته و در اوج آن در اتفاقات انتخابات مجلس اخیر، رویکردهای ایدئولوژیک شعاری و غیرواقع‌بینانه آن هم با الگوی تخریب و با شعار عدالت بشدت بدنه رای ایدئولوژیک نظام را تراشید. یعنی ما به تمام مفاهیم عقلانی مثل مصلحت، وحدت و... لگد زدیم و همه را ذبح مفهومی به نام عدالت کردیم که مشخص نبود مراد از عدالت چیست. وقتی شما با رویکرد تخریبی تمام بازیگران سیاسی اطراف خودت را تخریب کردی، طبیعتا شعار ایدئولوژیک شما هم غیرواقع‌بینانه می‌شود و در سبد نیروهای انقلاب یک طیفی می‌ماند که بشدت ظاهرا عدالت‌خواهند و رویکرد‌های خیلی انقلابی دارند. طیف خاصی اینجا می‌ماند که متاسفانه در سال‌های گذشته هم از طریق رسانه‌های برخی از طیف‌های مختلف، هم از طریق برخی انسان‌رسانه‌های جریان حزب‌اللهی و هم از طریق حتی بخشی از رسانه ملی، ادبیات آنها پمپاژ شد و عملا این رویکرد تخریبی و شبه‌عدالت‌خواهانه آمد و رای جریان حزب‌اللهی را تا جایی تراشید که به یک هسته سخت رسید که اوج آن همین 13 میلیونی می‌شود که امروز می‌بینیم. طبیعی است با این رویکرد بخش عمده عامه مردم و جریان میانه را از دست می‌دهید و نماد عقلانیت شما تندروی و یک واقع‌گرایی غیرعاقلانه می‌شود. 
وقتی نماد تئوریسین‌های انقلاب، اصطلاحا انقلابیون رادیکال هستند - این دوستان می‌توانند بخشی از جریان انقلاب باشند و منظور من حذف این آقایان نیست - و تمام انقلاب خلاصه در این ایده شود و هر که در این ایده نباشد، ضدانقلاب و محافظه‌کار نامیده شود، طبیعی است وضعیت جریان انقلاب به اینجا می‌رسد و عقلانیت تدریجا خارج از کنشگری سیاسی آقایان قرار می‌گیرد.
* گفته می‌شود مساله مشارکت رابطه معنا‌داری با تکثر نامزدها دارد. برخی دلیل عدم مشارکت را عدم رقابت تحلیل می‌کردند، از این حیث با توجه به شکل‌گیری رقابت نسبی در این دوره، باز هم مشارکت از ۵۰ درصد فراتر نرفت، چه عواملی این مشارکت را رقم زد؟
در مورد کاهش مشارکت بالاخره موضوع رقابت هم موثر بود. در دور دوم که واقعا جامعه احساس کرد در یک دوقطبی قرار دارد، در انتخابات شرکت کرد و حتی به نسبت انتخابات سال 1400 رشد 2 درصدی را شاهد هستیم. بنابراین خود مساله رقابتی بودن هنوز هم یکی از دلایل افزایش مشارکت در انتخابات است. البته اینکه صرفا کاهش مشارکت را به مساله رقابتی بودن منوط کنیم، درست نیست. درباره عوامل دیگر نکاتی را می‌توان عنوان کرد. 
یک نکته این است که فضای فرهنگی و توان رسانه‌ای جمهوری اسلامی از مفاهمه و ارتباط با سنین 18 تا 25 سال ناتوان شده است. همان رویکرد خاص در رسانه ملی که صرفا خود را متعلق به یک طیف خاص می‌بیند به این امر دامن ‌زده است. یکی از اشتباهات ما در سال‌های گذشته این بود که رسانه ملی رقیب فضای مجازی شد، در صورتی که در رسانه‌های شاخص دنیا، فضای مجازی امتداد رسانه قرار گرفته است. امروز من هیچگاه شبکه الجزیره را نمی‌بینم اما الجزیره را از طریق صفحه توئیتر یا تلگرامش می‌بینم. رسانه ملی در دهه گذشته به هر دلیلی امتداد مجازی خود را از دست داد و ما مفاهمه با این نسل جوان را از دست دادیم. لذا مفصل باید روی این مساله فکر کرد. مساله کیفیت آموزش و پرورش، وضعیت دانشگاه‌ها، اغتشاشات 1401 و... چه بخواهیم و چه نخواهیم این نسل را از ما دور کرد، البته به واسطه انتخابات اخیر تا حدی این فاصله کاهش یافت. 
نکته دیگر عدم پیوست مشارکت محلی به انتخابات ریاست‌جمهوری بود. معمولا انتخابات همراه انتخابات شوراهای شهر و روستا برگزار می‌شد که به واسطه جنبه‌های محلی آن به طور طبیعی مشارکت بالاتر می‌رفت. طبیعتا این مساله به انتخابات ریاست‌جمهوری هم کمک می‌کرد. در این انتخابات به واسطه این وضعیت، یک مقدار شاهد کاهش مشارکت بودیم. 
نکته دیگر نبود نظام حزبی و رسانه‌ها در انتخابات‌ است. الان طبیعتا مردم از طریق رسانه‌های سیاسی در انتخابات رای می‌دهند. اگر صرفا سلبریتی‌های رسانه‌ای این نقش را ایفا کنند، طبیعی است این نقش یک نقش معیوب است اما آیا نمی‌توان به نظام حزبی فکر کرد که جلوی این وضعیت غیرقابل پیش‌بینی  فضای سیاسی کشور را بگیریم که مردم به یک باره با یک هیجان و شوک روبه‌رو نشوند؟ مردم آدم‌هایی را که تا دیروز نمی‌شناختند امروز به عنوان بازیگران سیاسی می‌بینند. این هم موضوعی است که باید به آن فکر کرد.
نکته دیگر اینکه ناکارآمدی انباشته دهه گذشته را اصلا نباید نادیده گرفت. یکی از دلایل کاهش مشارکت ناکارآمدی انباشته دهه پیش است. یعنی از سال 90 تا سال 1400 ما یک انباشت ناکارآمدی داشتیم و طبیعی است بخش عمده‌ای از جامعه با صندوق قهر می‌کند و به این سرعت هم نمی‌تواند به سمت وضعیت مشارکت سیاسی برگردد. در دولت مرحوم شهید رئیسی هم تلاش‌هایی شد و طبیعی است در عرض 3 سال نمی‌توان مسیر 10 سال ناکارآمدی را جبران کرد، لذا ناکارآمدی انباشته 10 ساله جریان غرب‌گرا بشدت به کاهش مشارکت منجر شد. طبیعتا به این موارد می‌توان موارد دیگری را هم اضافه کرد که به همین بسنده می‌کنم.
* نظرسنجی‌ها از بحرانی بودن وضعیت مشارکت جوانان در انتخابات حکایت می‌کند، چه تحلیلی از عدم مشارکت جوانان در انتخابات دارید؟ آیا می‌توان سخن از شکاف نسلی گفت؟
نکته اول این است که این نسل هیچ مفاهمه‌ای با جمهوری اسلامی ندارد. وضعیت آموزش و پرورش و دانشگاه‌ها و وضعیت فضای مجازی و نسبت رسانه ملی با این نسل و بالعکس به این فضا دامن می‌زند. مصرف رسانه‌ای بالای این طیف را که اباحه‌گری بالایی را ترویج می‌کند نیز باید اضافه کرد. اتفاقات 1401 مجموعا این نسل را از وضعیت مسؤولیت‌پذیری و مشارکت سیاسی فاصله داده و از طرف دیگر مخاطبه سیاسی این جریان با جمهوری اسلامی خیلی کم شده است. مثلا در دهه 70 که جریان اصلاحات روی کار آمد، مخاطب اصلی آن، جوانان همین سن بود و نیازهای این سن را مورد توجه قرار داد. من فکر می‌کنم تا حد زیادی نیازها و علایق این سن در گفتمان سیاسی کشور کمرنگ شده است. در مناظرات هم می‌دیدم جنس خواسته‌ها بیشتر معطوف به عامه و میانه مردم بود تا نوجوانان و جوانان. این طیف کمتر مورد توجه قرار گرفته است. سیاست‌گذاری حوزه فضای مجازی که زیست اصلی این نسل است هم قابل توجه است. از طرف دیگر یک واقعیت جهانی را باید در نظر داشت که ما با یک نوع شبه‌اباحه‌گری یا بی‌مسؤولیتی در طیفی از جوانان روبه‌رو هستیم که جامعه ما هم مستثنا از این نیست. می‌توان از این منظر مفصل بحث کرد که حالا در همین وضعیت چرا جامعه دانشجویی آمریکایی به موضوع فلسطین واکنش نشان می‌دهد اما جامعه ایرانی و دانشجوی ایرانی کمتر به این موضوع واکنش نشان می‌دهد. وضعیت نظام آموزشی ما اینجا خیلی تعیین‌کننده است.
* با توجه به رای بالای پزشکیان در برخی شهرها به نظر می‌رسد شکاف قومیت‌ها و اهل سنت در انتخابات جدی بود، این امر را چطور تحلیل می‌کنید؟ این را باید بر اساس نابرابری‌ها تحلیل کرد، یا باید نگاه سطحی در رای‌دهی را مؤثر دانست؟
با یک نگاه واقع‌بینانه باید گفت تعصب‌های قومی و مذهبی در طول تاریخ وجود داشته است. اسلام هم تلاش کرده این تعصب‌های قومی و زبانی را حذف نکند، بلکه مدیریت کند. بالاخره تعصب‌های انسانی که در ادبیات دینی مورد نقد قرار گرفته، مورد سوءاستفاده یا استفاده جریان‌های سیاسی قرار گرفته است. این یک واقعیت انسانی است و نمی‌توان با آن کاری کرد. جامعه ایرانی است که باید تصمیم بگیرد چگونه رای می‌دهد. بر اساس عقلانیت رای می‌دهد یا تعصب‌های سنتی قومی یا مذهبی؟
از طرف دیگر به نظر من ما در سیاست‌های قومی و مذهبی با همه مسیری که در سال‌های گذشته رفته‌ایم، هنوز هم به تعادل نرسیده‌ایم. به نظر من در نگاه رهبر انقلاب ما نباید هویت‌های غیرکلان را حذف کنیم، بلکه سیاست عقلانی به دنبال تعادل هویتی است. یعنی مثلا تو یک مسلمان ایرانی ترک هستی، نه یک ترک مسلمان ایرانی. ما به دنبال حذف کردن هویت‌های زبانی و اقلیت‌های مذهبی نیستیم اما برخی سیاست‌ها در حوزه اقتصاد و امنیت، این تعادل هویتی را به هم زده است. وقتی شما نتوانید این تعادل هویتی را حفظ کنید یا افراط کنید و هویتی را حذف کنید، یا تفریط کنید و همه هویت‌ها را در برابر هویت ملی آزاد بگذارید، طبیعی است که این سیاست‌گذاری نامتوازن، خود را در شب انتخابات نشان می‌دهد. نکته دیگر خودآگاهی هویتی است که نباید این هویت مورد سوءاستفاده جریان‌های سیاسی قرار گیرد که این بحثی است که نیاز به سیاست‌گذاری‌های فرهنگی و اقتصادی و امنیتی جدی دارد. من فکر می‌کنم نکته‌ای که عرض کردم راه‌حل است. نه افراط به معنی حذف لایه‌های هویتی و نه تفریط به معنای عدم توازن لایه‌های هویتی. منطق ایجاب می‌کند که لایه‌های هویتی یک سرمایه هستند که باید متوازن و به صورت معقولی چینش داشته باشند که سیاست‌گذاری معقولی را می‌طلبد.
* در پایان اگر نکته‌ای باقی مانده بفرمایید.
من به عنوان معلمی که خود را متعلق به جریان انقلاب می‌داند، نگرانی خودم از جریان انقلاب همین چیزی است که امروز می‌بینیم؛ یعنی سطحی‌شدگی، شعارزدگی، رسانه‌زدگی، سلبریتی‌زدگی و... .
اصلی‌ترین دغدغه و ناراحتی من از فضای انتخابات اخیر آن شبه‌تحجری بود که ذیل آن مفهوم وحدت و مصلحت گم می‌شود و این خیلی تلخ است که جریان انقلاب از تئوریسین‌هایی مثل شهید مطهری و شهید مفتح و شهید بهشتی به الگوی تخریبی در انتخابات‌های اخیر برسد که الگوی رای‌آوری‌شان لجن‌پراکنی یا تخریب رقبای درون‌گفتمانی می‌شود. شما در انتخابات مجلس - با اینکه جریان رقیب جدی نبود و انتخابات به نوعی درون‌گروهی بود - دیدید که برنامه‌ای در کار نبود، بلکه تخریب مشهود بود. یعنی ما یک رای سلبی دادیم. این قطعا شایسته جریان انقلاب که پر از شخصیت‌های فرهیخته و اهل علم است، نیست. من از این نگرانم و فکر می‌کنم اصلی‌ترین آفت جریان انقلاب این سیاست‌زدگی سطحی است که باید به این فکر کرد. حالا آمدن و رفتن افراد «تلک الایام نداولها بین الناس» است اما باید در مورد این وضعیت جریان انقلاب فکری کرد.
باید پرسید چه شخصیت‌هایی در جریان انقلاب نخبه هستند؟ نخبه آن جریان شبه‌رسانه‌ای است یا نخبه یک شخصیت دانشگاهی و حوزوی است؟ یک جابه‌جایی در این سطح رخ داده است. ادبیات جریان انقلاب به سمت تخریب و تحقیر جریان‌های درونی و یک نوع شبه‌تحجر رفته است. در صورتی که ادبیات جریان انقلاب یک موقعی ادبیات شهید بهشتی بوده که کاملا عقلانی  بوده و در دیدن مصلحت‌ها، انصاف و ایجاد ظرفیت در جریان انقلاب خلاصه می‌شد. خلاصه حرف من این است که من یک شبه‌تحجر و یک سیاست‌ورزی سطحی را در فضای جریان انقلاب می‌بینم که خیلی خطرناک است. سطح سیاست‌ورزی بچه‌های حزب‌اللهی تنزل یافته است. یک موقعی سطح سیاست‌ورزی با تئوریسین‌هایی مثل شهید مطهری و شهید بهشتی مشخص بود ولی امروز جریان‌های شبه‌رسانه‌ای و امثالهم جایگزین شده‌اند. این مدل سیاست‌ورزی که مبتنی بر تخریب است، تلخ است. عدالت‌خواهی یک بحث است اما عدالت‌خواهی سطحی در این فضا باید مورد بحث قرار گیرد.

 


Page Generated in 0/0062 sec