حمید ملکزاده*: تجربه انسان ایرانی از تجدد، تجربه منحصربهفردی است. تجدد برای ایرانیها 2 منادی متفاوت اما به هم پیوسته دارد: الف- سپاه خارجی مجهز به توپخانه سنگین، ب- دولت مداخلهگر مجهز به سلاح و دستگاه متمرکز نیروی انتظامی؛ در حالی که یکی از آنها در آستانه مرزهای کشور ایستاده بود و دیگری بر پاشنه در خانه انتظار میکشید تا اخبار مربوط به تغییراتی را که در جهان جدید اتفاق افتاده بود، به گوش ایرانیان برساند. از این جهت ظهور تجدد برای ما در ایران با نوعی زور مادی همراه شده است؛ زوری مادی که با نوعی اضطراب بنیادین همراه است: تغییری اتفاق افتاده است، وقت زیادی برای تجربه کردن وجود ندارد، بنابراین باید هر چه سریعتر و تا آنجا که ممکن است بر اساس اخباری که درباره چیستی این ندای دستوری در اختیار داریم، تغییر کنیم. تحت تأثیر تعجیلی که برای لبیک گفتن به این ندای دستوری در دولت و نخبگان ایرانی به وجود آمد، یکجور اضطراب و از هم پاشیدگی عمومی در جامعه ایرانی تولید شد. این اضطراب ناشی از یک واقعیت بود: تجدد، نه در بنیان و نه در ظواهرش، چیزی واحد نیست. به طور طبیعی این چیز متکثری که به نام تجدد میشناسیم، نمیتوانست محصولات واحدی تولید کند. ما فرصت تجربه کردن تجدد را از دست داده بودیم؛ به همین دلیل است که عموما از مواجهه خودمان با تجدد صحبت میکنیم. ما با چیزی جدید مواجه شده بودیم که فرصت مشارکتکردن در آن را نداشتیم. تحتتأثیر ندای دستوری دعوتکننده به «امر جدید» ما ناگزیر باید محصولات جهان جدید را مصرف میکردیم. در جامعهای مثل ایران که با کثرت و تنوع در دسترسی به اطلاعات و دانشهای مختلف دست به گریبان بود، در وضعیتی که یک نظام آموزشی واحد یا دولتی فراگیر وجود نداشت که حداقل در کار فراگیر کردن محصولات واحدی از جهان به غایت متکثر جدید ما را یاری برساند، یکجور در هم ریختگی یا آشفتگی ناشی از تنوع و کثرت محصولاتی که در اختیار افراد مختلف از جامعه ایرانی قرار میگرفت، ایجاد شد؛ صورتهای مختلفی از تجدد که هیچکدام مدرن نبود، هر چند همه آنها جدید به نظر میرسید. در میان همه صورتهای مختلف از این اضطراب و آشفتگی، موضوع سیاست ویژگی منحصربهفردی پیدا کرد. سیاست در معنای جدید کلمه هم متضمن قدرت متمرکز مجهز به زور مشروعی که در بالای جامعه و بیرون از آن قرار میگرفت، هم دربردارنده حق اعتراض علیه دولت و دفاع از تکثر داخلی بود؛ هم از معلق کردن هر چیز به نام امنیت همگان صحبت میکرد و هم از اصطلاحات آزادی مدنی و کرامت شهروندان. تازه درباره هر کدام از این مفاهیم هم روایتهای متفاوتی را تولید کرده بود. آنجا که ما نه با تجربههای تاریخی شکلدهنده به این روایتها آشنا بودیم و نه به مبانی نظری تشکیلدهنده مباحث موجود درباره این تحولات دسترسی داشتیم، مواجهه ما با بازار روایتهای جدید درباره سیاست به جای اینکه بتواند کمی از آشفتگی مواجهه ما با خود تجدد کم کند، عامل جدیدی برای تشدید اضطراب ناشی از مواجهه ما با نفس تجدد شد. در چنین شرایطی، به طور طبیعی، ما میراثدار بزرگترین و جدیترین بحرانهای تجدد شدیم؛ بحرانهایی که به همراه کالاهای جدید وارد جامعه و ذهن انسان ایرانی شد. بدون اینکه پادتنهایی را که احتمالا در بستر تاریخی خاص آنها برای تعدیل یا حلکردن این بحرانها وجود دارد، از آن خود کنیم. بدین ترتیب ما به شکل بنیادینی به کالاهایی که برای پاسخ دادن به بحرانهای ناشی از امر جدید تولید میشوند نیازمند شدیم. یکی از مهمترین این کالاهای مصرفی، نظریهها یا ابزارهای روششناختی برای به وحدت درآوردن یا فهمپذیر کردن امر متکثر بود. اضطراب ناشی از چندپارگی نیازهای مصرفی ما در حوزههای مختلف، ضرورت این مجموعه از پادتنهای ضد پیچیدگی را ایجاد کرده است. در میان همه این پادتنها، نظریههای گفتمان از اهمیت ویژهای برخوردار است. اهمیت نظریهها و تحلیلهای گفتمانی برای ما، بیشتر در این موضوع وجود دارد که به پژوهشگران و فعالان حوزه سیاست امکان میدهد از طریق سادهسازی حوزه سیاست- به عنوان برجستهترین ساحت دربردارنده امر متکثر - پیچیدگیهای بعضا فهمناپذیر آن را معلق کرده و امر فهمناپذیر را به فهم دربیاورند؛ چیزی که من از آن به عنوان وسوسه گفتمانسازی یاد میکنم. این وسوسه فراتر از امری دانشگاهی، به عنصر قابلتوجهی در فعالیت سیاسی ایرانیان تبدیل شده است، تا جایی که هر بار با ظهور یک شخصیت جدید در ساحت سیاست عملی، نخستین پرسشی که برای ما ایجاد شده یا درباره آن صحبت میکنیم این است: گفتمان فلان کَس چیست؟
اهمیت چنین وسوسهای تا جایی است که بعضا میبینیم برخی سیاستمداران یا فعالان اجتماعی، حتی قبل از اینکه به عمل معناداری در سیاست و زندگی اجتماعی دست بزنند، برای تأسیس گفتمان خاص خودشان اقدام میکنند. این موضوع درباره دولت آقای دکتر مسعود پزشکیان نیز صادق است. در حالی که هنوز کابینه پزشکیان تشکیل نشده، بحث درباره گفتمان پزشکیان در محافل سیاسی مختلف و بعضا در میان مردم عادی که از سطح متوسطی از دانش سیاسی برخوردارند، رواج یافته است.
* وسوسه گفتمان، مخمصه گفتار
گفته بودم که مواجهه نابهنگام ما با تجدد در یک وضعیت اضطراری، در سایه فراخوان دستوری برای جدید شدن، به نوعی اضطراب عمومی در همه ساحتهای زندگی انسان ایرانی منتهی شد؛ اضطرابی که در نتیجه غیاب تجربه تجدد و به تبع جایگزین شدن این تجربه با مصرف کردن کالای جدید ایجاد شده است. ما به جای تجربه تجدد با نوعی مصرفگرایی افراطی در زمینه کالاهای جدید روبهرو شدیم. این نوع از مصرفگرایی نهایتا به شکلی از آشفتگی اجتماعی دامن زد. ریشه علاقه ما به دقت و یقین علمی در علوم انسانی را باید در همین آشفتگی ناشی از مواجهه دستوری با تجدد جستوجو کرد.
دعاوی دقت و یقین علمی در علوم تجربی بر یکجور هستیشناسی مادیگرای طبیعیباور استوار هستند. در علوم طبیعی در درجه اول اینطور فرض میکنند که جهان مادی واقعیتی مستقل از تجربه پژوهشگر است که قانونمندیهای خاص مربوط به خودش را دارد. بعد از آن تلاش میکنند مناسبترین روش برای کشف قوانین حاکم بر موضوع دانش طبیعی را پیدا کنند. از آنجا که در علوم انسانی مبنای موضوع مطالعات علمی روابط انسانی است و با توجه به اینکه روابط انسانی اصولا موضوعاتی اقتضائی هستند، تلاش برای پیداکردن عرصه ثابت، در دسترس و آزمایشپذیر مطالعه علمی به اصل راهنمای پژوهشگرانی که دغدغه دستیابی به یقین علمی داشتند تبدیل شد. در میان همه چیزهایی که میشد برای دستیابی به این مقصود پیدا کرد، زبان مطمئنترین و در دسترسترین موضوع بود. زبان نظام نشانهای مادی در دسترسی است که قواعد نحوی و دستوری ثابتی دارد؛ قواعدی که میتوان آنها را شناخت و این شناخت را به مبنایی برای دیگر صورتهای دانش تبدیل کرد. این احتمالا مهمترین دلیل علاقه دانشگاه ایرانی به نظریههای گفتمان است. مطالعات گفتمانی تلاش میکنند از طریق مطالعهای زبانپایه به قواعد عام در روانشناسی، سیاست و علوم اجتماعی دست یابند.
* تحلیل گفتمان؛ واحدهای زبانی و واحدهای معنایی
استفاده ما از مباحث گفتمانی عموما از چند مساله اساسی رنج میبرد. مهمترین این مسائل را باید در مواجهه نادرست ما با مبانی نظریههای گفتمان جستوجو کرد: الف- گفتمان صرفا مفهومی زبانی نیست، یعنی گفتمان چیزی فراتر از صرف زبان است؛ ب- موضوع مطالعه در نظریههای گفتمان واحدهای معنایی و نه واحدهای زبانی مثل کلمه یا ترکیبات زبانشناختی دیگر است؛ پ- گفتمانها کشف میشوند، نه تأسیس.
بنا بر تعریف، نظریههای گفتمان بیش از اینکه به دنبال مطالعه درباره واحدهای زبانشناختی یا حتی دلالتهای اجتماعی این واحدها باشند، مبتنی بر پیوندهای معنایی فعال موجود میان عناصر موجود در متون مختلف با یک زمینه اجتماعی خاص هستند. یعنی اینطور نیست که بتوانیم بگوییم یک متن - چه متنی نوشته شده باشد و چه گفتاری به زبان درآمده - به خاطر فلان نسبتی که با بهمان موضوع در یک جامعه برقرار میکند، حیثیتی گفتمانی دارد، بلکه در مطالعات گفتمانی باید به بحث درباره این موضوع پرداخت که چطور عناصر زبانشناختی موجود در یک متن، در ارتباط با یک زمینه اجتماعی خاص، واحدهای معنایی مشخصی را برای معناکردن واحدهای زبانی به یک صورت خاص سازمان دادهاند و این سازمان - یا ربط معنایی ایجاد شده در طول زمان- به چه شکلی از رفتار منتهی میشود. از این جهت مطالعات گفتمانی، مطالعاتی درباره فرآیندها و نه معنای ثابت موجود در متون هستند.
مساله دیگری که باید به آن توجه کرد این است که گفتمانها در پیوندهایی اساسی با یک زمینه اجتماعی خاص شکلگرفته و در طول زمان میبالند، لذا گفتمانها را نمیتوان تأسیس کرد. یعنی اینطور نیست که وقتی دولتی آغاز به کار میکند، ناگهان تصمیم بگیریم با تکنیکهای تحلیل متن، برخی سخنرانیها و گفتوگوهای اعضای دولت را مورد مطالعه قرار داده و از آن کلیات گفتمانی استخراج کنیم. در چنین وضعیتی تنها میتوانیم ادعا کنیم موضوعات پرتکرار در متون مورد مطالعه قرار گرفته ما «ترجیحات و جهتگیریهای سیاسی» یک دولت، یک شخص، یا یک جریان سیاسی است. بحث درباره گفتمان در اینجا صرفا وقتی معنادار خواهد بود که پیش از تشکیل یک دولت، رئیس دولت و اعضای همراه او در کابینه در پیوندی ارگانیک با جامعه واحدهای معنایی مشخصی را برای معنادارکردن مفاهیمی مانند دولت، سیاست، خیر مشترک و مفاهیم بنیادین دیگری که به سیاست مربوط میشوند، روایت کرده و بر اساس آن اشکال متفاوتی از عمل و زیست سیاسی را پیشنهاد داده باشند. در غیاب این رابطه ارگانیک و آن تاریخ عملی، چیزی به اسم گفتمان وجود نخواهد داشت تا ما بتوانیم از آن صحبت کنیم.
* دولت مسعود پزشکیان و گفتمانی که شاید در آینده ظهور کند
اگر همه آنچه تا اینجا آوردم را در نظر بیاوریم، میتوانیم بیآنکه بیمی از خطا باشد، ادعا کنیم هنوز چیزی به نام گفتمان دولت مسعود پزشکیان وجود ندارد. البته «ترجیحات و جهتگیریهای سیاسی» روشنی هستند که هم در گفتار آقای رئیسجمهور و هم در صحبتهای حلقه مشاوران نزدیک به ایشان میشود آنها را پیدا کرد؛ ترجیحات و جهتگیریهایی که هنوز برای تبدیل شدن به یک گفتمان معنادار نیازمند برقراری رابطهای ارگانیک با یک زمینه اجتماعی مشخص و گذر زمان هستند؛ رابطه معناداری که در طول زمان باید به شکل خاصی از عمل سیاسی منتهی شود؛ عمل سیاسی خاصی که نهتنها بر فهم ویژهای از مفاهیم بنیادین سیاست استوار است، بلکه شیوهای تکوینی از زندگی را نیز ممکن میکند.
برخلاف آنچه در مطالعات سیاسی در ایران مرسوم است، مفاهیم پرتکرار در نطقهای سیاسی یا نشستهای خبری را صرفا باید در مقام همان ترجیحات و جهتگیریهای سیاسی رئیس دولت چهاردهم در نظر بگیریم، چرا که همه اینها هنوز نه به فهم متفاوتی از مفاهیم اساسی سیاست منتهی شدهاند، نه شکل خاصی از زندگی، به طور عام و زندگی سیاسی به طور خاص را ممکن کردهاند و نه به شکل ارگانیکی با یک زمینه اجتماعی خاص پیوند خوردهاند. در نهایت باید این نکته را متذکر شویم که آنچه به دولت آقای دکتر مسعود پزشکیان نسبت میدهند، از فقدان مهمترین ویژگی گفتمانهای سیاسی رنج میبرد: گفتمانهای سیاسی، تربیتکنندگان انسان سیاسی خاصی هستند. یعنی از حیثیت برسازندگی سوژه برخوردارند. در مجموع نباید از ذهن دور داشته باشیم که دولت دکتر مسعود پزشکیان هنوز فاقد یک گفتمان سیاسی قابل شناسایی است. برای اینکه به شکل معناداری درباره گفتمان سیاسی پزشکیان و دولت او صحبت کنیم، هنوز باید حداقل 4 سال صبر کنیم؛ شاید در پایان دوره ریاست او بر قوه مجریه چیزی مثل گفتمان سیاسی خاص دولت چهاردهم ظهور کند.
پژوهشگر اندیشههای سیاسی *