محسن سلگی: در ادبیات توسعه، از موازنه و عدم موازنه میان ثبات سیاسی و رقابت سیاسی سخن به میان آمده است. در این ادبیات، یک خوانش نسرح، خواهش هنجاری است که توسط سندرز مطرح شده است. در الگوی هنجاری ثبات و رقابت، ارزشهای درونی یک کشور پایه و اساس قرار میگیرد.
در اوایل انقلاب که رقابت بیشتر شده بود، ثبات رو به افول گذاشت. مثال دیگر دهه ۳۰ است که در آن رقابت سیاسی در اثر آزادیهای نسبی بیشتر شد اما ثبات کاهش یافت. چالش گروههای روشنفکری با ارزشهای درونی و دینی در دهه اول انقلاب، ثبات را به افول برد. در سالهای بعد، در انتخاباتهای منجر به روی کار آمدن دولت هاشمی، اوج ثبات را شاهد بودیم اما رقابت مطلوب در کار نبود. در انتخابات سال ۷۶، رقابت و ثبات هر دو در یک اوج جدید به ملاقات هم رسیدند.
انتخابات سال ۸۴ نیز چنین بود اما در سال ۸۸، رکورد بیسابقه رقابت را شاهد بودیم، در حالی که ثبات به کمترین حد خود رسید و شاهد 7 ماه اعتراض خیابانی بودیم.
در این میان، دولت پزشکیان همچون دولت شهید رئیسی و دولت روحانی خود حاصل مقارنه مبارک میان ثبات و رقابت و موارد درخشان در این باره بوده است. پس از این تاریخ، شاهد مقارنه و تعادل میان رقابت و ثبات، همچنین تکرار مقارنه مذکور در همه ادوار بودهایم. به بیان دیگر، این مقارنه در انتخاباتهای متعددی چشمگیر بوده است.
انتخابات منجر به پیروزی مسعود پزشکیان نیز یک اوج از تعادل مذکور بود؛ هم رقابتی بود و هم نامزدها به قانون تمکین کردند. حتی حجم تخریب نسبت به دولتهای گذشته کمتر شد و این به همراه تعادل گفتهشده، نشانهای دیگر از نهادینگی تکاملیافته نظام بود.
مطابق آنچه گفته شد، دولت پزشکیان در یک روند موفق متولد شده است اما این دولت برای حفظ تعادل و مقارنه گفتهشده، چالشهایی خواهد داشت و باید برای تحقق این هدف مهم، به گفتمانسازی اقدام کند. گفتمان وفاق و همدلی که دولت مذکور آن را سرلوحه خود قرار داده، بیان دیگری از حفظ تعادل و مقارنه ثبات و رقابت است. به عبارت دیگر، وفاق بدون مشارکت گروههای منتقد شدنی نیست؛ کاری که دولت روحانی در آن موفق نبود و حتی نتوانست حامیان خود را به طور وسیع حفظ کند.
دولت روحانی در ادامه نتوانست راه را برای رقابت دموکراتیک و شایستهسالارانه بگشاید، همچنین نتوانست در ثبات به معنای عام آن که شامل ثبات سیاسی و ثبات اقتصادی هم میشود کارنامهای مثبت از خود نشان دهد. البته این دولت در فوقالعادهترین شرایط ایران پس از جنگ قرار گرفت و از این حیث باید انصاف را درباره آن رعایت کرد. در عین حال، دچار ضعفهایی بود که دولتهای قبل به آن مبتلا نبودند. یکی از این ابتلاها نداشتن گفتمان یا گفتمانی کلان بود که توان تجهیز یا بسیج عمومی را به دولت بدهد. برخلاف رئیس دولت اصلاحات که گفتمان آزادی و جامعه مدنی را پیش انداخت، یا دولت احمدینژاد که به مفهومی کلان مانند عدالت دست یازید، دولت روحانی از آغاز نتوانست گفتمانی را ارائه کند.
آنچه به نام «اعتدال» شعار دولت قرار گرفت غالباً یک روش بود که میتوانست مستمسک گروههای مختلف قرار بگیرد و اساسا اعتدال اصلی اخلاقی است که در عین همهگیر بودن، کلان نیست. برای نمونه گفته میشود در غذا خوردن باید جانب اعتدال و میانهروی را نگاه داشت. در محبت کردن نباید زیادهروی کرد و یا «لا جبر و لاتفویض بل امر بین الامرین» و «خیر الامور اوسطها» و... در عالم دین و اندیشه هم مطرح میشود. اعتدال در عین کاربرد همهجایی اما مفهوم و آرمانی عام و کلان که بتواند آحاد جامعه یا تودهای عظیم از جمعیت مردمی را گرد خود آورد، نیست و آن انرژی کافی را ندارد. گزارههای انرژیک و جدی حول «اعتدال» شکل نمیگیرد، همان سان که حول «افراط» هم شکل نخواهد گرفت. همچنانکه حول وفاق، بهخودیخود گفتمانی شکل نخواهد گرفت، مگر اینکه ارزشهای همگانی و درونی کشور پایه و بنیاد آن قرار گیرد.
نکته دیگر اینکه نداشتن گفتمان تنها دلیل بحران عدم مقبولیت دولت نیست. بحران عدم مقبولیت را ابتدا باید در عدم موفقیت دولت جستوجو کرد. عدم موفقیت نامی دیگر برای عدمدسترسی۱ است. در کنار این ۲ بحران، بحرانی دیگر وجود دارد که به تقویت ۲ بحران مذکور منتهی میشود و آن بحران مشروعیت است که به نبود ایدئولوژی درست در دولت بازمیگردد. توضیح آنکه دولت به عنوان دولتی عادیساز نتوانست ایدئولوژی درونی و مشخصی از خود ارائه دهد و برای خود یارانی جانفشان یا یارانی جانی بیابد. دولت بیدرونه و خارجهگرا که در پی عادیسازی یا نرمالیزاسیون بود، خود دچار روزمرگی و سپس بحران شد، حتی خودش هم نتوانست عادی باقی بماند.
بنابراین اگر دولت پزشکیان در پی گفتمانسازی و وفاق است، باید از خارجگرایی دوری کرده و نیز گفتمانی مشخص با غیریتها، مرزها و تعاریف مشخص و واضح ارائه کند تا توان وحدت و همدلی را داشته باشد.
همچنین نباید وفاق را صرفا مقدمه موفقیت قرار دهد، بلکه موفقیت و کارآمدی هم باید مقدمه وفاق قرار گیرد. همچنان که که شاه نتوانست از ایدهای مانند ظلاللهی۲ برای بسیج عمومی و اتکا بر باورهای دینی مردم بهره بجوید، دولت اعتدال نهتنها قادر به استفاده از انباره دینی جامعه ایرانی نبود که حتی نتوانست از مؤلفههای ملی و استکبارستیزی بهره لازم را ببرد.
روی این ملاحظه، دولت پزشکیان باید از انباره دینی جامعه برای گفتمانسازی و وفاق بهره بگیرد. اگر غربگرایی را مبنا قرار دهد، نه در گفتمانسازی و بویژه نه در وفاق توفیقی نخواهد یافت. قابل یادآوری است که تلاشهای ملیگرایانه روشنفکران اصلی دولت روحانی نیز قرین به موفقیت نبود.
ایده ایرانشهری که توسط سیدجواد طباطبایی دنبال میشد و مجلاتی مانند «سیاستنامه» در پی عمومی شدن و بدل کردن آن به یک گفتمان درست - از طریق عمومیت یافتن - هستند نتوانست توفیقی برای دولت داشته باشد و نتوانست به سطحی بالاتر از نخبگان فکری نفوذ کند، اگرچه در میان نخبگان هم نفوذ اجماعآفرینی نداشته است؛ به این معنا که بتواند اکثریت یا بخش بزرگی از فضای نخبگانی را با خود همراه کند. همچنین پیشقراولی عباس آخوندی کافی نبود تا ایرانشهری بدل به گفتمانی آشنا برای مردم شود. آخوندی به تفاریق سعی کرده تا ایده ایرانشهری را تبلیغ کند. اگرچه در گذشته سایت وزارتخانه متبوع او، این ایده را بهعنوان نظریه آخوندی طرح میکرد اما واقعیت آن است که در خوانش او از این ایده، آن قوت نظریهپردازی طباطبایی دیده نمیشود. در عین حال، وی خلاقیتهایی بویژه ناظر به شهرسازی و بعد ساختمانی - و نه گفتمانی - نسبت به طباطبایی ارائه کرده است اما تلاش او هم قرین به موفقیت نبود و دولت نتوانست طرفی از آن ببندد تا با اتکای به این ایده، برای خود یک ایدئولوژی دستوپا کرده و دست به گفتمانسازی بزند.
سخن نهایی اینکه دولت به منظور وفاق، باید بر دین و مردم و قانون به عنوان ۳ رکن درونی کشور تکیه و تأکید کرده و از ملیگراییهای غیردینی -که دست بر قضا غربمدار است نه ایرانمدار- و نیز غربگرایی رایج دوری کند.
---------------------------------
پینوشت
۱- بحران عدمدسترسی دولت به این معناست که دولت در مواجهه با مسائل و مشکلات مردم توان پاسخگویی ندارد و در دسترس نیست. این بحران بهتنهایی کافی نیست تا یک دولت به بحران عدم مقبولیت و عدم مشروعیت گرفتار شود. این ۳ بحران اثری همافزا و زنجیرهوار بر یکدیگر دارند. این ۳ بحران که توسط «ارنستو لاکلائو» و زوج او «موف» طرح شدهاند، به تعبیر دقیق گفتمانی در یک زنجیره همارزی هستند.
۲- اگرچه انگاره «ظلاللهی» پس از مشروطه با چالشهای بیسابقهای مواجه شد و تاریخ ایران شاهد دومین ضربه مهلک به حق الهی و فره ایزدی یا ظلاللهی پس از ضربه نادرشاه به این قبیل انگارهها بود.