printlogo


کد خبر: 287651تاریخ: 1403/5/4 00:00
یه جاده ابریشم ریلی‌مون نشه؟

روزی شیخ استاده بود که مریدان بر وی وارد شدند. 
گفتند: «یا شیخ چه استاده‌ای که...»
شیخ یک هو نشست.
مریدان گفتند:«یا شیخ چه نشسته‌ای که...»
شیخ یک‌هو ایستاد.
 مریدی گفت یا شیخ دو دقیقه بشین پاشو نکن ببینیم خاک کدام عالم را باید سرمان بکنیم.
شیخ ریش‌های حنایی‌رنگش را با دست همی ورز نمود و گفت: هووم بنال! 
گفتند:«یا شیخ با خبر گشتیم پلیتیک‌های ایرانی و چینی به مدد معماران و جاده‌سازان، اضافه‌کاری استاده‌اند، راه‌های آبی و هوایی و خاکی کم بود، یک جاده ریلی هم بین ایران و چین کشیده‌اند و عن‌قریب است که به سرزمین خدایان افسانه‌ای، یونان هم وصل شود».
شیخ گفت: چی میییگییی؟ مگر می‌شود؟
گفتند: یا شیخ حتی می‌گویند قطاری یک هفته پیش از چین راهی شده است و عن‌قریب است به ایران برسد و حتی از ایران نیز قطاری به سمت آن چشم‌بادامی‌ها راهی شده است.
شیخ لبخندی کجکی زد و گفت: دیدید گفتم دیر یا زود باید fatf را بپذیریم.
مریدی گفت: یا شیخ مگر نمی‌دانی ما همه آن را پیش‌تر در زمان صدارت‌تان پذیرفتیم به جز دو سه بندش، افاقه نکرد. 
شیخ به نشانه پیروزی بالا پرید و گفت: می‌دانستم برجام من دوباره زنده خواهد گشت.
مریدی گفت: از آن مگو که گوشتش را گرگان نیویورک به دندان کشیدند و استخوان‌هایش هم طعمه سگان ولگرد حاشیه‌ لندن شده است.
مریدی یواشکی به بغل دستیش گفت، دیدی گفتم  لندن پایتخت فرانسه است! 
بغل دستیش یواش‌تر گفت: خاک تو سرت هنوز نمیدونی فرانسه خودش پایتخت نیویورکه!
شیخ گفت: وای به حال معلم جغرافیاتون با این اطلاعات‌تون، ساکت باشید و گوش بگیرید که فکری بیندیشیدم.
مریدان گوش‌های یکدیگر را گرفتند و کمی هم کشیدند!
شیخ گفت: بگویید از دریا زودتر می‌رسید نیاز به قطار نبود.
مریدی گفت: یا شیخ، زمان سفر با قطار نصف کشتی است! 
شیخ گفت: پس بگویید چینی‌ها نمی‌توانند با قطار بیایند، در راه می‌شکنند! 
مریدان از این پاسخ به وجد آمدند و با یورش به آشپزخانه شیخ هرچه چینی بود برداشتند و بر سر یکدیگر کوفتند و بشکستند! 
شیخ چون این صحنه را بدید از ترس زنش سر به بیابان‌ بگذاشت و بگریخت!
 

Page Generated in 0/0052 sec