جعفر علیاننژادی: آنچه این روزها بیش از هر چیز اهمیت داشته و میطلبد پیرامون آن به میزان کفایت تولید پیام و محتوا صورت بگیرد، فهم منطق پاسخ انقلاب اسلامی به اقدام متجاوزانهای است که رژیم جنایتکار صهیونیستی با ترور شهید هنیه آن هم در خاک جمهوری اسلامی ایران، مرتکب شد.
اصلیترین نکته درباره این موضوع آن است که منطق پاسخ ایران برگرفته از عقلانیت انقلاب اسلامی بوده و خارج و بیرون از دستگاه محاسباتی غرب قرار دارد. بنابراین آنچه در وهله اول اهمیت دارد، فهم چنین تفاوتی است. فهم این تفاوت، پیشنیاز درک ما از واقعیتهای برآمده از این عملیات خواهد بود.
مسأله آن است که میزان اثر این پاسخ را نمیتوان با متر و معیارهای موجود سنجید. تفاوت بین 2 نگاه است؛ سنجهای که عقل انقلابی در اختیار ما قرار داده و سنجهای که ذهن تراژیک غربی پیش روی ما میگذارد. تفاوت است میان پاسخی که بر مدار عقل انقلابی داده میشود و توازنی که ذهن تراژیک غربی مدعی برقراری آن است. نزاع بین نظمی است که عقل انقلابی خواهان تثبیت آن است و نظمی که ذهن تراژیک خواهان تداوم آن است.
اگر مبتنی بر بصیرتهای تاریخ اساطیر یونان، «آشوب» را زمینه پیدایش نظم غربی بدانیم و دولت را جایگزین قهرمانان اساطیری بدانیم که بر آشوبهای تاریخ یونان باستان فائق میآمدند، یکی از دغدغههای بنیادین حکومتهای غربی، خطر بینظمی و هرج و مرج بوده است.
آنان بر همین مبنا نظم و آشوب را درهم آمیخته فرض کردهاند و ذهن تصمیمگیرشان را عادت به تراژیکاندیشی دادهاند؛ این فرض که هیچ نظمی پایدار نیست، چون درآمیخته با آشوب است و چه بسا هر آن دچار وضعیت «کیآس» (بحران و آشوب) شوند. این هراس تاریخی، اساساً نظم و نهاد دولت غربی را در تقابل با عدم قطعیتها، غافلگیریها، بحرانها و آشوبها، سامان داده است.
«رابرت کاپلان» در این باره نوشته است: «ادیپ شاه سوفوکول تعلیم میدهد که هیچ انسانی را نمیتوان سعادتمند دانست تا زمانی که بمیرد، زیرا هیچ چیز قطعی نیست بنابراین هیچ چیز را نمیتوان بدیهی انگاشت. فاجعه میتواند هر لحظه به موفقترین و قدرتمندترین فرد ضربه بزند و جذابترین و ممتازترین زندگیها را خاکستر کند».
میراثداری هراس و اضطراب تاریخی تمدن غرب، آنها را دلمشغول نوعی آیندهنگری بیمناک کرده و فعالیت ذهنیشان را در فضای انتظار بحران و وقوع تراژدی (فاجعه) سامان داده است. بدبینی بیشتر از آنکه نوعی خصلت اخلاقی باشد، ناشی از نوعی بیقراری فلسفی است. آرتور شوپنهاور، فیلسوف بدبین آلمانی در همین باره میگوید: «تراژدی بیهودگی تمام تلاشهای بشر را آشکار میکند».
این اضطراب موقعیت که ناشی از نشاندن ذهن به جای عقل الهی بر سریر سروری است، تفکر تراژیک را تبدیل به امری ذاتی میکند و حکم به آن میدهد که پیش از آنکه با حقیقت سخت در میانه بحران مواجه شود، از وقوع آن به هر شکل ممکن جلوگیری کند. اصلا ایجاد و تأسیس رژیم صهیونیستی، ولد نامشروع همین ذهن تراژیک و هراسان است.
این رژیم تبهکار، باطن کت و شلواری و شیک تمدن غرب است که بدون وجود آن، چنین نظمی فرومیپاشد. آنان همیشه در این فکر بودهاند که چگونه میتوانند نظمی استوار سازند که ورای آشوب باشد، بحران را هضم کند، تبدیل به انرژی کند و از حادثه نهراسد. تاسیس این رژیم وحشی و جنایتکار، با هدف راندن چنین تراژدیهایی به بیرون از مرزهای خود بوده است اما رژیم صهیونیستی خود یک تراژدی و فاجعه رو به زوال است. فاجعه با فاجعه ماندگار میشود اما اگر دیگر کسی نباشد که از این حکمرانی ترس و جنایت بترسد، فاجعه عادی میشود و عادی شدن، پایان این تراژدی را نوید میدهد. ذهن تراژیک غربی تا سرحد مرگ، این فاجعه بشری را علیه بشریت مصرف کرده است و در این دقایق پایانی در حال ماجراجوییها و تقلاهای بیحاصل است.
کشش و اَمد ذهن تراژیک به پایان آمده است، چون جهان در حال تجربه حرف نویی است که انقلاب اسلامی کانون آن بوده است؛ عقلی که بر این ذهن تراژیک در حال لگام زدن است و فهمیده چگونه باید این اسب سرکش هراسان و عصبانی را رام کند. نظم انقلابی جلوه اصلی این عقلانیت اسلامی است و توانسته کاری کند که شعارهای انقلاب در اقصی نقاط جبهه مقاوت سر دست گرفته شود.
جمهوری اسلامی در طول حیات خود، ایده نظم انقلابی را تجربه کرده است، در برابر امواج سهمگین تغییر منفی ایستاده، بحرانها را به میان کشیده و انرژیشان را ذخیره کرده است. نظم انقلابی از این نظر مبتنی بر نوعی عقلانیت اسلامی است که بیرون از دستگاه محاسباتی غرب قرار دارد و در حال شناساندن عمیق این تجربه به مستضعفان جهان است.
نکته آخر آنکه با این توضیحات معلوم میشود پاسخ انقلاب اسلامی به چنین اقدامات متجاوزانه اذهان تراژیک، عملیاتی عقلانی است که انسجام عقلی جبهه مقاومت را چند برابر میکند و طعم خوش اقتدار را مجددا و به فاصلهای نزدیک از توفان الاقصی و «وعده صادق» به مذاق ملتهای مستضعف میچشاند.