وارش گیلانی: گزیدهاشعار 112 از انتشارات نیستان در 100 صفحه، اختصاص دارد به اشعار محمدعلی مجاهدی. این کتاب شامل غزلهایی 6 تا 14 بیتی است اما اغلب غزلها بین 7 تا 10 بیتی است، به همراه تعدادی رباعی.
امیدواریم اینبار در سلسله گزیدهاشعار انتشارات نیستان با گزیدهای دقیق و ظریف روبهرو شویم، چون معرفِ اصلی و واقعی محمدعلی مجاهدی غزلهای اوست.
همواره غزلهای مجاهدی را با زبانی استوار دیدهام؛ زبان شعری که اغلب در حوزه اشعار آیینی یا مذهبی است و نیز درباره انقلاب، رزمندگان و شهدا و جانبازان و آزادگان و مدافعان و مبارزان و شهدای مدافعان حرم و پایداری است و از این دست اشعار. اگر چه او را چون محمدرضا برقعی بیشتر شاعر آیینی میشناسند. البته وی در غزلهایش گرایشهای عرفانی غنی و غلیظی نیز دارد؛ گرایشی که کموبیش بر همه اشعار، خاصه غزلهای او سایه انداخته است؛ غزلهایی که گاه توامان عرفان و فلسفه است، گاه نیز حماسی؛ حماسی دینی و آیینی؛ غزلهایی که گاه خالی از حرف و اندیشه نیست؛ عرفان و اندیشهای که اهل شریعت است.
زبان و فضای غزلهای محمدعلی مجاهدی به حوزه شاعرانی تعلق دارد که در روزگار ما زندگی میکنند اما بیشتر از شعر و زبان و فضای شعری قدما بهره میبرند؛ اگر چه چندان دور از مضمامین تازه و نوگراییهای معمول و مرسوم نیستند.
به هر حال بعد از دوره مشروطه، نشانههایی از نوگرایی در شعر و زبان و نوع نگاه شاعران و نویسندگان دیده میشود که به این لحاظ نقطه عطفی است در تاریخ ادبیات ما، تا رسیدن به انقلاب ادبی نیما یوشیج؛ انقلابی که بهمرور به جریانی سیال و تاثیرگذار تبدیل شده و دامنه تاثیرش نهتنها شعر فارسی معاصر ـ اعم از نو و کلاسیک ـ بلکه دیگر هنرها را نیز در بر گرفته بود - و در بر گرفته است- تاثیری که بالطبع حتی دامنهاش بهسمت شاعران کلاسیک قدمایی و نوکلاسیک هم رسیده بود و رسیده است. شاعرانی چون محمدعلی مجاهدی اما با این همه بیشتر ادامه منطقی اشعار شاعرانی چون محمدتقی بهار، پروین اعتصامی، پژمان بختیاری، رهی معیری، شهریار، رعدی آذرخشی، عماد خراسانی و شاعرانی از این دستهاند و نوگراییهای خود را از این سمت به سمت شعر امروز رساندهاند و غزلهایشان همچون غزلهای حسین منزوی و محمدعلی بهمنی نیست که نیمنگاهی به شعر نو و جریان شعر نو و نیمایی داشته باشد؛ یعنی با نوع شعر و زبان شاعرانی چون مهرداد اوستا، مشفق کاشانی، حمید سبزواری و محمود شاهرخی محشورتر است؛ اگر چه بهواسطه جوانتر بودنش نسبت به شاعران نامبرده، نوگراییهای بیشتری دارد. هر چند این نوگراییها بیشتر در سطح زبان اتفاق افتاده است و اگر چه تاثیر فضای شعری بعد از انقلاب، تعابیر و ابیات غزلهای یکدست نوقدمایی امثال مجاهدی را نیز گاه با «غزل نو» نزدیک میکند؛ مثل آنجا که میگوید:
«بنویس بر کتیبه این سنگوارهها
از آروارههای همین لاشهخوارهها
نوبت به آفرینش تندیس میرسد
روزی که خاک میشود این آروارهها!
گاهی سکوت سنگی خود را شکستهاند
این نقشهای حکشده بر سنگوارهها
این قصه را به روشنی روز خواندهایم
میخی که نیست خطّ غبار هزارهها
تصویری از شمارش معکوس زندگیست
وقتی که مرگ میوزد از گاهوارهها...»
تعابیر و اصطلاحات و کلمات ابیات بالا نظیر: «سنگواره»، «تندیس»، «سکوت سنگی»، «به روشنی»، «شمارش معکوس» و «وزیدن مرگ از گاهوارهها»، در کنار ارتباط ساختی اجزا و مصراعها، با هم نشان از یک غزل نوقدمایی دارد اما بار نوگراییاش بیشتر از بار قدماییاش است؛ غزل زیبا و نو برگزیدهای که در گزیدهاشعار 112 مجاهدی از چشم گزینشگر ـ کمافیالسابق ـ دور و پنهان مانده است. اینگونه نوگراییها و نزدیکیها به غزل نو در غزلهای مجاهدی نیز کم و بیش دیده میشود؛ از جمله در غزلی که با ابیات ذیل شروع میشود:
«قرار بود به دلهایمان محک بزنیم
بنا نبود که بر زخم هم نمک بزنیم
قسم به بیدل و نیما بیا که از این پس
من و تو حرف از احساس مشترک بزنیم
به پرسوجوی بهاری که میرسد از راه
پس از نسیم، سری هم به قاصدک بزنیم
پس از ضیافت میلاد شمعدانیها
سری به جنگل احساس آتشک بزنیم
و با شنیدن شعر سپید یاس بنفش
ورق به جُنگ غزلهای شاپرک بزنیم...»
غزلی که در آن محمدعلی مجاهدی اشارتی به نیما و درد مشترک شاملو و قاصدک اخوان ثالث و شعر سپید و دیگر نامها و تعابیری از این دست نیز دارد.
ویژگیهای اشعار و غزلهای مجاهدی
ـ همانگونه که پیش از این برشمردیم ـ متنوع است اما وی این مهم را گاه باهم گره میزند و شعرش را دوصدایی میکند؛ مثلا غزلی میگوید که آیینیعرفانی است؛ هر چند آیین و عرفان در کل و جز و بسیاری از موارد با هم نزدیکیهایی دارند و با هم یگانهاند. در بافت غزل ذیل این دوصداییبودن دیده و شنیده میشود؛ اگر چه نشانههای ظاهری نیز دارند که در مجموع و در نهایت، بار و پشتوانه آیینی و عرفانی بودن خود را بر شعر میافزایند؛ نشانههایی که در کلمات و تعابیر ذیل دیده میشود:
«شکفتن» (در ردیف غزل)، «چشم»، «آیینه»، «حیرت پردامنه»، «خورشیدِ ناگهان»، «روزنه سینه»، «زمزمه جاری در اذان»، «بهت»، «اشراق» و... .
«چشمی که بهت آینه دارد شکفتنیست
آن حیرتی که دامنه دارد شکفتنیست
اشراق آسمانیِ خورشیدِ ناگهان
در سینهای که روزنه دارد شکفتنیست
در این پگاهِ زمزمه، روح زلال نور
در زمزمی که ماذنه دارد شکفتنیست...»
عرفان شریعتمدار اما با طراوتی که از افکار و عرفان خشک «محمد غزالی»ها دور است و با طبع غزالرویان نزدیکی بیشتری دارد:
«چشمم همیشه شاهد سیر جمالی است
موج نگاه آینههایم زلالی است
در سبزه فضای مهآلود چشم او
چیزی شبیه آب و هوای شمالی است
طبع غزل به لطف غزالان شکفتنیست
گیرم که این مخالف طبع «غزالی» است...»
با این همه، غزلهای مجاهدی بیشترین گرایش را به زبان شعر دیروز دارد و عرفانش را با متر و معیارهای همان زبان و نگاه اندازه میگیرد و چون در این راه، بیشتر از همان کلمات و تعابیر دیروزی استفاده میکند، این دسته از اشعارش ـ که در مجموعهشعرهایش کم هم نیستند ـ طبعا شبیه اشعار قدما میشود:
«هرچه هست ـ از زشت و از زیبا ـ ازوست
مست ازو، هشیار ازو، رسوا ازو
کشتی ما هر کجا خواهد برد
موج ازو، ساحل ازو، دریا ازو
سرفراز و، دلربا و، باشکوه
کوه ازو، گلزار ازو، صحرا ازوست...»
حال شما در مقام مخاطب شعر خود نظر دهید که این غزل چقدر ارزش شعری و هنری داشته که در ابتدای گزیدهاشعار مجاهدی هم آورده شده است.
البته مجاهدی هر چه بیشتر پا به سن گذاشته، اشعارش تازهتر و نوتر شده است. بیشک تاثیر این امر خالی از حشر و نشر با شاعران جوان و نوگرا نیز نبوده است؛ خاصه اینکه محمدعلی مجاهدی در شهر و استان قم، سالها مدیر و مسؤول و گرداننده چند محفل ادبی بوده است - و شاید اینک نیز باشد- شاید هم اشعار مجاهدی بعد از این گزیده، 2 دهه بر آن گذشته باشد و امروز اشعارش رنگ و بویی دیگر گرفته باشد. البته بر این امر پیش از این تاکید کردم اما درصد و میزان این بهتر شدن نباید جهشی باشد. بیشک در این گزیده نیز با اشعار درجه یک نیز روبهرو خواهیم شد؛ مثل غزل ذیل که مجاهدی آن را به یاد شهدای گمنام هویزه سروده است:
«سوخت آنسان که ندیدند تنش را، حتی
گرد خاکستری پیرهنش را، حتی
در دل شعله چنان سوخت که انگار ندید
هیچکس لحظه افروختنش را، حتی...
نتوان گفت که عریانتر از این باید بود
با شهیدی که نپوشد کفنش را، حتی
دل به دریا زدو، دریا شد و اما نگذاشت
موج هم حس کند آبیشدنش را، حتی!...»
در این شعر دفاع مقدسی گاه رگههایی از مفاهیم و نکات عرفانی نیز ابراز شده است؛ خاصه در 2 بیت آخر، زیرا در آن سخن از «عریانشدن» است که کنایه از «فانیشدن» است. در بیت بعدی هم سخن از «دل به دریا زدن و دریاشدن است، آنگونه که خود درنیابد این را و آنشدن را و آبیشدن را» که همچنان کنایه از یکیشدن و یگانهشدن با هستی و صاحب هستی است و همان مقام «فنا» که در این بیت(بیت آخر بالا) مجاهدی این مفاهیم عرفانی را در «رنگ آبی و در آبیشدن» به زیبایی و بجا بیان کرده است؛ بیانی که با زبان امروزی و تازه و نو در بافت بیت پیچیده و روان شده است.
در بخش رباعیها با رباعیات امروزی از جنس رباعیاتی تازه و نویی که شاعرانی چون سیدحسن حسینی و قیصر امینپور احیاگر آن بودند روبهرو نیستیم، زیرا اغلب رباعیات این دفتر گزیده در همان زبان و بیان و فضای دیروزی و شعر قدیم چرخ میخورد و با همان نگاه و جهانبینی مینگرد، چرا که واقعیت این است که هر شاعری که نخواهد زبان و لحن و نگاه خود را معاصرِ خود کند، محکوم به بیان همان مفاهیم رباعیات یا اشعار دیروز است و ناچار است که همان حرفها را تکرار کند؛ چون کلمات و تعابیر تکراری و مستعمل بالطبع چیزی جز همان مفاهیمی را که از آن فهمیده میشود بیان و القا نتواند کرد. انتظار معجزه را هم باید از شاعر داشت، البته نه با این کلمات و تعابیر:
«قومی، طلب وصل وی از می کردند
جمعی، ز خرد جستجوی وی کردند
و آنان که ز صحرای جنون میرفتند
با یک قدم این مرحله را طی کردند»
هر چند از همین کلمات، همراه با کلمات امروزیتر و تعابیری نو میتوان به بافتی دیگرگونه دست پیدا کرد و شعر را تازه کرد و چهبسا نو و به اصطلاح مدرن.
تقریبا 90 درصد رباعیات این دفتر برگزیده آیینی و مذهبی است و بیشتر هم در ستایش و درباره کربلا و شهیدان والامقامش اما درصد نوگرایی و تازگی این رباعیات از تازگی و رباعی ذیل ـ که شاعر آن را «به خاک پای سپهدار کربلا» تقدیم کرده است ـ بالاتر نمیرود:
«از قهر تو، شاهین قَدَر پر ریزد
وز هیبت تو، شیر قضا بگریزد
ماند به تو کوه، اگر به رفتار آید!
دریا به تو میماند، اگر برخیزد!»