ابوالفضل مجاهد: احمد زیدآبادی،روزنامهنــــــگار اصلاحطلب، اخیرا در کانال تلگرامی خود یادداشت کوتاهی منتشر کرده و تعریضی به نظریات فلسفه قیام سیدالشهدا نگاشته است. او در این یادداشت مینویسد: «همه کسانی که هدفِ امام حسین را «تشکیل حکومت» و «به دست گرفتن قدرت» تفسیر میکنند، از کنار مساله «حل بیعت» توسط حسین به راحتی گذشتهاند! راز بزرگ ماجرای کربلا و عاشورا در همین مساله برداشتن بیعت از سوی حسین یا اصطلاحاً «حل بیعت» نهفته است. او بیعتش را از همه همراهانش برداشت تا از اطرافش پراکنده شوند. کسی که در پی حکومت و قدرت باشد، چرا باید بیعتش را از بیعتکنندگان بردارد تا از اطرافش پراکنده شوند؟»
نکته اولی که درباره این نوشته زیدآبادی باید گفت این است که ایجاد تشکیک درباره فلسفه قیام امام حسین(ع) در میان اصلاحطلبان قدمتی چندین ساله دارد تا جایی که پیش از این کسانی در میان این جریان بودند که اساسا هدفی برای قیام امام حسین قائل نبودند و حرکت آن حضرت را تنها اقدامی برای نجات جان خود تحلیل میکردند. احمد قابل از جمله افرادی بود که بر این نظر بود و میگفت امام صرفا از جایی که جانش را مورد تهدید قرار میداد فرار کرده است.
قابل و افراد دیگری هم که سخن او را در سالهای اخیر تکرار کردند، بر این نظر بودند که امام از بیعت امتناع کرده و بعد فرار کرده و در نهایت با وقوع جنگ از خود دفاع کرده است. این نظر اساسا میگوید امام قیامی نکرده است و آن حضرت صرفا بر این امر تاکید داشته که یزید را مشروع نمیدانم و با او بیعت نمیکنم.
این نظر آنقدر سطحی و بدون استدلال بود که بیمایگی آن بهراحتی قابل بحث بود، چراکه این حرف با بیاناتی که از خود حضرت رسیده که لزوم اعتراض به یزید را هم بیان میکند - نه صرف عدم بیعت - سازگاری ندارد. کافی بود در این مسیر نگاهی به سخنان و بیانات آن حضرت انداخته شود تا هدف حرکت امام مشخص شود.
لزوم اعتراض بر سلطان جائر که امام حسین از پیامبر(ص) نقل میکند، از معارضهای مهم نظر فوق است. از امام اینگونه نقل شده که پیامبر فرمود هر کس سلطان جائری را ببیند و او را به فعل یا به قول رد نکند، بر خداست که او را با همان سلطان جائر محشور کند. روایت وجوب این مسیر برای جنگ با دشمنان خدا هم بعد از دعوت کوفیان از امام روایت شده است، لذا این ادعای فوق با گزارشهای تاریخی قابل جمع نیست.
ادعای زیدآبادی اما سخن دیگری است، گویا ایشان از هدفی سخن میگوید که ورای همه نقلهای ذکرشده است و گویا برای آن حضرت هدفی دیگر - غیر از تشکیل حکومت - قائل است ولی از ذکر آن خودداری میکند. به هر روی بر اساس آنچه ذکر شد، سخن یاد شده نیز با گزارشهای تاریخی همخوانی ندارد. باید گفت اگر هدف امام تشکیل حکومت با انگیزه دنیاخواهی بود، نباید امام بیعت خود را از یاران برمیداشت. حال آنکه هدف حضرت تشکیل حکومت با انگیزه اصلاح امت بود و چنانچه این هدف محقق نشد و نتیجه کار آن حضرت به شهادت رسید، امام بیعت خود را از یارانش برداشت.
در مورد شبههای که مطرح شده، باید گفت بعد از خبر شهادت حضرت مسلم بر همه مسجل شده بود که دیگر کوفیان بیعت خود را شکستهاند و حرکت امام به سمت کوفه با آن هدف ابتدایی که تشکیل حکومت است محقق نخواهد شد.
واضح است که در شب عاشورا وقتی امام بیعت خود را از یارانش برمیدارد، دیگر سخن از تشکیل حکومت در میان نیست و روشن است که این امر در آن شرایط امکان تحقق ندارد. امام از ابتدا هدف قیام خود را بر تشکیل حکومت بنا نهاده، حال خواه این هدف محقق شود یا خواه به شهادت منتهی شود، لذا برداشتن بیعت منافاتی با نتیجه حرکت امام حسین که همان شهادت است ندارد. هدف امام تشکیل حکومت بود اما حالا که این هدف محقق نمیشود و حرکت امام به نتیجه شهادت منتهی شده، لذا امام بیعت خود را برداشتهاند. اگر قیام آن حضرت به تشکیل حکومت منتهی میشد که تاریخ به گونه دیگری رقم میخورد اما حال آنکه مسجل شده این قیام برای تشکیل حکومت، نتیجهای جز شهادت ندارد، لذا امام نیز این بیعت را از یاران خود برمیدارد تا تنها افراد و یاران خالص آن حضرت باقی بمانند.
نکته دیگر این است که اگر امام هدفی غیر از تشکیل حکومت داشت، چرا به دیگران نامه مینویسد و برای همراهی دیگران یاری میطلبد؟ یا چرا در جای جای مسیر دیگران را دعوت به همراهی میکند؟ اگر حضرت هدف دیگری داشت، خود به تنهایی این مسیر را طی میکرد و نیاز به همراهی و یاری دیگران نبود و نیازی نبود در این راه از دیگران همراهی بخواهد.