printlogo


کد خبر: 287984تاریخ: 1403/5/15 00:00
«وطن امروز» گزارش می‌دهد: عدم روایت به موقع، منظم و روان از حادثه ترور اسماعیل هنیه چه تبعات اجتماعی‌ای در پی دارد؟
میدان روایت می‌خواهد

«با توجه ‌به تحقیقات و بررسی‌های به‌ عمل ‌آمده، این عملیات تروریستی با شلیک پرتابه کوتاه‌برد با سرجنگی حدود ۷ کیلوگرمی، همراه با انفجار شدید، از خارج محدوده استقراری اقامت میهمانان صورت‌گرفته است»؛ این تقریبا همه آن جزئیاتی است که توسط سپاه پاسداران در یک بیانیه مختصر اعلام شده است. حالا بیش از 96 ساعت از شهادت اسماعیل هنیه می‌گذرد و به جز جزئیات فوق که 2 روز پیش اعلام شد، تقریبا هیچ جزئیات روشنگرانه‌ بیشتری به دست رسانه‌ها نرسیده است. سردرگمی این روزهای رسانه‌ها را می‌توان به طور عیان دید. آنچه دیده می‌شود یا استناد رسانه‌های داخلی به رسانه‌های برون‌مرزی است یا مجموعه‌ای از تحلیل‌ها که بر لزوم عمل متقابل ایران تاکید دارد.
می‌توان لیستی از تحولات میدانی و رویدادهای سرنوشت‌ساز اعلام کرد که هیچ روایت رسمی یا جزئیات غیررسمی متقن از آن در اختیار نداریم. البته این عدم اطلاع نشان از بی‌خبری نیست، بلکه حاکی از شرایطی است که رسانه‌های ایرانی، روایت رویدادها و رخدادها را از رسانه‌های خارجی دریافت می‌کنند یا نهایتا روایت‌های کذب را تکذیب می‌کنند. این مساله از آنجا مهم است که هر چند مسؤولان امر به این مساله اقرار دارند که ما در یک جنگ ترکیبی قرار گرفته‌ایم اما باید لوازم آن اجرا شود. تکثر روایت‌های موجود در شرایطی که نوعی مرجعیت‌زدایی از رسانه‌های رسمی رخ‌ داده است، موجب می‌شود جامعه با انبوه اطلاعات غلط مواجه شده و تشویش، افکار عمومی را دربر گیرد. در دنیای شبکه‌ای امروز که جامعه برای هر رویدادی یک «تحلیل سطحی و آنی» می‌سازد، شما فرصت چندانی برای در دست‌گرفتن روایت جریان‌ساز نخواهید داشت، چرا که توسط دشمن در محاصره قرار گرفته‌اید و او با استفاده از موقعیت برتر خود در تکنیک و دسترسی به ابزار تکنولوژی، اقدام به تولید معنا برای جامعه خواهد کرد. هر چند رهبر انقلاب در بیانیه گام دوم انقلاب تصویری از توطئه «محاصره تبلیغاتی» را پیش ‌روی همگان قرار دادند و بر لزوم غلبه بر این توطئه «یأس‌آفرینی» دشمن تأکید کردند اما گویی این موضوع چندان جدی گرفته نشده است. البته همواره جنس رویدادها غافلگیر شدن نبوده و نیست، بلکه در رویدادهایی که ما نیز دشمن را توانسته‌ایم غافلگیر کنیم یا توطئه‌ای را خنثی کرده‌ایم، روایت چندان دقیقی وجود ندارد. 
شاید تأکید بر این نکته ضروری باشد که در شرایط سکوت مجموعه‌ها و سازمان‌های متصدی، قرار نیست جامعه نیز پذیرای این سکوت باشد و لزوما با گزاره‌های القایی رسانه‌هایی که التزامی به قوانین جمهوری اسلامی ایران ندارند، مخالفت کند. جامعه پرسش‌هایی دارد که این پرسش‌ها را با پاسخ‌هایی که در رسانه‌ها تولید می‌شود، دریافت می‌کند.
البته این وضعیتی نوپدید در ایران نیست اما گویی هیچ میلی نیز در بین مسؤولان برای حل و رفع آن وجود ندارد. چنانکه در کتاب «تماشاگه راز» شهید مرتضی آوینی نقل شده است: «اواخر سال 1366 چنان سایه‌ای بر همه چیز سنگینی می‌کرد که ادامه همین وضع، اگر هم دشمن هیچ اقدام دیگری انجام نمی‌داد، به قبول قطعنامه می‌انجامید. جبهه‌ها خالی بود؛ با این همه تبلیغات رادیو و تلویزیون و روزنامه‌ها حکایت از آن داشت که پادگان‌ها دیگر جایی برای پذیرش داوطلبان جدید ندارد. در همان شرایط اگر تلویزیون حقایق را با مردم در میان می‌گذاشت، همه به جبهه هجوم می‌بردند اما تلویزیون خلاف این عمل می‌کرد. ما اجازه دادیم دشمن حربه صداقت را از کف ما بگیرد. درست در هنگامی که تهران و قم زیر باران موشک‌های اسکاد - بی قرار داشتند، اعتماد مردم جلب رادیوی بی‌بی‌سی شده بود». این مساله نشان می‌دهد حتی در حساس‌ترین برهه دفاع‌مقدس، ما روایت را به رسانه‌های بیگانه باخته بودیم، هر چند در میدان نبرد در حال پیشروی بودیم. این روایت‌ها تا جایی بر اذهان اثر می‌گذارد که حتی اگر در تهران موشک را بالای سرخود ببینند، پیگیر روایت ماجرا در رسانه‌ای چون بی‌بی‌سی هستند تا سازمان صداوسیما! این مساله به ظاهر کم‌اهمیت (یعنی نسبت پیشروی در میدان و پسروی در اذهان) یک نتیجه سرنوشت‌ساز در پی خواهد داشت: «اگر هم دشمن هیچ اقدام دیگری انجام نمی‌داد، به قبول قطعنامه می‌انجامید».
عملیات تروریستی چند روز پیش که توسط رژیم صهیونیستی در تهران انجام شد، از آن دست رویدادهایی است که سؤالات بسیاری در ذهن جامعه خلق کرد و جامعه سرگردان و بازمانده از پاسخ را راهی شبکه‌های اجتماعی و روایت‌سازی‌های دیگر رسانه‌ها کرده است. سؤالات مرتبط با این موضوع نیز لزوما و حتما از جنس «خبر» نیست که گروهی عازم نشست‌ها شوند و پشت ‌سر هم خبرهای جدید مخابره کنند خیر! اینگونه نیست، جامعه پرسش‌های جدی دارد و از شما «روایت» می‌خواهد. اگر شما نتوانید در این انحصار تبلیغاتی دست به تولید روایت معناساز بزنید و «حقیقت» را افشا کنید، بدون شک دشمن این کار را خواهد کرد، با این تفاوت که او از «واقعیت» بهره می‌برد، لذا شما نخست مساله روایت را در پیش دارید و سپس باید بتوانید مبتنی بر حقایق کار تبلیغی خود را آغاز کنید و میدان تبلیغات را در دست بگیرید. «کار تبلیغ ما با جلوه‌گر ساختن حقایق به انجام می‌رسد و کار تبلیغ آنها با پوشاندن و کتمان حقایق؛ آنها می‌خواهند مخاطب خویش را بفریبند و مطلوب ما در کار تبلیغ این است که پرده‌های وهم و فریب را کنار بزنیم».
احتمالا نخستین سؤالی که پس از شهادت اسماعیل هنیه در ذهن جامعه به وجود می‌آید این است: «این ترور با چه ابزاری، از چه طریقی و در کجا رخ‌ داده است؟» پاسخ به این سؤال یک روایت بموقع، منظم و روان را ‌طلب می‌کند که تا به امروز از شنیدن آن محروم بوده‌ایم. البته لزومی ندارد در ساعت‌های نخست جزئیات کامل و قطعی نشده را مطرح کرد اما اینکه از لحظه رویداد تا حدود 72 ساعت پس از آن مردم صرفا «یک پرتابه» آن هم از جنس اطلاعیه از مجموعه‌های رسمی دریافت کنند، نوعی ضعف رسانه‌ای و نوعی سردرگمی نهادی تلقی می‌شود. به سؤال فوق می‌توان سؤال‌های کلیدی دیگری نیز افزود؛ اینکه «پیش ‌از این نیز سوءقصدی به وی شده است و سطح حفاظتی وی به چه صورت بوده است؟»، «نسبت وی با کشور قطر به چه صورت بوده است؟»، «چطور بعد از ترور شهید فخری‌زاده مجددا با همان روش علیه یک فرد کلیدی اقدام می‌شود؟»، «چرا ما دست به ترور نمی‌زنیم؟»، «دشمن از چه طریقی می‌تواند در ایران اسلحه سنگین وارد و استفاده کند؟»، «چرا محل اقامت شخصیت‌ها دارای بدنه مستحکم ضد نفوذ نبوده است؟» و موج سؤالات مهم دیگری که پاسخ آن معمولا توسط دیگر رسانه‌های غیررسمی و بیگانه تولید می‌شود یا پاسخ‌هایی که توسط صفحات مجازی و کانال‌ها در شبکه‌های اجتماعی توزیع می‌شود. 
انتشار اطلاعات از صفحات مجازی نیز پدیده‌ای بس عجیب است! گویی نوعی تعامل بین دستگاه‌های رسمی با صفحات مجازی غیررسمی در بستر شبکه‌های مجازی شکل ‌گرفته است که دسترسی فرارسانه‌ای را برای اشخاص ایجاد کرده است، یعنی پیش از آنکه رسانه اقدام به تحلیل موضوعی کند، رویدادها در بستر شبکه‌های اجتماعی توسط کانال‌ها و صفحات ترویج می‌شوند. در این ایام کانال‌ها به‌گونه‌ای اطلاع‌رسانی می‌کنند که نشان‌دهنده در اختیار داشتن جزئیاتی بیشتر است که حتی در اختیار رسانه‌های رسمی نیز قرار ندارد! برای نمونه این گزاره که «فقط در یک مورد عملیات ترور از نزدیک هنیه در لحظات پایانی شکست خورد» را اغلب جامعه شنیده است. روایتی که نه تأیید شده و نه کسی آن را تکذیب کرده اما پرتکرار در صفحات مجازی منتشر و دیده شده است و مشخص نیست چه کسی آن را روایت کرده است. این دست روایت‌ها آسیبی بزرگ دارند که نخست از رسانه‌های رسمی مرجعیت‌زدایی می‌کنند و سپس زمینه‌ساز ساخت روایت‌های غیرواقعی ولی مؤثر می‌شوند؛ کانال‌ها و صفحاتی که کوچک‌ترین صداها را به بمب تبدیل می‌کنند و بدون پذیرش هیچ‌گونه مسؤولیت آن را برای افکار عمومی منتشر می‌کنند. نمونه این وضعیت را سال 1401 پس از مرگ خانم مهسا امینی شاهد بودیم که روایت‌های غیررسمی و کذب چطور کشور را دچار التهاب چندماهه کرد و چه نتایج سوئی را در ادامه بر کشور تحمیل کرد. شاید این شبهه برای شما مسؤول محترم ایجاد شده باشد که پاسخ به سؤال‌های جامعه چه اهمیتی دارد! باید دانست اساسا معنای جنگ «شناختی» همین است. در صورتی ‌که شما نتوانید برای پرسش‌های جامعه پاسخی در خور و بهنگام داشته باشید، دیگران علیه شما دست به تهاجم‌ زده و با درگیر کردن «ذهن‌ها» اقدام به تولید معنا می‌کنند. معنای شکل‌گرفته در ذهن جامعه چنان قدرتی دارد که هنجارهای جدید می‌سازد و ارزش‌های پیشین را دچار خدشه می‌کند. جابه‌جایی ارزش‌ها به‌راحتی می‌تواند ظرفیت‌های قدرت مستقر را تضعیف کند. برای درک این گزاره باید به‌خاطر داشت ضدقدرت را «ظرفیت کنشگران اجتماعی برای به چالش کشیدن قدرت جای گرفته در نهادهای جامعه» تعریف کرده‌اند و باید دانست «ساخت معنا در ذهن انسان، منبع قدرتی قطعی‌تر و پایدارتر است. این طرز تفکر مردم است که سرنوشت نهادها و هنجارها و ارزش‌هایی را که جوامع بر مبنای آنها سازماندهی می‌شوند تعیین می‌کند»؛ آنگاه باید طرح پرسش کرد اگر اکثریت مردم به طریقی متضاد با ارزش‌ها و هنجارهای نهادینه شده در قواعد و قوانین وضع شده توسط دولت تفکر کنند، چه روی خواهد داد؟ شاید به همین دلیل است که مانوئل کاستلز در کتاب «شبکه‌های خشم و امید» می‌نویسد: «جنگ قدرت بنیادین عبارت است از نبرد برای ساخت معنا در ذهن مردم».

Page Generated in 0/0074 sec