printlogo


کد خبر: 287125تاریخ: 1403/4/17 00:00
به بهانه پانزدهمین سالگرد درگذشت استاد مهدی آذریزدی، نویسنده نامدار حوزه کودک و نوجوان
قصه‌گوی ایران

گروه فرهنگ و هنر: بسیاری از مردم ایران کودکی خود را با خاطره‌های مردی گذرانده‌اند که تمام فکرش نوشتن کتاب برای آنها بود. او «مهدی آذریزدی» نام داشت؛ دوست واقعی کودکان این مرز و بوم که بخشی از خاطرات کودکان دیروز تا امروز را رقم‌ زده است. مهدی آذریزدی قلمی بی‌آلایش و ساده داشت و هیچ خواننده‌ای نمی‌توانست براحتی از کنار نوشته‌های او گذر کند. «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» یادآور خاطرات کودکی نسلی از ایرانیان است.
یکی از نکات قابل توجه درباره این نویسنده بیانات رهبر معظم انقلاب درباره او در دیدار نخبگان استان یزد در سال 86 است.
ایشان در این جلسه وقتی به صورت اتفاقی متوجه حضور آذریزدی می‌شوند، درباره ایشان می‌فرمایند: 
«...نکته‌ دوم درباره آقای آذریزدی است که الان اطلاع دادند ایشان در این جلسه نشسته‌اند و ظاهرا بیمار هم بودند و با حال بیماری زحمت کشیده‌اند و آمده‌اند. من چندی پیش در یک برنامه‌ تلویزیونی دیدم از ایشان تجلیل کرده بودند. من با اینکه وقتم هم کم است، از وقتی تلویزیون را روشن کردم و دیدم از ایشان دارد تجلیل می‌شود، پای آن برنامه نشستم، صحبت‌های خود ایشان را هم گوش کردم. ایشان در آنجا می‌گفتند در طول آن سال‌های پیش از انقلاب هیچ‌کس کمترین تشکری، تقدیری از این مرد زحمتکش و خدوم نکرده. آن برنامه را که من دیدم، نکته‌ای در ذهنم بود و دلم خواست آن را یک وقتی به ایشان بگویم. فکر می‌کردم دیگر امکان ندارد و عملی نیست؛ کجا حالا ما آقای آذریزدی را زیارت کنیم! حالا تصادفا امشب ایشان اینجا هستند. آن نکته این است که من خودم را از جهت رسیدگی به فرزندانم، بخشی مدیون این مرد و کتاب این مرد می‌دانم. آن وقتی که کتاب ایشان درآمد - اول هم به نظرم ۲ جلد، ۳ جلد، تا آن وقتی که من اطلاع پیدا کردم، از این کتاب درآمده بود؛ «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» - من رفتم تورق کردم. بچه‌های ما داشتند به دوران مُراهقی - یعنی نزدیکی به بلوغ - می‌رسیدند، دوره هم دوره‌ طاغوت بود و همه‌ عوامل در جهت گمراه‌سازی ذهن و دل جوان حرکت می‌کرد. من دلم می‌خواست چیزی باشد که جوان‌های ما با او هدایت شوند و جاذبه هم داشته باشد. خب! کتاب خوب که خیلی بود. بنده فهرست پیشنهادی کتاب می‌نوشتم و بین جوان‌های دانشجو و دانش‌آموزهای سطوح بالای دبیرستان‌ها پخش می‌شد اما برای بچه‌های کوچک، دست‌مان خالی بود، تا اینکه کتاب ایشان را من پیدا کردم. نگاه کردم دیدم این از جهات متعددی، از 3-2 جهت، همان چیزی است که من دنبالش می‌گردم. به نظرم ۲ جلد یا 3 جلد آن وقت چاپ شده بود، خریدم. بعد هم دنبالش گشتم تا اینکه جلد پنجم به نظرم یا ششم - حالا درست نمی‌دانم، یادم نیست – درآمد. بتدریج چاپ شد و من رفتم تهیه کردم و برای فرزندانم خریدم. نه فقط فرزندان، بلکه در سطح شعاع ارتباطات فامیلی و دوستانه، هرجا دستم رسید و فرزندی داشتند که مناسب بود با این قضیه، این کتاب ایشان را معرفی کردم. خواستم این حق‌شناسی را من به نوبه‌ خود کرده باشم. ایشان یک خلأیی را در یک برهه‌ از زمان برای زنجیره‌ طولانی فرهنگی این کشور پر کردند. این کار، باارزش است. خداوند از شما - آقای مهدی آذریزدی! - این خدمت را قبول کند و مأجور باشید. این ستایش‌های زبانی و اینها، اجر کارهایی که با اخلاص انجام گرفته باشد، نمی‌شود؛ اجر کار مخلصانه را خدا باید بدهد و خدا هم خواهد داد».
مهدی آذریزدی اسفند ۱۳۰۰ خورشیدی در شهر یزد چشم به جهان گشود. کودکی‌اش را به یاری پدر در کشاورزی پرداخت و سپس تا ۲۰ سالگی در پیشه بنایی مشغول به کار بود. این نویسنده یزدی ادبیات کودکان و نوجوانان هیچ‌گاه به مدرسه نرفت اما در ۵۴ سالگی وقتی برای نخستین‌بار مقابل یک کلاس درس ایستاد، نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد. مهدی آذریزدی الفبا را از پدرش یاد گرفته بود، پدری که موافق رفتن او به مدرسه نبود و او را پای منبرهای مذهبی بزرگ کرد.
مدتی در مقطعی رهسپار حرفه‌ جوراب‌بافی شد و این انتخاب سرآغاز آشنایی او با کتاب، قلم و قصه شد. زندگی او به طرف کتاب اینگونه جریان یافت که صاحب کارگاه بافندگی که مهدی در آنجا مشغول شده بود، تصمیم گرفت دومین کتاب‌فروشی یزد را راه‌اندازی کند و اینگونه مهدی آذریزدی را جهت کار به آنجا معرفی کرد. کار در حوزه کتاب همانا و آشنایی با نویسندگان، شاعران و اهالی ادب همانا؛ اتفاقی که آذریزدی خود در توصیف آن چنین گفت: «دیگر گمان می‌کردم به بهشت رسیده‌ام. تولد دوباره و کتاب خواندن من شروع شد».
او پس از مدتی راهی تهران شد و در یک چاپخانه کار تازه‌ای را آغاز کرد، در همین هنگام بود که قصه‌ای از انوار سهیلی توجهش را به خود جلب کرد تا آنجا که تصمیم گرفت آن را برای کودکان ساده‌نویسی کند و به این ترتیب نخستین جلد از کتاب «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» نگاشته شد. او این مجموعه را شب‌ها در یک اتاق 2 در 3 متر زیر شیروانی می‌نوشت و نگران بود کتاب خوبی نشود و او را مسخره کنند. بزرگ‌ترین لذت زندگی پیر قصه‌گوی یزد از همان نوجوانی‌اش، کتاب خواندن بود و تنها هراسش در زندگی این بود که عمرش به پایان برسد و حسرت کتاب‌های نخوانده را با خود به ‌همراه داشته باشد. همیشه با لذت کتاب می‌خواند و می‌گفت: «سرم را که توی کتاب می‌کنم، مثل یک آدم مست، دنیا روی سرم خراب می‌شود. این تنها لذتی است که می‌شناسم».
او در خاطرات خود می‌گوید نخستین جلد کتاب «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» توسط ناشرانی پس‌ زده شد، حتی آن را به کتابخانه ابن سینا در چهارراه مخبرالدوله برد اما آنها هم پس از مدتی آن را رد کردند. وی تصمیم گرفت تا آخرین تلاش‌هایش را بکند و کتاب را نزد انتشارات امیرکبیر ببرد تا شاید آنجا مورد قبول واقع شود. او در این باره می‌گوید: «پس از قبول نکردن کتاب، گریه‌کنان آن را پیش آقای جعفری، مدیر انتشارات امیرکبیر بردم. ایشان حاضر شد آن را چاپ کند». از آن پس بود که آذریزدی به نگارش دوباره داستان‌های کهن ایرانی با قلمی روان و ساده برای کودکان پرداخت و حاصل آن در قالب مجموعه کتاب‌های «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» به چاپ رسید. او برای «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب»
سال ۱۳۴۲ خورشیدی برنده جایزه یونسکو شد و سال ۱۳۴۵ جایزه کتاب سال را از آن خود کرد.
آذریزدی یکی از پیشگامان و برجسته‌ترین نویسندگانی است که با بازنویسی متون کهن برای کودکان و نوجوانان در فاصله سال‌های ۱۳۳۶ تا ۱۳۶۹ خورشیدی آثار ماندگاری را به یادگار گذاشت. برای نمونه وی در مجموعه 8 جلدی «قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب» برخی آثار کهن همچون «کلیله و دمنه»، «مرزبان‌نامه» و مثنوی مولوی را بازنویسی کرده است.
استاد مهدی آذریزدی از نگاه بسیاری، پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران شناخته می‌شود، زیرا نخستین نویسنده‌ای است که به فکر نوشتن کتاب برای کودکان افتاد و به همین دلیل هم روز درگذشت این نویسنده به نام روز ملی ادبیات کودکان و نوجوانان ایران نامگذاری شده است. او نزدیک‌ترین دوست کودکان ایرانی بود که هیچ چیز به اندازه کتاب خواندن و نوشتن برایش لذتبخش نبود. او تا پایان عمر خود در مجردی به سر برد و تنها کتاب را فرزند عزیز خود می‌دانست که پس از این همه سال برایش نام نیکی را به یادگار گذاشته است. آذریزدی سال ۱۳۸۸ پس از مدتی دست و پنجه نرم کردن با بیماری در ۸۸ سالگی چشم از جهان فرو بست.

Page Generated in 0/0130 sec