جواد سلیمانی امیری، عضو هیأت علمی موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره): موضوع بحث ما فلسفه قیام عاشوراست که میخواهیم دیدگاههای مختلف در این زمینه را بررسی کنیم. هدف قیام سیدالشهدا برای ما خیلی مهم است به این دلیل که حرکت آن حضرت یک نهضت روحبخش و انگیزهساز برای تحولات و انقلابهای سیاسی - اجتماعی بعد از قیام عاشورا تا به امروز شده است. طبیعتا تفسیرهای گوناگون از این قیام و اهداف آن میتواند در انگیزهسازی یا انگیزهسوزی مصلحان و مومنان نقش داشته باشد. به همین جهت مروری بر دیدگاههای مختلف درباره هدفشناسی قیام عاشورا خواهیم داشت و در آخر دیدگاه برگزیده را تحلیل خواهیم کرد.
1- قیام با انگیزه دنیاخواهی
نخستین دیدگاهی که درباره قیام عاشورا مطرح است توسط برخی جریانهای صدر اسلام و برخی سران وهابیت مانند ابن تیمیه مطرح شده است. اینها میگویند امام هدف دنیاگرایانه داشت و برای به دست گرفتن حکومت قیام کرد. در این باره عبدالله ابن عمر به حضرت میگوید: «لا تخرج فان رسولالله خیرهالله بین الدنیا والآخره»؛ قیام نکن، چرا که خداوند، رسول خدا را در انتخاب دنیا و آخرت مخیر کرد و پیامبر آخرت را برگزید. تو [ای حسین] پاره تن او هستی؛ پس درطلب دنیا نباش و سرگرم آن نشو.
این جریان چنین برداشتی دارند که عبدالله ابن عمر به امام میگوید قیام شما برای رسیدن به دنیاست. ابن تیمیه میگوید به نظر من امام برای دستیابی به حکومت قیام کرد ولی وقتی خانه عثمان را محاصره کردند تا حکومت را از او بگیرند، او با انقلابیون نجنگید اما حسین بنعلی خودش شمشیر کشید تا حکومت را بگیرد.
لذا این یک تحلیل دنیاگرایانه از قیام سیدالشهداست که میگوید حرکت حضرت برای ریاست دنیوی بوده است.
نقد این نگرش این است که قرآن برای اهلبیت شأنی قائل است که در آیه تطهیر میفرماید اهلبیت از هر گونه رجس و خطا و پلیدی به دور هستند. لذا چگونه میشود یک فرد معصوم که قرآن به عصمت او گواهی میدهد، قیامی برای رسیدن به دنیا بکند و عدهای را هم در این راه به کشتن بدهد؟ این امر قابل تصور نیست.
حضرت در سخنان خود به صراحت بیان میکند «اَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنَّا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ»؛ خدایا تو میدانی که قیام من برای به سلطنت رسیدن و هوس حکمرانی و به دست آوردن حطام دنیا نیست. من از روی هوسرانی و از روی رسیدن به عیش و نوش قیام نکردهام.
سراسر قیام عاشورا نشان میدهد که این تحلیل غلط است، چرا که حضرت خود و یارانش را در معرض شهادت میدید و مشخص بود پیروزی نظامی پیدا نمیکند. لذا اگر کسی برای دنیا حرکت کرده بود در همان ابتدا بیعت میکرد و به زندگی و دنیای خود میرسید.
2- نگرش عارفانه
یک نگرش عارفانه به قیام داریم که به جای بررسی علت رفتن امام به میدان کربلا تمام ماجرا را در برخورد عشق و عقل در کربلا خلاصه میکند و میگوید در سرانجام کار، عشق بر عقل غلبه کرد. مثلا عقل خطا به حضرت میگوید شما به پیروزی نمیرسید و عشق میگفت برو و با شهادت خود به مرتبه بزرگی از عرفان و رسیدن به خدا دست پیدا کن. میرزاحسن اصفهانی میگوید: «آفتاب عشق میدان تاب شد/ عقل آنجا برف بود و آب شد/ عقل تنها نی دم از هیهات زد/ عشق را هم بهت برد و مات زد». کسانی که قیام را به گفتوگوی عقل و عشق خلاصه میکنند از سایر ابعاد قیام باز میمانند و گرفتار یک سونگری هستند. اینها تنها شهادت را محور قرار میدهند و به ابعاد سیاسی - اجتماعی و تکالیف شرعی که برای سیدالشهدا وجود داشت، بیتوجهند. اینها بیشتر بر تولی تکیه میکنند و توجه به تبری از یزید و یزدیان تاریخ ندارند.
3- مرگ فدیهای
دیدگاه دیگر دیدگاه مسیحانه است که مرحوم نراقی در کتاب محرقالقلوب به آن اشاره کرده است. ملاحبیبالله شریفکاشانی و افراد دیگری نیز به آن اشاره کردهاند. این دیدگاه بر آن است که امام رفت و مانند حضرت مسیح شهادت را انتخاب کرد تا با مرگ فدیهوار خود ضامن بخشش گناهان شیعیان و امت بعد از خودش بشود. یعنی گناهان افراد به واسطه توسل به آن حضرت پاک شود. به این معنی که امام با شهادت خود میخواست وسیلهای برای نجات امت شود. این دیدگاه مسیحانه خیلی رواج دارد و در بین برخی شعرا هم برجسته است. سروش اصفهانی میگوید: «بهر شفاعت گنه دوستان خویش/ کردیم سینه را هدف تیر حادثات». یا قاآنی شیرازی میگوید: «بهر آنکه شود خلق را شفیع/ شرط شفاعتش چه بود؟ نوحه و بکا»؛ اینها در این وادی قیام را تحلیل میکنند.
نقد این رویکرد این است که شفاعت یک پارتیبازی نیست. امام برای قیام خود یک هدفی دارد و هدف این نیست که گناهان مردم بخشیده شود. کسی که در این راه مبارزه میکند و به شهادت میرسد به مقامی میرسد که آن مقام برکاتی دارد. یکی از این برکات مقام شفاعت است. شفاعت دستاورد درجه دومی است. هدف درجه اول سیدالشهدا چه بود؟ آیا صرفا هدف شفاعت بود؟ آیا نمیخواست مبارزه با ظلم را به بشریت آموزش دهد و اسلام ناب نابود نشود؟
فضیلت عزاداری و شافع بودن حضرت، غیر از این است که حضرت برای این امر کشته شده تا کفاره گناهان امت باشد. چنین باوری برای نهضت سیدالشهدا موجب مسخ شدن هدف کلی حضرت میشود. نکته این است که اگر امام چنین هدفی داشت چرا دیگران را برای مبارزه دعوت کرد؟ میتوانست خودش تنها شهید شود و به مقام شفاعت برسد. ضمن اینکه این مساله در شعارهای حضرت هم دیده نمیشود. حضرت میفرماید: «أ لاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ، و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهى عَنهُ»؛ مگر نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود. این جمله نسبتی با تحلیل ارائه شده ندارد.
لذا اصالت یافتن گریستنها، گریاندنها و فراموشی هدف اصلی، با این تفسیر پدید میآید و هدف حضرت که دعوت به مبارزه با ظلم است، به حاشیه میرود. این تحلیل موجب تخدیر جوامع میشود و تمام ستمگران یزیدی در طول تاریخ از خطر قیامهای عاشورایی مصونیت پیدا میکنند. این نوع نگرش که حضرت صرفا برای شفاعت امت قیام کرده، موجب وادادگی جبهه حق میشود.
4- هدف، شهادت
نگرش دیگری وجود دارد که میگوید امام به قصد شهادت وارد میدان نبرد شد. حضرت از اول میدانست که شهید میشود و تنها میخواست شهید شود. این نوع نگرش موجب این میشود که هدف قیام منحصر به شهادت شود. در حالی که قیام ابعاد مختلفی دارد. اگر قصد امام تنها شهادت بود چرا در همان مدینه و بعد از اینکه والی یزید در مدینه میخواست به زور از ایشان بیعت بگیرد، در همان جا نجنگید؟ و از مدینه بیرون آمد؟ اتفاقا در همان جا زمینه جنگ فراهم بود. نکته این است که امام میخواست جهادی انجام دهد که تاثیرگذار در تاریخ باشد و بیدارگر و هشداردهنده باشد و اهدافش شفاف باشد. اگر صرف شهادت برای حضرت مطرح بود، در همان مدینه میجنگید و به شهادت میرسید. نکته دیگر اینکه کمک خواستن امام از افراد دیگر با هدف صرف شهادتطلبی، تعارض دارد. امام چرا به دیگران نامه میدهد و دیگران را به قیام دعوت میکند؟ لذا این این نظریه مقبول نیست و شهادت به ما هو شهادت یک مطلبوبیت ذاتی ندارد و در اسلام دستور به شهادت داده نشده است. بلکه بحث این است که اگر کسی در جنگ با ظالمان کشته شد، شهید محسوب میشود.
5- قیام برای تشکیل حکومت
نگرش بعدی این است که امام برای تشکیل حکومت قیام کرده است. این دیدگاه را مرحوم صالحی نجفآبادی در کتاب شهید جاوید مطرح کرد. بر اساس این نظریه شهادت هدف امام نبود اما امام قیام کرد تا حکومت تشکیل دهد و در سایه تشکیل حکومت، جامعه را اصلاح کند. این نظریه میگوید امام تا زمانی که با خبر شهادت مسلم و با سپاه حر روبهرو نشده بود، گزینهای که دنبال میکرد تشکیل حکومت بود و اصلا نمیدانست که این راه به جهاد شهادتطلبانه ختم میشود. لذا شهادت گزینه تحمیلی و ناخواسته امام در این قیام بود.
این رویکرد علم امام به جزئیات را رد میکند. نقد اینجاست که امام به اندازه دیگران تحلیل ندارد و نمیداند که کوفیان قابل اعتماد نیستند و نمیشود به نامههای آنها تکیه کرد. ما معتقدیم امام علم لدنی دارد. این دیدگاه با علم امام به امور غیبی سازگاری ندارد. مضاف بر اینکه اخبار تاریخی خلاف این را گزارش میدهد و شواهد زیادی داریم که امام خبر از شهادت خود داشت. حضرت نسبت به کسانی که به ایشان انذار میدادند و میگفتند کوفیان شما را یاری نمیکنند، هیچ کدام از این دیدگاهها را نقد نکرد و بر این خیال نبود که کوفیان ایشان را یاری خواهند کرد. حضرت به کسانی که ایشان را از این مسیر منع کرده بودند نفرمود اعلام خطرهای شما درست نیست یا من به پیروزی ظاهری خویش اطمینان دارم، بلکه بر عکس، اعلام خطرهای آنان را با اینگونه جملات، تصدیق کرد: «صدقت» راست میگویی، «تکلمت بعقل» از روی اندیشه سخن میگویی و «لیس یخفی علی الرأی» (آنچه میگویی) بر من نیز مخفی نیست. همچنین در منزل «ثعلبیه» آن حضرت به مردی کوفی که ظاهرا میخواست حضرت را از رفتن به کوفه به سبب کشته شدن در آنجا منع کند، فرمود: «ای مرد کوفی، سرچشمه دانش نزد ما است. آیا آنان (مردم) میدانند (فرجام ما را) و ما نمیدانیم! این امر ممکن نیست».
لذا امام به ابعاد قیام کاملا آشنا بوده و میداند احتمال شهادت هست و بلکه یقین دارد که به شهادت میرسد.
حضرت میفرماید: «اَرْجُو ان یکونَ خیراً ما ارادالله بنا، قُتِلناام ظَفِرْنا»؛ امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است خیر باشد، چه کشته شویم و چه پیروز گردیم.
حضرت در جاهای دیگر میفرماید «و الن لم فإن مَن لحق بی استشهد و من لم یلحق بی لم یدرک الفتح»؛ هر که به من بپیوندد به شهادت میرسد و هر کس هم تخلف کند و بازماند به فتح نمیرسد. یعنی هر کس فکر میکند راهی غیر از پیروزی جز شهادت وجود دارد، اشتباه میکند.
در مجموع استدلالهای فوق نشان میدهد این نگرش یادشده نیز باطل است.
6- تکلیف ویژه امام
نگرش دیگر این است که امام تکلیف ویژهای داشت. یعنی امام میدانست که به شهادت میرسد ولی این تکلیف خاص اوست و تکلیف سایرین نیست. کسی مثل علامه مجلسی، اخبار و مطالبی میآورد که بر این موضوع دلالت میکند. یا مرحوم صاحب جواهر میگوید: «روش امام، تنها راه برای انجام تکلیف الهی بود و البته تکلیف ویژه حضرت نیز بود که به آن عمل کرد». این یعنی معلوم نیست که برای دیگران چنین تکلیفی وجود داشته باشد.
شاهد آنها این است که وقتی به امام گفتند شما به شهادت میرسید و این شهادت نوعی هلاکت است، فرمود من خوابی دیدهام که در آن خواب رسول خدا به من امر کرد که من باید آن امر و دستور ا انجام دهم و آن دستور این است که خدا خواسته مرا شهید و فرزندان مرا اسیر ببیند.
حرف ما در نقد این دیدگاه این است که نتیجه این نوع نگرش موجب میشود مردم فکر کنند قیام شهادتطلبانه برای احیای امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای همگانی نیست و باید وظیفهای خاص سیدالهشدا باشد. اگر اینطور است چرا آن حضرت به بنیهاشم نامه مینویسد و با آنها اتمام حجت میکند و از آنها میخواهد او را یاری کنند؟ قبلتر هم اشاره شد که فرمودند «ومن لم یلحق بی لم یدرک الفتح»؛ هر کسی به من ملحق نشود به فتح و پیروزی نمیرسد. اگر امام تکلیف خاص داشت و این تکلیف برای دیگران نبود چرا اینطور فرمود؟
در جای دیگر میفرماید «ایها الناس»، یعنی همه مردم را خطاب قرار میدهد و حتی منظورش مردم زمانه خود هم نیست، بلکه کلیت ناس را خطاب قرار میدهد و میفرماید: «أَیهَا الناسُ؛ إِن رَسُولَ اللهِ(ص) قالَ: «مَنْ رَأى سُلْطاناً جائِراً مُسْتَحِلا لِحُرُمِ اللهِ، ناکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخالِفاً لِسُنهِ رَسُولِ اللهِ، یَعْمَلُ فِی عِبادِاللهِ بِالاِثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیرْ عَلَیْهِ بِفِعْل، وَ لاَ قَوْل، کانَ حَقاً عَلَىالله أَنْ یُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ»؛ اى مردم! پیامبر خدا(ص) فرمودند: «هر کس سلطان ستمگرى را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهى را شکسته و با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدا به ستم رفتار مىکند و او با زبان و کردارش با وى به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر (دوزخ) بیندازد.
لذا معلوم میشود منطق قیام سیدالهشدا یک منطق خاص و ویژه نیست که قیام فقط برای او واجب باشد. حضرت میفرماید هرکس در هر زمانی با چنین سلطان جائری مواجه شد، باید علیه او جهاد کند، لذا این تکلیفی ویژه امام نیست.
مضاف بر اینکه این نوع تحلیل از قیام عاشورا قابلیت الگوگیری از قیام عاشورا را زائل میکند. لازمه چنین برداشتی این است که این قیام منحصر در امام است و هیچ آموزه عام دیگری از قبیل امر به معروف و نهی از منکر و درس شهادتطلبی و ستمستیزی در آن نیست. در صورتی که امام مینویسد: «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی، ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره جدی و ابی»؛ اینها در سخنان حضرت موج میزند.
در جلد سوم کتاب حماسه حسینی هم آمده که اگر بنا باشد حضرت یک دستور خصوصی داشته باشد، دیگران دیگر نمیتوانند او را مقتدای خود در تاریخ بنامند و امام تبدیل به یک مکتب نمیشود.
7- طلب اصلاح
دیدگاهی که به نظر من دیدگاه برگزیده است، تحت عنوان اصلاح مطرح است. این دیدگاه را مقام معظم رهبری مطرح کردهاند و برخی دیگر از بزرگان هم به آن اشاره داشتهاند. رهبر انقلاب میفرمایند سیدالشهدا بر اساس وصیتنامه خود به محمد حنفیه فرمود «انی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی» لذا قصد حضرت اصلاح امت پیامبر بوده است. یا حضرت در جای دیگری میفرماید «اَللهُم إِنکَ تَعْلَمُ إِنهُ لَمْ یَکُنْ مَا کَانَ مِنا تَنافُساً فِی سُلْطان، وَ لا التماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ، وَ لکِنْ لِنَرَىَ الْمَعالِمَ مِنْ دِینِکَ، وَ نُظْهِرَ الاِصْلاحَ فِی بِلادِکَ، وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ، وَ یُعْمَلُ بِفَرَائِضِکَ وَ سُنتِکَ وَ أَحْکامِکَ»؛ خداوندا! تو مى دانى که آنچه از ما (در طریق تلاش براى بسیج مردم) صورت گرفت، به خاطر رقابت در امر زمامدارى و یا به چنگ آوردن ثروت و مال نبود، بلکه هدف ما آن است که نشانههاى دین تو را آشکار سازیم و اصلاح و درستى را در همه بلاد برملا کنیم تا بندگان مظلومت آسوده باشند و فرایض و سنتها و احکامت مورد عمل قرار گیرد.
در واقع هدف حضرت این بود که اصلاح ایجاد شود. این اصلاح 2 راه داشت. یک راه تشکیل حکومت بود. امام این مسیر را از نظر خود دور نمیداشت و در نامهای به اهل بصره مینویسد که «انا ادعو کم الی کتابالله و سنه تبیه فان السنه قد امیتت و ان البدعه قد احییت»؛ شما را به کتاب خدا و سنت پیغمبر او دعوت میکنم. به درستی سنت مرده - یعنی مردم بدان عمل نمیکنند - و بدعت زنده شده است.
روانه کردن مسلم به سمت کوفیان هم نشان میدهد اینجا امام تشکیل حکومت را برای اصلاح جامعه نادیده نگرفته است اما راه شهادت را هم باز میبیند. حضرت راه دوم برای اصلاح جامعه را هم جهاد شهادتطلبانه میبیند.
راه اول که تشکیل حکومت است راهی شفاف و روشن است که یکی از ابزارهای اصلاح یک جامعه، تشکیل حکومت اسلامی است. اما راه دوم که شهادت است، چگونه منجر به اصلاح جامعه میشد؟ شهادت در آن مقطع از تاریخ موجب از بین رفتن قساوت قلب امت پیامبر میشد. آن زمان 3 فساد وجود داشت؛ اول فساد در دستگاه حاکمیت، دوم فساد در تحریف در دین و مکتب و سوم فساد در امت پیامبر که دنیاگرا و نسبت به ارزشهای دینی بیغیرت شده بودند. امام برای اصلاح این 3 فساد احساس میکند باید قساوت قلب امت پیامبر را از بین ببرد. این قساوت اگر کم شود و اگر غیرت دینی اینها کم شود، خودشان در وادی امر به معروف و نهی از منکر میآیند و آرام آرام معروف و منکر در جامعه جایگاه خود را مییابد و جای معروف و منکر عوض نمیشود.
لذا امام وقتی متوجه شد مسلم را به شهادت رساندند و کوفیان بیعت خود را برداشتند، مسیر خود به سمت کوفه را ادامه داد. در آن مقطع حضرت حتی با حر هم مواجه نشده بود که حر بخواهد بر حضرت سخت بگیرد. امام میتوانست در منزلی که خبر شهادت مسلم را شنید بازگردد اما احساس کرد راه شهادت و جهاد شهادتطلبانه موجب بیداری میشود.
حضرت با شعارهای بلند حقطلبانه خود در میدان جهاد شهادتطلبانه از 2 بال استفاده میکند که یکی عقلانیت است. حضرت قیام خود را منطقی انجام داد و بیگدار خود را به آب و آتش نزد. ابتدا به مکه آمد و دعوت خود را مطرح کرد. آنجا علت قیام خود را مطرح کرد. بعد به سمت کوفه آمد که مردمش برای او دعوتنامه فرستاده بودند. هیچ جا به اندازه کوفه شیعه، خانه حضرت نبود. لذا قیام او منطقی است. او برای مبارزه با ظلم و فساد برخاست و منطقا جایی را انتخاب کرد که شیعیان بیشتر بودند.
ایشان پس از آنکه متوجه شد کوفیان دست از حمایت و بعیت کشیدهاند به حر فرمود اگر اجازه دهید به سمت مدینه بازگردم که حر این اجازه را به حضرت نداد و مسیر به سمت کربلا ختم شد.
نکته بعدی مظلومیت است که امام حماسه و قیام خود را با بال مظلومیت ضمیمه کرد. مظلومیت حضرت در روز عاشورا به نمایش درمیآید. مظلومیت با آن عقلانیت و با آن شعارهای بلند و منطقی که سیدالشهدا دارد، قیام را در دلها تاثیرگذار میکند. یک انسان مظلوم برای احیای دین خدا و احیای فرهنگ حکیمانه به شهادت میرسد، در این مسیر آرام آرام قلب افراد بیدار میشود و بعد از قیام عاشورا برخی کوفیان وارد قیام میشوند مانند قیام مختار و توابین و قیامهای دیگری که شکل میگیرد. لذا ثمره قیام عاشورا در کوتاهمدت اصلاح قساوت قلب امت پیامبر و برافروخته شدن ایمان و غیرت دینی است. قیام حضرت در میانمدت این ثمره را داشت که نسبت به بنیامیه نفرت ایجاد شد و حدود 70 سال بعد از قیام عاشورا همین امت پیامبر قیام و بنیامیه را ساقط میکنند. در طولانیمدت این قیام منجر به این میشود که اهل بیت محل مراجعه مردم برای پرسشهای دینی میشوند. لذا در زمان امام باقر و امام صادق رجوع به اهل بیت زیاد میشود، چون با قیام عاشورا حب به اهل بیت و گرایش به اهل بیت در جامعه زیاد شد. مردم دین را از امام باقر و امام صادق گرفتند و با این مسیر، اسلام ناب دوباره جان گرفت و فقه و کلام و عقاید و ارزشهای آن نمود پیدا کرد.
لذا اصلاح امت پیامبر، اصلاح دین تحریفشده و نابودی حکومت جور، 3 تاثیر قیام حضرت بود.
پس این دیدگاه میگوید هدف اصلاح بوده و یک راه اصلاح، تشکیل حکومت بود که این راه، در میانه مسیر بر امام بسته شد ولی راه دوم باز بود و آن را ادامه داد و با شهادت خود بیداری در امت پیامبر ایجاد کرد.
اما عدهای سوالی را مطرح میکنند که بعد از شهادت امام حسین، حکومت شیعی برقرار نشد لذا حرکت آن حضرت چه اصلاحی در امت به وجود آورد؟ توضیح دادیم که با این حرکت، سبک زندگی دینی و غیرتمندانه در جامعه آموزش داده شد. آیتالله مصباح نکته جالبی دارد که میگوید امام در وصیتنامه خود نوشت من برای «طلب اصلاح امت پیامبر» قیام کردم. من برای دنیا قیام نکردم، بلکه برایطلب اصلاح قیام کردم. لذا حضرت برای اصلاح قیام نکرد، بلکه برایطلب اصلاح قیام کرد.
اگر قیام برای اصلاح بود فورا این توقع ایجاد میشود که حکومت بنیامیه از بین برود و حکومت اسلامی تشکیل شود، بلکه هدف این بود که مطالبهگری اصلاح و مطالبهگری حق آموزش داده شود. اینکه وقتی انسان مومنی در مقابل سلطان جائری قرار گرفت و با جامعهای روبهرو شد که غیرت دینی در آن نابود شده، باید به چه صورتی جهاد انجام شود؟
لذا نمونهای از زیست مسلمانی همین است که در روز عاشورا به نمایش درآمد. امام نهضت طلب اصلاح و طلب حق را در تاریخ به حرکت در آورد. مطالبهگری اصلاحات بعد از قیام عاشورا استمرار یافت که موجب بقای حق شد همچنین موجب شد در برخی مقاطع تاریخی مانند آلبویه و صفویه و... حکومت دینی تشکیل شود. در نهایت هم انقلاب اسلامی شکل گرفت که مظهر حکومت دینی و نزدیکترین حکومت به حکومت اهل بیت است.