printlogo


کد خبر: 287977تاریخ: 1403/5/15 00:00
گفت‌وگو با محمدصادق ابوالحسنی درباره شیخ‌فضل‌الله نوری به بهانه سالروز صدور فرمان مشروطیت
افترا به شیخ شهید

اخیرا ادعاهایی توسط برخی افراد درباره شیخ فضل‌الله نوری و انقلاب اسلامی بیان شده که عجیب و برخلاف مستندات صریح تاریخی است. یکی از این ادعاها در باب تقابل حضرت امام خمینی با شیخ شهید یا تقابل شیخ فضل‌الله نوری با رویه انقلاب اسلامی است. در این مجال به بهانه سالروز صدور فرمان مشروطیت، یک بازخوانی از شخصیت شیخ فضل‌الله ارائه خواهیم داد و تلاش خواهیم کرد به شبهات جدید پاسخ دهیم. در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام محمدصادق ابوالحسنی‌منذر نگاهی به مباحث مطرح شده درباره شیخ شهید خواهیم داشت.
* * *
* جناب ابوالحسنی!روزهایی که بر ما می‌گذرد سالروز جنبش مشروطیت و همچنین سالگرد اعدام آیت‌الله شهید شیخ فضل‌الله نوری(ره) است. به همین مناسبت مشتاقیم تا یک گفت‌وگوی صریح با شما داشته باشیم. همان‌طور که می‌دانید امروز اظهارنظرهای متفاوت و عجیبی درباره شیخ فضل‌الله نوری می‌شود که شاید درباره هیچ یک از شخصیت‌های تاریخی معاصر، سابقه نداشته باشد. برخی چهره‌های شاخص جریان غرب‌گرا، به گونه‌ای شیخ فضل‌الله را قضاوت می‌کنند که جامع همه خصلت‌های منفی بوده و مستحق هرگونه توهین است. آنها با این نوع برخورد، عملا واقعه اعدام ایشان را توجیه می‌کنند و حتی در صدد تأیید آن هستند. برخی دیگر بیشتر از زاویه سیاسی و گاه جناحی به مساله نگاه می‌کنند و در مواجهه‌ای که با جریان انقلاب اسلامی ایران دارند، شیخ شهید را برای انگیزه‌های سیاسی خود خرج می‌کنند. مثلا آقای صادق زیباکلام می‌گوید: اگر شیخ فضل‌الله در عصر انقلاب اسلامی زنده بود، به جای اینکه در تهران بزرگراه شاخصی به نامش بزنند، او را می‌گرفتند و به زندان اوین می‌بردند! نظر شما درباره این سخن چیست؟
راستش را بخواهید این نوع اظهارنظرها هر چند در فضای ژورنالیستی رنگ و لعاب زیادی دارد ولی وزن علمی ندارد. متاسفانه حقایق مشروطه، تا حد زیادی، به پای اغراض سیاسی پایمال شده و در این گیر و دار عبرت‌ها و دستاوردهای مشروطه، پوشیده مانده است. اجازه دهید قبل از پاسخ به سوال شما و نقد سخنان آقای زیباکلام، به نکته‌ای در مقام جریان‌شناسی فکری – سیاسی اشاره کنم. بنده به جد معتقدم اتفاقا امام خمینی(ره) متعلق به جریانی است که امتداد تاریخی شیخ شهید است. در بخش بعدی به موضع‌گیری امام خمینی نسبت به شیخ فضل‌الله نوری می‌پردازم ولی دوست دارم در ابتدای بحث، نکته مهمی را اشاره کنم. به نظر من، از نظر جریان‌شناختی، امثال آقای زیباکلام و افراد دیگری که گاه تندروتر از ایشان هستند، در امتداد جناح سکولار و غرب‌گرای مشروطه قدم می‌زنند. اینها خواسته یا ناخواسته، در کسوت تقی‌زاده‌ها، حسینقلی‌خان نواب‌ها و تا حدودی وثوق‌الدوله‌های امروز قرار گرفته‌اند. حتی توصیه امروز آنها برای بهبود اوضاع، همان است که تقی‌زاده‌های صدر مشروطه تجویز می‌کردند: «تحصن در باغ سفارت انگلیس»! و تحویل منافع مادی و معنوی کشور به «قدرت‌های فزون‌خواه خارجی»! این جریان، تنها پایان معضلات ایران را نه در اتکای پخته به ظرفیت‌های داخلی و تعامل پایاپای با دنیا، بلکه در «واگذاری کشور به قدرت‌های سلطه‌جو و گوش به‌زنگ» می‌دانند و در تئوریزه‌کردن تقلید از فرهنگ غرب، ید طولایی دارند!
* اگر موافق باشید، بحث را از حالت کلی به مسائل ریز و ملموس ببریم. لطفا برای رویه و طرز تفکر غرب‌گرایان در مشروطه، یک نمونه‌ تاریخی روشن ارائه کنید.
«سیدحسن تقى‏زاده» نمونه بارزی از رهبران عمده مشروطه سکولار و از همین خودباختگان وطنى بود که با چنین رویکردی، در صف مخالفان جدی شیخ فضل‌الله نورى قرار داشت. او در سرمقاله مجله کاوه نوشت: «ایران باید ظاهرا و باطنا و جسما و روحا، فرنگى‌مآب شود و بس!» (مجله کاوه، دوره جدید، غره جمادی الآخره 1338 قمری، برابر با 22 ژانویه 1920م، ص2).
اصولا سیاست «تحقیرسازی» و «تحقیرشدگی» در راستای همین رویکرد، رخ داد و نمونه‌های تاریخی جالبی از مشروطه‌خواهان سکولار در دست داریم. در اینجا نمونه‌وار به «میرزا محمدعلى فروغى» [ذکاء الملک ثانى] اشاره می‌کنم. او از مشروطه‌خواهان سکولار است و در جناح مقابل شیخ فضل‌الله نوری قرار دارد. ضمنا وکیل و وزیر مکرر مشروطه دوم است که حتى (به اشاره و تایید لژ بیدارى) به مقام ریاست مجلس شورا و دیوان عالى تمیز نیز در همان دوران رسید. جناب فروغی بعدا تئوریسین استبداد رضاخانی شد و در روی کار آوردن پهلوی پسر و پدر نقش ویژه‌ای داشت. در ماجرای قرارداد 1919 هم حاضر شد به اسم پرداخت خسارت، میلیون‌ها تومان به انگلیسی‌های متجاوز داده شود. (ر.ک: اظهارات دکتر مصدق، ر.ک، زندگانى سیاسى سلطان احمدشاه، حسین مکى، ص 149-152 و 194) «خان ملک ساسانى» که خود زمانى از شاگردان درس فروغی بوده، خاطره جالبى را نقل می‌کند.
 او مى‏گوید: «خوب به خاطر دارم یک روز درس تاریخ داشتیم و گفت‌وگو از مستعمره‏هاى انگلیس بود که آیا خود اهالى قادر به اداره کردن ممالک خود هستند یا نه؟ میرزا محمدعلى [فروغى] ذکاء الملک [ثانى] گفت: آقایان شما هیچ وقت سردارى براى دوختن به خیاط داده‏اید؟ همه گفتند البته. گفت: وقتى سردارى را از مغازه خیاطى به منزل آوردید آستین‏هایش تکان مى‏خورد؟ همه گفتند نه. گفت پس چه چیز لازم بود که آستین‌ها را به حرکت درآورد؟ شاگردها گفتند لازم بود دستى توى آستین باشد تا تکان بخورد. جناب فروغى فرمودند مقصود من هم همین بود که بدانید ایران شما، مثل آن آستین بى‏حرکت است که تا دست دولت انگلیس در آن نباشد ممکن نیست تکان بخورد»! (اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج یک، ص453 - 454).
این خط فکری متاسفانه در تقی‌زاده‌های امروز هم دیده می‌شود. مثلا آقای زیباکلام در آثار و سخنرانی‌های خود با صراحت، همین نسخه را تجویز می‌کند! از جمله در یکی از نشست‌ها – که برای معرفی کتاب ایشان (غرب چگونه غرب شد)، برگزار شد - ایشان از کسانی که معتقدند نباید همه نگاه ما به غرب باشد، انتقاد کرد و گفت: «یکی از مشکلات ما کلی‌کردن و نظریه‌پردازی‌های این دستی است که چرا به سمت ژاپن نرویم؟ [چون] غرب خودش با مشکل روبه‌رو است و... ما باید مقداری از این طرز فکر فاصله بگیریم... همه حرف من این است که چند مسیر وجود ندارد، فقط یک مسیر وجود دارد و آن هم همان مسیری است که غرب رفته است»! (نشست دیدار و گفت‌وگو با صادق زیباکلام، برگزارشده در کتابفروشی آینده، تهران؛ 1/7/1395، مندرج در پایگاه مجله بخارا، به تاریخ: 11/7/1395)
ریشه اختلاف شیخ فضل‌الله نوری با جریان غرب‌گرا دقیقا همین جا است. به قول جلال آل‌احمد در آن کلام مشهور و ماندگار خود: «... شیخ شهید نورى نه به عنوان مخالف «مشروطه» که خود در اوایل امر مدافعش بود ـ بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالاى دار برود. و من مى‏افزایم ـ و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامى...
و به هر صورت، از آن روز بود که نقش غرب‌زدگى را همچون داغى بر پیشانى ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمى مى‏دانم که به علامت استیلاى غرب‌زدگى پس از 200 سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد و اکنون در لواى این پرچم، ما شبیه به قومى از خود بیگانه‏ایم. در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعات‌مان و خطرناک‌تر از همه در فرهنگ‌مان، فرنگى‌مآب مى‏پروریم و فرنگى مآب راه‌حل هر مشکل را مى‏جوییم» (جلال آل‌احمد، غربزدگى، ص 78).
امروز هم می‌بینید که طیف غرب‌گرا، در عرصه‌های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی – اجتماعی، هویت ایران و ایرانی را تحقیر می‌کنند و همه چیز را به سازش با قدرت‌های استکباری پیوند می‌زنند. حتی اگر این رویه را انکار کنند، در مقام عمل راهی جز این نمی‌بینند و متاسفانه ندیدیم مقابل غرب‌زدگی و وادادگی، بایستند و انتقاد ‌کنند. جریان غرب‌گرای امروز طبق همین طرز تفکر، سند ضد فرهنگی و ضدهویتی 2030 را مخفیانه امضا می‌کند و آن را به اجرا در می‌آورد. سال‌ها در برنامه‌ریزی‌های کلان سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نقش‌آفرینی می‌کند و بعد حاضر نیست آثار خسارت‌بار آن را بپذیرد. البته انصاف این است که یک تفاوت مهم بین تقی‌زاده‌های عصر ما با تقی‌زاده مشروطه هست و آن اینکه حداقل سیدحسن تقی‌زاده به بخشی از اشتباهات خودش پی برد (تأکید می‌کنم بخشی از آن خطاها، نه همه) و شهامت اعتراف به اشتباه را داشت ولی جریان غرب‌گرای امروز، گویا چنین نیست و از اینکه پخته‌ و معتدل‌ شود و در رویه قبلی خود تجدیدنظر کند، گریزان است. 
اگر مواضع تقی‌زاده را در دوران ندامت دنبال کنید، می‌بینید ایشان در نطقی که در باشگاه مهرگان انجام داد اعتراف بزرگی کرد (در شب 17 آذر 1339 ش). یکی به افراطی بودن خودش در بحبوحه مشروطه اعتراف کرد و دیگر اینکه فتواى ایام جوانى خود را (مبنی بر لزوم فرنگى‌مآبى کامل ایرانیان) قابل دفاع ندانست. این اعتراف از تقی‌زاده خیلی مهم است، حتی اگر بخشی از گذشته خود را زیر سوال برده، باز مهم است. 
ایشان صریحا می‌گوید: «اینجانب در تحریص و تشویق به اخذ تمدن مغربى در ایران (اگر هم قدرى به خطا و افراط) پیش‌قدم بوده‌ام و چنانکه اغلب مى‏دانند، اولین نارنجک تسلیم به تمدن فرنگى را 40 سال قبل، بى پروا انداختم که با مقتضیات و اوضاع آن زمان، شاید تندروى شمرده مى‏شد و به جاى «اخذ تمدن غربى»، پوست‌کنده، فرنگى‌مآب شدن مطلق ظاهرى و باطنى و جسمانى و روحانى را واجب شمردم و چون این عقیده که قدرى افراطى دانسته شد، در تاریخ زندگانى من مانده، اگر تفسیر و تصحیحى لازم داشته باشد، البته بهتر است خودم قبل از خاتمه حیات خود، نتیجه تفکر و تجربه بعدى این مدت را روزى بیان و توضیح کنم... من باید اقرار کنم که فتواى تند و انقلابى من در این امر، در 40 سال قبل در روزنامه «کاوه» و بعضى مقالات بعدى مبنى بر تغییرات کلى انقلابى نیز، متضمن مقدارى از این نوع افراط بوده... » (ر.ک، اخذ تمدن خارجى، خطابه آقاى سیدحسن تقى‌زاده، مندرج در: مجله یغما، سال 1339 ش، ش 9 و 10، ص 419 و 568 به بعد / از صبا تا نیما، یحیى آرین‌پور، ج2، پاورقى ص 232 و 233).
عجیب‌تر اینکه نامه‌هاى تقى زاده در دوران سفارت لندن (دهه 20 شمسى) موجود است. ایشان در خلال آن نامه‌ها، از  فرنگى‌مآبى انتقاد می‌کند و حتی نسبت به خطر صهیونیسم ( و آمریکاى صهیون‌زده) و خیالات صهیونیست‌ها در ایران هشدار می‌دهد! (نامه‌هاى لندن از دوران سفارت تقى‌زاده در انگلستان، به کوشش ایرج افشار، نشر و پژوهش فرزان روز، تهران: 1375 ش، ص 65 و همچنین: 11ـ12 و 101).
این نمونه و نمونه‌های دیگری که از روشنفکرمآبان غرب‌گرای قدیم موجود است، نشان می‌دهد نگرانی از خطر صهیونیسم نه تنها در سطح منطقه، بلکه در ایران بسیار قبل از پیروزی انقلاب اسلامی وجود داشته است. اما تقی‌زاده‌های امروز و امثال آقای زیباکلام – چنانکه خودم سخنان آنان را مشاهده کردم - رسما ژن برتر و رسمیت قانونی را برای یهود صهیونیستی ثابت می‌کنند.
مرحوم استاد علی ابوالحسنی (منذر)، در کتاب «آخرین آواز قو» (137 -151) بحث جذابی را درباره تحول تقی‌زاده در اواخر عمرش دارد که خوانندگان عزیز می‌توانند به همان کتاب مراجعه و با غرب‌گراهای امروز مقایسه کنند.
  به سوال اول بازگردیم. شما در خلال بحث، دیدگاه افرادی را که قائل بودند اگر شیخ فضل‌الله در انقلاب اسلامی زنده بود، به تقابل با امام برمی‌خاست رد کردید و گفتید امام خمینی(ره)، به نوعی امتداد جریان شیخ فضل‌الله نوری(ره) است. مستندات دیدگاه شما چیست و چرا ادعای قائلان به تقابل را قبول ندارید؟
من معتقدم اگر شیخ در عصر انقلاب اسلامی بود و در دوران ما زندگی می‌کرد، نه تنها از سوی رهبران انقلاب اسلامی مورد تعرض قرار نمی‌گرفت، بلکه آماج حملات جریان غربگرا می‌شد و حتی شاید از سوی دشمنان انقلاب اسلامی، همان اول به سرنوشت شهید مطهری مبتلا می‌گشت!
انتقاد من از برخی گویندگان این است که چرا مستند حرف نمی‌زنند. افرادی مثل آقای زیباکلام اگر با شیخ فضل‌الله نوری یا امام خمینی زاویه دارند، روشن و شفاف اعلام کنند اما اینکه بدون مستندات لازم، به جای انقلاب اسلامی یا امام خمینی نظر بدهند و موضع‌گیری کنند و از پیش خود بین مقوله‌ها تقابل ایجاد کنند، قابل قبول نیست. اگر دنبال نوع نسبت رهبران انقلاب اسلامی با شیخ فضل‌الله نوری هستیم، شیوه علمی این است که به جای قصه‌پردازی و جناح‌بازی، موضع‌گیری رهبران انقلاب را ببینیم و به طور مستند بررسی کنیم. وقتی امام خمینی آن تجلیل بلند را از شیخ فضل‌الله نوری دارد و انتقادی کوبنده‌ای از شیخ ابراهیم زنجانی (دادستان محکمه شیخ فضل‌الله) می‌کند، یا وقتی امام در دیدار با دانشجویان در بیان فلسفه انقلاب می‌گوید: «ما انقلاب کردیم که تقی‌زاده‌ها بر فرهنگ‌مان مسلط نباشند»؛ نشان می‌دهد امام خمینی خودش را به نوعی ادامه‌دهنده راه شیخ فضل‌الله نوری می‌بیند. اتفاقا امام خمینی جزو احیاگران شیخ شهید است و به همین جهت، چه تاریخ‌نگاران سکولار و چه تاریخ‌نگاران انقلابی، امام و شیخ شهید را در یک خط می‌بینند.
* معمولا از امام خمینی، یکی دو فراز درباره شیخ، بیشتر نقل نمی‌شود. اگر مجموع موضع‌گیری‌های امام را یکجا مورد بحث قرار دهید، برای خوانندگان و پژوهشگران سودمند است و نگاهی کلان به ما می‌دهد، بویژه اینکه یکی از نویسندگان در مصاحبه با هفته‌نامه حریم امام (شماره 187، ص13) گفته بود: امام خمینی، خیلی درباره شیخ فضل‌الله صحبت نکرده است، چون اگر همه صحیفه امام را بگردید، بیش از ۴ مورد اظهارنظر نمی‌بینید!
اتفاقا قضاوت‌های تاریخی امام خمینی درباره شیخ فضل‌الله بسیار حساس است و روی سخنان غیر مستند آقای زیباکلام و برخی دیگر خط بطلان می‌کشد. ببینید! ما در خط امام، با یک منظومه فکری، اندیشه‌ای و سیاسی روبه‌رو هستیم که ایشان درباره شیخ شهید ارائه می‌کند. صحبت از یک جریان است. اینجا دیگر بحث حمایت از یک شخص یا یک اقدام مقطعی و موضعی نیست. البته تاکنون ندیدم تک تک مواضع امام، یکجا بیان شود، لذا در اینجا مهم‌ترین سخنان و مواضع ایشان را درباره شیخ عرض می‌کنم:
1- امام خمینی(ره) در تحلیل مشروطه و رمز ایستادگی شیخ می‌گوید: «مرحوم شیخ فضل‌الله نوری رحمه‌الله ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد، باید قوانین موافق اسلام باشد. در همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود... خارجی‌ها که یک همچو قدرتی را در روحانیت می‌دیدند کاری کردند در ایران که شیخ فضل‌الله مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را دادگاهی درست کردند و یک نفر منحرف روحانی‌نما [شیخ ابراهیم زنجانی] او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل‌الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند» (صحیفه امام، چ1، سال1378، ج 13، ص 358؛ سخنرانی ایشان در تاریخ: 26/8/59).
2- امام در مسیر دفاع از اسلام و ستیز با عناصر سکولار، بین خود و استاد مطهرى، شباهت‌هایى آشکار با شهید نورى مى‏دید و دشمنان نظام جمهورى اسلامى را از سنخِ کسانى مى‏شمرد که در مشروطه، به منظور انزواى روحانیت در اجتماع و سیاست ایران، دست به قتل علما گشودند. ایشان با تأکید بر اینکه «مقصد ما اسلام است»، هشدار مى‏داد: «ببینید چه جمعیت‌هایى هستند که روحانیون را مى‏خواهند کنار بگذارند؟ همان‌طورى که در صدر مشروطه با روحانى این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند... همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سیدعبدالله‏ بهبهانى را، کشتند مرحوم نورى را، و مسیر ملت را از آن راهى که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر و همان نقشه الان است که مطهرى را مى‏کشند، فردا هم شاید من و پس‌فردا هم یکى دیگر را. مسیر، غیر مسیر ما است» (صحیفه امام: ج 7، ص 459 - به تاریخ: 2/3/58). 
3- حضرت امام، حتی برای آسیب‌شناسی روحانی‌نمایان فاسد، سراغ عوامل شهادت شیخ می‌رود و به اهل علم تذکر می‌دهد که عبرت بگیرید. از نظر امام شیخ ابراهیم زنجانى (دادستان(!) محکمه‏اى که رای به اعدام شیخ فضل‏الله‏ داد) نه یک روحانى اصول‌گرا و آزادى خواه، بلکه روحانى‌نمایى فاسد و نامهذَّب قلمداد می‌شود. چنانکه در جمع طلاب حوزه‏هاى علمیه و مدرسین و دانشجویان تحکیم وحدت دانشگاه‌ها و مدارس عالى کشور گفت:  شما مى‏دانید که مرحوم شیخ فضل‏الله را کى محاکمه کرد؟! یک معمم زنجانى، یک ملاى زنجانى محاکمه و حکم قتل او را صادر کرد. وقتى معمم و ملا، مهذَّب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است. در بعضى از روایات است که در جهنم، اهل جهنم از تعفن بعضى روحانیون در عذاب هستند و دنیا هم از تعفن بعضى از اینها در عذاب... عالم فاسد، یک شهر را، یک مملکت را به فساد مى‏کشد؛ چه عالم دانشگاه باشد چه عالم فیضیه فرقى نمى‏کند (صحیفه امام، ج 13، ص 420- 27/9/59).
4- امام در تبیین حرکت شیخ و واکنش جریان سکولار مشروطه می‌گوید: «...مثل مرحوم حاج شیخ فضل‏الله نورى [را] در ایران - برای خاطر اینکه مى‏گفت باید «مشروطه، مشروعه» باشد و آن مشروطه‏اى که از غرب و شرق برسد قبول نداریم - در همین تهران به دار زدند و مردم هم پاى او رقصیدند یا کف زدند» (همان، ج 18، ص171، به تاریخ: 13/7/62).
5- امام در تبیین چیستی و چرایی اعدام آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، به اهداف ضداسلامی دشمنان ایشان اشاره کرده و می‌گوید: «در دوران مشروطه... یک عده‏اى که نمى‏خواستند در این کشور اسلام قوه داشته باشد... جوسازى کردند، به طورى که مثل مرحوم آقا شیخ فضل‏الله که آن‌وقت آدم شاخصى در ایران بود و مورد قبول، همچو جوسازى کردند که در میدان، علنى ایشان را به دار زدند و پایش هم کف زدند و این نقشه‏اى بود برای اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند...» (همان، ج 18، ص 247 - تاریخ: 26/9/62).
6- علاوه بر این، از جمله تاثیرات شیخ شهید از زبان امام خمینی این است: «قانون سابق که در صدر مشروطیت تصویب شده بود توسط ملت، و متمم قانون را، با جدیت مرحوم شیخ فضل‌الله نوری، به آن ضم کردند و ملت به او رای دادند...». (همان، ج 14، ص 457 - به تاریخ: 25/3/1360).
7- حضرت امام، نسبت به بدگویی و اتهام‌زنی به شیخ شهید حساس بود و می‌فرمود: «از میرزای شیرازی که قضیه تنباکو را درست کرده، تا آقای کاشانی، تمام علمایی که در خلال مشروطیت برای اسلام کار کردند، میرزای شیرازی برای اسلام کار کرده است، آقای کاشانی برای اسلام کار کرده، شیخ فضل‌الله برای اسلام کار کرده، تمام اینها را بد گفتند! آن روزنامه جبهه ملی را پیدا بکنید: شیخ فضل‌الله را اینقدر فحش داده! جرم شیخ فضل‌الله بیچاره چه بود؟ جرم شیخ فضل‌الله این بود که قانون باید اسلامی باشد. جرم شیخ فضل‌الله این بود که احکام قصاص، غیرانسانی نیست، انسانی است... جرم اینها همین است که اینها عقیده‌شان این است که باید اسلام در ایران پیاده بشود و شما می‌گویید احکام غرب مترقی است...» (همان، ج 14، ص 46۵ – 46۴).
8- جوسازی علیه شیخ، حتی در نجف اشرف امر عبرت‌انگیزی است که امام خمینی(ره) بر آن انگشت تأکید می‌نهد: «حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل‌الله را در نجف یک جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن درنیامد. این جوی که ساختند در ایران و سایر جاها، این جو اسباب این شد که آقا شیخ فضل‌الله را به دست بعضی از روحانیون [روحانی‌نمای فراماسون: شیخ ابراهیم زنجانی] خود ایران محکوم کردند و بعد او را آوردند در وسط میدان و به دار کشیدند». (همان، ج 18، ص 248).
9- مرحوم امام گاهی مستقیما به تاریخ‌نگاران توصیه می‌کرد از روشنگری درباره شیخ شهید غافل نباشند. ایشان به حسین مکی تاکید کرد: «چرا برای شیخ فضل‌الله کار نمی‌کنید؟ چرا در رابطه با ایشان نمی‌نویسید؟» (ر.ک، گفت‌وگو با حسین مکى، مندرج در: تاریخ معاصر ایران، سال 1، ش 1، بهار 76، ص 185، سخن امام در 2/2/58 به ایشان).
10- امام برای اینکه عمق کینه دشمنان را نشان دهد، هشدار می‌داد اگر جریان استعمار و هواداران آن، دوباره بر شرایط و مقدرات کشور مسلط شوند، این بار از زمان اعدام شیخ فضل‌الله نوری خشن‌تر عمل می‌کنند، چرا که بعد از پیروزی انقلاب، بیش از پیش احساس خطر کرده‌اند: «این دفعه اگر اینها تسلط پیدا بکنند بر ما هیچی نمی‌گذارند. مثل زمان آقای کاشانی نیست حالا! مثل زمان مرحوم - عرض می‌کنم که - آقا شیخ فضل‌الله نیست حالا یک زمانی است که اینها ادراک کردند که اگر این جمهوری رشد پیدا بکند نخواهد گذاشت که اینها منافع خودشان را ببرند» (همان، ج 18، ص 252).
11- امام خمینى علاوه بر این، سراغ جریان انحرافی و مخالف شیخ فضل‌الله می‌رود و به افکار آنها اعتراض می‌کند. این خودش یک نوع حمایت و پشتیبانی از خط شیخ است. ایشان ماهیت «تقی‌زاده» و «غرب‌گرایان» را در سخنرانی‌های مختلف افشا کرده و روی اندیشه‌های وابسته آنان خط بطلان می‌کشد: «آن دردى که برای ملت ما پیش آمده و الان به حال... یک مرض مزمن تقریبا هست، این است که کوشش کرده‏اند غربى‏ها، که ما را از خودمان «بى‏خود» کنند، ما را «میان‏تهى» کنند، به ما اینطور بفهمانند و فهماندند که خودتان هیچ نیستید و هرچه هست غرب است و باید رو به غرب بایستید! ... یکى از اشخاصى که زمان رضاشاه، و بعد از رضا شاه هم، او بود و معروف هم بود - حالا من میل ندارم اسمش را ببرم - اولش هم معمم بود، و بعد هم مُکَلاّ و بعد هم [مجلس]سنا و اینها راه داشت، او هم گفته بود که: همه چیز ما باید انگلیسى شود! اینطور نقشه بوده است که ما را از خودمان بی‌خبر کنند و تهى کنند و به جاى او، یک موجود غربى درست کنند». (صحیفه امام، ج 9، ص 25؛ سخنرانی به تاریخ: 12/6/58).
12- امام خمینی، سوگیری فرهنگی انقلاب اسلامی را مستقیما در برابر تقی‌زاده‌ها تحلیل می‌کرد: «ما مى‏خواهیم یک دانشگاهى داشته باشیم و یک کشورى که این وابستگى مغزى ما را - که مقدم بر همه وابستگى‏ها و خطرناک‏تر از همه آنهاست - نجات بدهد. ما اساتید دانشگاهى را مى‏خواهیم که آن اساتید بتوانند مغزهاى جوانان ما را مستقل بار بیاورند، غربى نباشند، شرقى نباشند، رو به غرب نایستند، آتاتورک نباشند و تقى‏زاده هم نباشند» (پیام‌ها و سخنرانی‌هاى امام خمینى در ۶ ماهه اول سال 1360. ص 134)
غبارروبی عظیمی که از چهره شیخ در ۴ دهه اخیر صورت گرفت، از برکت امام(ره) بود. امام توطئه استعمار را عامل اصلی شهادت شیخ فضل‌الله می‌دانست. مقام معظم رهبری هم با امام هم افق هستند و چقدر از شیخ‌ فضل‌الله نوری تجلیل کردند. اتفاقا دشمنان نظام هم انقلاب را در امتداد اندیشه شیخ می‌بینند و هر سال مردادماه در قالب حمله به شیخ، به نظام اسلامی حمله‌ور می‌شوند. اگر روزی شیخ فضل‌الله مقابل «تقی‌زاده‌ها» ایستاد، امروز «تقی‌زاده‌ها» مقابل انقلاب اسلامی ایستاده‌اند. همین نکته برای ما راهگشا و کلیدی است.
بنابراین با این همه مستندات، همسویی امام با شیخ شهید قابل انکار نیست، حتی افرادی مثل دکتر سروش در این زمینه مبالغه می‌کنند و می‌گویند: پیروزی انقلاب اسلامی، به نوعی پیروزی شیخ فضل‌الله نوری بود. البته من به بیان دیگری هم می‌توانم به قائلان به تقابل پاسخ دهم و آن اینکه: آن شیخ فضل‌اللهی که در ذهنیت و ایدئولوژی شماست، با شیخ فضل‌الله واقعی فرسنگ‌ها فاصله دارد و خود من از منکرین و مخالفین آن ذهنیت برساخته هستم.  
به هر حال، آنچه عرض کردم به معنای این نیست که معتقدان به شیخ فضل‌الله نوری فقط انقلابیون هستند؛ خیر! من همین امروز طیف وسیعی را می‌شناسم که اینها حتی منتقد یا مخالف جمهوری اسلامی هستند ولی باز هم شیخ شهید را قبول دارند و به جریان مشروطه سکولار نقدهای جدی می‌کنند. ضمنا دفاع از شیخ شهید از امام خمینی آغاز نمی‌شود. ما علما، محققان و دانشمندان زیادی داریم که قبل و بعد از امام خمینی، بر اتهامات غیرمنصفانه‌ای که به شیخ شهید ‌زده شده، به اجمال یا تفصیل خط بطلان کشیدند. مثل آیات عظام: آقا نجفی اصفهانی، علامه امینی، شهید مطهری، علامه اردوبادی، ملا محمدهاشم خراسانی، شیخ محمدتقی آملی، شیخ مرتضی زاهد، شیخ عباس قمی، میرزا ابوالحسن رفیعی‌قزوینی، شیخ محمدعلی اراکی، ادیب پیشاوری، سیدمحمدتقی خوانساری، شیخ محمدتقی‌بهجت، صدرالافاضل، میرزا حسن جابری‌اصفهانی، عین‌السلطنه، دکتر ناصرالدین صاحب‌الزمانی، دکتر تندر کیا و... قضاوت همه بزرگان امروز موجود بوده و در اوراق تاریخ ثبت شده است.
***
جلال آل‌احمد: «... شیخ شهید نورى نه به عنوان مخالف «مشروطه» که خود در اوایل امر مدافعش بود ـ بلکه به عنوان مدافع «مشروعه» باید بالاى دار برود. و من مى‏افزایم ـ و به عنوان مدافع کلیت تشیع‌اسلامى... و به هر صورت، از آن روز بود که نقش غرب‌زدگى را همچون داغى بر پیشانى ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار، همچون پرچمى مى‏دانم که به علامت استیلاى غرب‌زدگى پس از 200 سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد و اکنون در لواى این پرچم، ما شبیه به قومى از خود بیگانه‏ایم».
***
همسویی امام با شیخ شهید قابل انکار نیست، حتی افرادی مثل دکتر سروش در این زمینه مبالغه می‌کنند و می‌گویند: پیروزی انقلاب اسلامی، به نوعی پیروزی شیخ فضل‌الله نوری بود. البته من به بیان دیگری هم می‌توانم به قائلان به تقابل پاسخ دهم و آن اینکه: آن شیخ فضل‌اللهی که در ذهنیت و ایدئولوژی شماست، با شیخ فضل‌الله واقعی فرسنگ‌ها فاصله دارد و خود من از منکرین و مخالفین آن ذهنیت برساخته هستم. 

Page Generated in 0/0059 sec