دکتر ابوالفضل اقبالی*: خانواده یکی از نهادهای مهم جامعه بشری است که زیربناییترین و نخستین نهاد اجتماع بهشمار میرود. تاثیر خانواده بر رشد، تعادل و شکوفایی افراد و جامعه به حدی است که هیچ صاحبنظری نمیتواند آن را انکار کند. بشر از نخستین روزهای حضور خود بر عرصه خاک بخوبی دریافته خانواده بهترین مأمن انسان و شایستهترین کانون تبلور سکون و اطمینان است. در فرهنگ اسلامی، خانواده اساس اجتماع است و احترام و منزلت بسیاری دارد. خانواده نخستین مکان برای یادگیری آغازین دانشهاست. نخستین دانشها مانند سنگنوشتههایی هستند که همواره پایدارند. خانواده از نظر بسیاری از پژوهشگران انتقالدهنده اصلی دانش، ارزشها، نگرشها، نقشها و عادات یک نسل است. دختر و پسر پس از ازداوج، نخستین اختلاف سلیقههای جدی را در روابط زناشویی تجربه میکنند. در همین مواقع تحمل، مدارا و بردباری را نیز میآموزند و در صورت مدیریت درست عواطف خویش، از همین مسیر کاملتر میشوند. فرزندان نیز مسیر جامعهپذیریشان را از خانواده آغاز میکنند. خانواده با آموزشهای غیررسمی خود میتواند دانستههای مذهبی، رفتار مذهبی، اصول اخلاقی و شکلدهی به روابط اجتماعی را به فرزندان خود بیاموزد.
یکی از ساحات تربیتی در نظام خانواده، تربیت سیاسی فرزندان است. با توجه به اختلاف در مفهوم تربیت و سیاست، تعاریف متفاوتی نیز از تربیت سیاسی ارائه شده است. مفهوم تربیت سیاسی را میتوان در یک عبارت مختصر و مفید اینگونه تعریف کرد: تربیت سیاسی پرورش فضایل، دانش و مهارتهای مورد نیاز برای مشارکت سیاسی و آماده کردن اشخاص برای مشارکت آگاهانه در بازسازی آگاهانه جامعه خود است (جان الیان،89:1391) و اموری همچون تربیت شهروندان، گزینش رهبران سیاسی، ایجاد یک همبستگی سیاسی، حفظ قدرت سیاسی، اجتماعی کردن افراد برای نظامهای سیاسی، نقد نظام سیاسی موجود و تربیت شهروندان جهانی از جمله اهدافی است که برای تربیت سیاسی ذکر کردهاند. تربیت سیاسی فرآیندی است که ضمن آن فرهنگ سیاسی جامعه به نسل بعد منتقل میشود و به عنوان یک مفهوم با مفاهیم دیگری نظیر مشروعیت، هویت و وفاداری به نظام سیاسی مرتبط است و هدف آن ایجاد وضعیت آرامش و عدم بحران در رابطه میان مردم و دولت است. اگر چه تربیت سیاسی در هر جامعه از طریق نهادهای متعدد نظیر خانواده، سپس نظام آموزشی، پس از آن مجتمع بزرگتر و نهادهای سیاسی، مانند احزاب و وسایل ارتباطجمعی صورت میگیرد اما خانواده همچنان واحد مشترک میان همه این مجتمعات به شمار میرود. همچنین خانواده چارچوب حاکمی است که شخصیت و گرایشهای کودک را شکل میدهد و در مراحل بعد بر رفتار سیاسی او به عنوان یک عضو از امت تأثیر میگذارد، لذا در این نوشتار قصد ما بررسی اهمیت خانواده به عنوان یک واحد اجتماعی در روند تربیت سیاسی با تاکید بر ساختار قدرت در آن است.
* قوامیت مرد و تربیت سیاسی
یکی از عوامل اصلی تعیینکننده در تبلور شخصیت کودک و رفتار سیاسی او در زمانهای بعد ساختار قدرت در درون خانواده است. خانواده نسبت به کودک حکم یک دولت کوچک را دارد و فهم قدرت در درون خانواده برای کودک مقدمه درک قدرت در دولت و شکلگیری موضع او نسبت به آن است. مفهوم قوامیت برای فهم ساخت خانواده و بازتاب آن در تربیت سیاسی از نظر اسلام مفهوم محوری تلقی میشود، زیرا این مفهوم با عدالت و قسط میان فرزندان و احترام به آرا و رعایت حقوق ایشان مرتبط است. این امر خانواده مسلمان را از آسیب سلبی استبداد در درون خانواده و بر روان کودک دور نگاه میدارد. همچنین شور و مشورت مبنای تصمیمگیری در درون خانواده است. این امر کودک را برای تعامل با دیگران از طریق شور به عنوان یک اسلوب در همه اعمالش و به عنوان یک وسیله اساسی در مواجهه با تمام مشکلاتش آماده میکند. در مراحل بعدی عمر نیز کودک از همین اسلوب در رفتار سیاسی و زندگی اجتماعی خود استفاده خواهد کرد، لذا فقدان مکانیسم شورا در درون خانواده موجب میشود کودک خشونت را همواره وسیلهای برای حل اختلافات و تعامل با محیط پیرامون خود بداند و این امر به نوبه خود به افزایش میزان خشونت سیاسی در جامعه میانجامد. اسلام برای زن به عنوان سرپرست خانه همسرش اهمیت زیادی قائل است و مسؤولیت تربیت اجتماعی و سپس تربیت سیاسی کودک را بر عهده او گذارده است. از این رو بر ارتباط مادر با کودک بویژه در 6 سال اول عمر تاکید دارد.
نتایج بررسیهایی که راجع به نقش و اثر مادر بر رفتار سیاسی فرد صورت گرفته متفاوت است. بر اساس برخی از این بررسیها کودک هنگام تعارض و اختلاف گرایشهای حزبی پدر و مادر گرایش مادر را برمیگزیند. این خود نشاندهنده تأثیر مادر در ایجاد گرایشهای سیاسی فرد است. در حالی که طبق بررسیهای دیگر پدر بر رفتار سیاسی فرزندان تأثیر بیشتری دارد، زیرا او معمولاً کارآمدی سیاسی بیشتری در جامعه دارد و در موارد بسیار از آگاهی سیاسی بالا و بسیار بیشتری نسبت به مادر برخوردار است.
حقیقت این است که اسلام مسؤولیت هر یک از زن و مرد را در خانواده به دیگری محول نکرده است، زیرا مشارکت پدر و مادر در تربیت اجتماعی و سیاسی کودک مشارکتی لازم و واجب به شمار میآید، چون با انجام وظیفه یکی از دو طرف مسؤولیت از عهده دیگری سلب نمیشود. علاوه بر این آن دو به همراه فرزندان از طریق مسؤولیتهایی که هر یک بر عهده میگیرند، ساخت قدرت را در درون خانواده شکل میدهند و در صورتی که یکی از آنها از انجام مسؤولیتهایش شانه خالی کند، این ساخت قدرت کامل نمیشود، لذا سرپرستی خانواده مسؤولیت مشترک پدر و مادر است و هر دو در برابر افراد تحت سرپرستی خود مسؤولند. مشارکت فعال پدر در تربیت کودک برای آرامش و تعادل روانی کودک بسیار مهم است. اختلال در روابط کودک و پدر طبق برخی بررسیها بر شخصیت کودک تأثیر منفی برجا میگذارد. کودک در این صورت مشارکت در زندگی سیاسی را مفید و نتیجهبخش نمیبیند، زیرا مشارکت در زندگی خانوادگی که استبداد پدر و نظر او بر همه چیز حاکم است را مفید و نتیجهبخش نیافته و به تدریج اعتماد به خود را در قدرت تأثیرگذاری بر روند امور از دست میدهد. تفاوت نتایج بررسیها به دلیل اختلاف جوامع نمونه مورد بررسی و تفاوت شاخصهایی است که محققان به کار گرفتهاند اما همه این بررسیها به رغم اختلافاتی که با هم دارند، در یک چیز مهم مشترکند و آن این است که هر گونه اختلال در ساخت خانواده بر کودک و درک سیاسی او اثر میگذارد. غیبت پدر از روند تربیت سیاسی فرزند در دیدگاه اسلامی نوعی اختلال در یکی از سنتهای اجتماعی و تزلزل پایههای خانواده و نقض اصل «قوامیت» ارزیابی میشود. از نظر اسلام غیبت پدر در فرآیند تربیت فرزندان، کوتاهی وی در ایفای مسؤولیت و تحمیل مسؤولیتی مضاعف بر زن ارزیابی میشود. همچنین از نظر اسلام این امر به معنی محروم کردن کودک از حق زندگی در فضای سالم خانوادگی و بهرهمندی از شرایط روانی متعادل و بیاعتنایی به حقوق فطری وی در تأثیر پذیرفتن از هر یک از والدین است. اسلام غیبت پدر را در فرآیند تربیت فرزند به معنای فروریختن پایههای خانواده میداند. خانوادهای که از یک سو واجد صلاحیتهای لازم برای ایفای نقش سیاسی و حفظ ارزشهای اسلامی و تربیت کودک براساس آنهاست و از دیگر سو مسؤولیت ایستادگی در برابر هرگونه انحراف یا تجاوز از الگوهای اسلامی در سطح جامعه و دولت را برعهده دارد.