محمدحسین نظری*: 1- مرحوم داریوش شایگان در مقدمه «آسیا در برابر غرب»، آنجا که در باب تاثیر تفکر غرب بر تقدیر تاریخی آسیا نوشته است، تذکر میدهد ایران امروز را دیگر یک جامعه دینی نمیتوان دانست. دلیلی که او بر مدعای خویش اقامه میکند این است که دیگر مردم زندگی خود را بر اساس دین و آموزههای دین سامان و سازمان نمیدهند و این را نتیجه تاثیر تمدنهای آسیایی از فکر غربی میداند و مراحلی برای آن ذکر میکند و... .
به راستی اغراق نیست اگر بگویم مهمترین پرسشهایی که در سالهای اخیر با آنها درگیر بودم، مربوط به همین تذکر بوده است. از طرفی دینداری مراتب مختلف دارد و به نظر امری پیچیده است و از همین رو نمیتوان با متر و معیارهای معمول آن را اندازه گرفت و نسبت به آن قضاوت کرد و از سوی دیگر تحقیق و پژوهش بدون آمار و ارقام ممکن نیست و مهمتر اینکه نمیتوان نسبت به تجربیات و درک و دریافتهای شخصی بیاعتنا بود.
از این جهت دقت در آداب و عادات اطرافیانم کم و بیش مؤید ادعای شایگان است که مردم زندگی خود را بر اساس دین و آموزههای دینی سامان نمیدهند و مناسباتشان را بر این مبنا تنظیم نمیکنند. مثلا کمتر دیدهام کسبه در گیر و دار احکام بیع و معاملات باشند یا مثلا در باب خور و خواب خود از تجویز قرآن و روایات بپرسند یا در تدارک ازدواج و فرزندآوری و از این قبیل در بند مراعات قول خدا و پیغمبر باشند یا مثلا در مراودات روزمره دلنگران فرامین الهی و تذکرات اهل بیت باشند و الی ماشاءالله از این قبیل.
خلاصه! وجه مشترک همه آنچه میبینم در مراتب مختلف اعم از به جا نیاوردن مناسک تا به جا آوردن دلبخواهی آن مثل نماز خواندن با لاک ناخن تا اقامه مناسبتی مثل مسلمانی در ماه رمضان و... یک وجه مشترک دارند: ظاهرا در زندگی روزمره و فرهنگ عمومی مردم «حساسیت» نسبت به آموزههای دینی و فرامین الهی در کار نیست، اگر چه مصرف تفننی دین هنوز رونق دارد اما اگر این پدیدهها را زوال دینداری تلقی کنیم، با حضور چند میلیونی در پیادهروی ایام اربعین چه کنیم؟ شور و شوق شبهای قدر و عاشورا و نیمه شعبان را چطور تحلیل کنیم؟ درباره حضور 20 میلیونی مردم در حرم مطهر رضوی درست بعد از غائله «زن، زندگی، آزادی» چه بگوییم و با این اوصاف چطور این مدعا را بپذیریم که جامعه ایران جامعه دینی نیست؟ پاسخ به این پرسشها پیش از هر چیز مقتضی فاصله گرفتن از پیشفرضهایی است که روایتهای گزینشی در ذهن ما ساختهاند.
2- فردریش شلایِرماخِر، متفکر آلمانی قرن هجدهم و نوزدهم را پدر الهیات مدرن دانستهاند و به تبع این نامگذاری احتمالا میتوان او را پدر دینداری مدرن نیز نامید. او به منظور صیانت از مسیحیت در دوره گسترش رمانتیسیسم، دین را «احساس اتکا به امر مطلق» توصیف کرد و تذکر داد ملاک و معیار دینداری افراد صرفا وجود یا فقدان این احساس درونی است، فارغ از آنکه افراد به آیین و مسلک خاصی ملتزم باشند یا نه.
حال اگر بپذیریم شلایرماخر دین و دینداری را به نحوی استحسان حواله داده است و این را هم در نظر بگیریم که «احوالات استحسانی، دیالکتیک» هستند - به این معنی که به سرعت پیدا شده و با سرعت از بین میروند و دم به دم تغییر میکنند - بخشی از کنشهای متناقضی که در بخش قبلی مطرح شد، قابل تبیین خواهد بود.
اگر ملاک دینداری نه تنظیم مناسبات زندگی با اوامر دینی، بلکه صرفا احساس درونی انسان نسبت به ماورا یا آنطور که متفکر آلمانی گفته امر مطلق باشد، همه کسانی که در زندگی روزمره خود نسبت به احکام دینی بیاعتنایند، در کنار همه آن 20 میلیون نفر زائر حرم مطهر رضوی اعم از نمازگزاران بیحجاب و تارکالصلاههای دستههای عزاداری تا خداباوران دائمالخمر و اهالی صغیره و کبیره و به طور کلی هر کسی که به هر ترتیب و در هر شرایطی و به قدر یک احساس - همان احساسی که شلایرماخر میگوید - تعلقی نسبت به خداوند - یا آنچه خداوند میپندارند- پیدا کند، دیندار است و با این اوصاف گزاره «جامعه ایران یک جامعه دینی است» کاملا مصداق پیدا میکند. اما این قرائت و همه قرائات مدرن و شبهمدرن از دین و دینداری یک اشکال اساسی دارد که اتفاقا همین اشکال باعث میشود همواره مورد انتقاد الهیدانان سنتی از جمله الهیدانان منسوب به انقلاب اسلامی بویژه رهبران انقلاب باشد. در بخش بعدی این اشکال را ناظر به مفهوم «دینداری موزاییکی» تفصیل خواهم داد.
3- به نظر میرسد گزاره «دین باید در خدمت انسان باشد» از اساسیترین مؤلفههای معرفتی در میان قاطبه دیناندیشان و دینپژوهان مدرن است. اگرچه طیفی از تفسیرها از این گزاره مطرح میشود که به تبع آن دینپژوهان را نیز میتوان در قالب یک طیف صورتبندی کرد که قول به «دائرمداری انسان» و «ماهیت افزاری دین» میان همه افراد و گروههای این طیف مشترک است اما برخی از این تفاسیر با حرکت در مسیر افراط، دین را به یک کالای مصرفی در کنار سایر کالاهای مصرفی تنزل دادهاند که تابع امیال و مشتهیات نفس آدمی است. چنانکه محسن حسام مظاهری در یادداشتی با عنوان «ماهیت موزاییکی دینداری» اذعان کرده است از منظر اینها «دین سوپرمارکتی است در کنار سوپرمارکتهای دیگر» که مصرفکننده یا چنانکه او میگوید «دیندار»، از میان انبوه محصولات دینی آنچه را میپسندد و به کارش میآید، انتخاب میکند. پیداست لازم نیست مصرفکننده همه اجناس موجود در سوپرمارکت را بخرد تا دیندار تلقی شود، بلکه داشتن یک یا چند کالای موجود در سوپرمارکت دین به منزله دیندار بودن خریدار است. بنابراین هر خریدار فارغ از تعداد و نوع اجناسی که از این سوپرمارکت میخرد، یک الگو یا صورت خاص از دینداری را اتخاذ میکند. این تلقی از دین، متاثر از همان گزاره شلایرماخری مبنی بر اینکه دین «احساس» اتکا به امر مطلق است، آن را تابع خواستهها و امیال مردمان میداند و به همین خاطر مطلقا نسبیانگار است و امکان ارزشداوری دینداری افراد را نه ممکن و نه مطلوب میداند. بر این اساس بیحجاب عزادار امامحسین و تارکالصلاه زائر امام رضا و همه کسانی که در ۲ بخش قبل ذکرشان به میان آمد، مصرفکننده بازار دین و در نتیجه دیندارند.
در مقابل این تلقی سوپرمارکتی، نگاه عالمان دینی را داریم که بر خلاف دینپژوهان قائل به مجاهدت، فداکاری و تسلیم انسان در برابر دین هستند. امام خمینی(ره) در تبیین آن نقل مشهور که فرمودند حفظ جمهوری اسلامی از حفظ جان یک نفر ولو امام عصر مهمتر است، تذکر میدهند «برای اینکه امام عصر هم خودش را فدا میکند برای اسلام. همه انبیا از صدر عالم تا حالا که آمدند، برای کلمه حق و برای دین خدا مجاهده کردند و خودشان را فدا کردند». جالب است که در این قرائت هم بحث خدمت دین به انسان مطرح است، چنانکه امام(ره) در ادامه همین مطلب اشاره میکنند که اسلام یک ودیعه الهی است پیش ملتها که این ودیعه الهی برای تربیت خود افراد و برای خدمت به خود افراد است.
در واقع در خدمت انسان بودن یعنی یاریگر او و مربی او در نیل به سعادت حقیقی و نیل به اهداف متعالی و قرب الهی است، نه اینکه پادو و بنده شهوات و خواستههای مادی او باشد و به هر شکلی که نفس انسان اراده کرد درآید. در این قرائت نیز همچون قرائت نخست، صورتهای متکثر دینداری در کار است، با این تفاوت که این تکثر ناشی از قوت و ضعف در عمل به قواعد دینی و نسبت افراد با امر الهی است، نه در تفاوت ترکیب اجناس دینی خریداران. بنابراین نمیتوان به صرف علقههای دینی افراد را دیندار تلقی کرد.
البته نمیتوان منکر شد که برخی با اخذ رویکرد نخست به دنبال بسط خوشبینی و رفع برخی موانع هستند تا نشان دهند جامعه ایران جامعه دینی است و مردم ایران دیندارند اما نمیتوان برای توجیه یک حسن نیت، معنای دینداری را تغییر داد.
در بخش بعدی ضمن تذکر به این مساله، تفصیل خواهم داد که با اخذ قرائت دوم که ظاهرا قرائت معیار در جمهوری اسلامی است، دینداری در ایران چه وضعی دارد و این وضع چطور پیدا شده و اجمالا چه میتوان کرد.
4- عالمان دینی [سنتی] بر خلاف دیناندیشان و دینپژوهان مدرن، به صرف داشتن علقههای دینی اعم از احساسات شلایرماخری یا برخی احوالات و تجربههای عرفانی و دینی، افراد را «دیندار» نمیدانند. چنانکه در دینپژوهی مدرن نیز دینداری مرحلهای بعد از «ایمان» است که با التزام عملی از آن متمایز میشود. در نظر علمای دینی یا سنتی، دیندار کسی است که به لوازم عملی تعلقات و احوالات و به طور کلی عقاید دینی خود پایبند بوده و نسبت به آن حساس باشد. یعنی آنطور که در بخشهای قبل گفتم مناسبات خود را با فرامین الهی و دستورات و احکام و اخلاق دینی تنظیم کند. بر اساس این دیدگاه، دین سوپرمارکتی پر از کالاهای متنوع و بیارتباط به هم نیست که افراد به صرف خریدن جنس یا اجناسی دیندار شوند، بلکه به یک معنا نظامی متشکل از اجزای به هم پیوسته است که در تعامل با یکدیگر معنادار میشوند. با این حال نگارنده در صدد القای تصویری مکانیکی از دین نیست و به مناسبت انس با تلقیهای اگزیستانسیالیستی و عرفانی، «ماشینانگاری» انسان را به کلی رد میکند اما به این نیز توجه دارد که انسان دیندار برخلاف مصرفکنندگان دین، همه عواطف و احساسات و احوالات خود را تسلیم خداوند میکند، نه بالعکس. به هر حال علمای سنتی[که نویسنده با این تعبیر موافق نیست]، دین را نه سوپرمارکت، بلکه اغلب آن را همچون «راه» میدانند که پیشروی در آن لوازمی دارد که آن لوازم را نیز خود دین در اختیار انسان میگذارد. به این ترتیب در راه بودن، بدون داشتن توشهای حداقلی ممکن نیست و از نظر علمای دینی این حداقل همان احکام شرعی اعم از انجام واجبات و ترک محرمات است. به تعبیر راقم سطور، انسان غیرملتزم به احکام شرع مثل اتومبیل بدون سوخت است؛ چه اتومبیل بدون سوخت، حتی اگر آخرین مدل هم باشد نمیتواند حرکت کند، بنابراین افرادی که ملتزم به قواعد دینی نیستند، حتی اگر واقعا در مجالس عزای ائمه دلشان بشکند یا گاهی در خلوت احوالاتی به آنها دست بدهد یا در شبهایی مثل همین شبهای قدر حال خوشی را تجربه کنند، اگر چه همه اینها حاکی از تعلقات دینی تواند بود اما صاحبان این عواطف و احساسات و احوالات و تجربیات را به صرف این داشتهها «دیندار» نمیتوان دانست؛ بر خلاف تلقی سوپرمارکتی که دین را به این تجربیات تقلیل میدهد.
با این حال، اگر چه در این دیدگاه صرف داشتن تعلقات و احوالات دال بر «دینداری» افراد نیست اما نشانه «گرایش به دین» چطور؟
حضرت آیتالله خامنهای چهاردهم خرداد سال پیش در حرم امام تذکر دادند «امروز گرایش مردم به دین بیش از ابتدای انقلاب است». به نظر میرسد استعمال «گرایش به دین» به جای «دینداری» بیدلیل نبوده است.
پژوهشگر فلسفه *