printlogo


کد خبر: 290467تاریخ: 1403/5/30 00:00
یادداشت روز
حرکت به سمت وضع مطلوب

ابوالفضل مجاهد: مرحوم محمدرضا حکیمی را فقیه، مجتهد، فیلسوف، متفکر و... می‌خوانند اما از همه مهم‌تر مفهومی که می‌توان مرحوم حکیمی را با آن شناخت، مفهوم معترض به وضع موجود است. معترض به وضع موجود را صرفا نباید به امر سیاسی رایج یا آنگونه که در ساحت ژورنالیسم به آن می‌پردازند درک کنیم. انسان وقتی در این جهان هستی قرار می‌گیرد وضعیتی دوگانه و ابهام‌آور دارد. وضعیتی دارد که او را در شرایط بی‌قراری قرار می‌دهد و او را از وضعیت استقرار دور می‌کند. انسان هرچه برای استقرار تلاش می‌کند، به همان نسبت بی‌قرارتر می‌شود و هر چه به بی‌قراری خود می‌اندیشد، احساس عدم امنیت وجودی پیدا می‌کند.
علامه حکیمی از معدود متفکران معاصر در ایران و جهان اسلام بود که یک دغدغه یا یک پرسش در نسبت با وضع انسانی در ۲ ساحت استعلایی و ساحت موجود - یعنی وضعی که انسان در آن قرار گرفته - داشت.
پروژه الحیات که همراه ۲ برادرش نگاشته شد، به دنبال پرسش «چه باید کرد؟» آغاز شد و اعتراض به وضع موجود او را به سمت ترسیم وضع مطلوب سوق داد. شاید هر کسی وضع مطلوبی را که او ترسیم می‌کند قبول نکند. بحث الان بر سر این نیست که آیا آنچه او به عنوان وضع مطلوب ترسیم کرد یا نقشه راه رسیدن به وضع مطلوب او دقیق و درست بود یا نه اما این را نمی‌توان کتمان کرد که او یک چشم‌انداز پژوهشی داشت و از این چشم‌انداز به تراث و به آثاری که امروز در جهان معاصر در نحله‌های گوناگون وجود دارد، نیم‌نگاه عمیقی داشت و با آنها گفت‌وگو می‌کرد.
او در جلد 7 و 8 الحیات به مسؤولیت‌های انسان در قبال جامعه پرداخته است. او بر مبنای جهان‌بینی توحیدی که از تراث درک کرده، کوشیده است مسؤولیت‌های انسان را در قبال جامعه تشریح کند. نکته جالبی که در نگاه علامه حکیمی وجود دارد این است که قواعد و احکام دینی صرفا نیامده‌اند که به انسان بدون توجه به وضع انسان در جامعه یا دوره‌ای که زندگی می‌کند، راه فلاح فردی را نشان دهند و انسان با آن به یک میانبر فرعی برای نجات برسد. مفهوم فلاح در نگاه قرآنی با مسؤولیت‌های انسان در قبال آن جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کند، قرین است.
اگر انسان در جامعه‌ای زندگی می‌کند که آن جامعه در وضعیت فقر تبعیض‌آور و فقر شکننده باشد، انسان یقینا در چنین جامعه‌ای فلاح فردی نخواهد داشت و کسانی که خود را از این ورطه کنار می‌کشند، راه فلاح را پیدا نکرده‌اند، بلکه راه میانبر آنها را به فلاح نخواهد رساند. اینجاست که علامه حکیمی مفهوم منهای فقر را مطرح می‌کند.
دل‌نگرانی و التفات علامه حکیمی به زیست انسانی بود. زیست انسانی در جامعه کنونی زمانی ممکن است که جامعه به سمت ساختاری منهای فقر در تمام ساحات از جمله فقر فرهنگی، آموزشی، اقتصادی، اجتماعی و... حرکت کند. آنجاست که حیات و زندگی ممکن خواهد شد. حیات انسانی زمانی زیست انسانی تلقی خواهد شد که جامعه به سمت وضع منهای فقر حرکت کند. با این وجود و با اذعان به نکات برجسته‌ای که در تفکر مرحوم حکیمی وجود دارد، اندیشه هیچ متفکری خالی از انتقاد نیست و نقدهای مختلفی به ساحت‌های اندیشه ایشان توسط افرادی مختلف وارد شده است. 
مساله نقد آثار ایشان آنجایی بیشتر اهمیت می‌یابد که در سال‌های اخیر، بسیاری از گروه‌های عدالت‌خواه داخلی سعی داشته‌اند اندیشه‌های علامه حکیمی را بیش از پیش گسترش دهند. اتصال به برخی دوگانه‌های نظری میان عدالت با سایر مقوله‌ها و استفاده ابزاری از نام علامه حکیمی در مواجهه با برخی ایده‌های اصلی انقلاب اسلامی، فضای خاکستری را برای بسیار از عدالت‌پژوهان به وجود آورده است. یکی از مهم‌ترین انتقادهای مطرح‌شده به اندیشه‌های علامه حکیمی موضوع «اصالت اقتصاد» است. تبدیل موضوعات اقتصادی به دال فکری منظومه اندیشه‌های اسلامی، خود جای بحث دارد. در نگاه حکیمی «اسلام به اقتصاد اصالت می‌دهد». در نتیجه این ایده را می‌توان مبنایی در حوزه تصویر دینی از عدالت اجتماعی- اقتصادی قلمداد کرد. با وجود این عینک، اساسا بسیاری از مفاهیم به حاشیه رفته و مادی‌سازی بیش از پیش اسلام و اندیشه‌های دینی به جای تبدیل شدن به یک نسخه شفابخش می‌تواند به عنوان یک سم ضدمعنوی در آینده بروز و ظهور کند. تبدیل ساختن «معیشت» به عنوان «شرط دیانت» را نیز می‌توان عصاره این نوع تفکر دانست. این در حالی است که عموما اندیشمندان اسلامی بر همگرایی معاد و معاش دقت نظر داشته‌اند اما اساسا اصول را در پیشگاه دیدگاه «اصالت اقتصاد» ذبح نکرده‌اند. 
به طور مثال مرحوم حکیمی از روایاتی همچون روایات مبنی بر ارتباط نان و نماز، «مشروط به شرط خویش» بودن پیوند میان معیشت و دیانت را استنباط می‌کند، یعنی اگر شرط «استقرار نظام اقتصادی اسلامی» محقق نشود، مشروط «استقرار نظام روحی و معنوی» هم محقق نمی‌شود و جانشینی هم برای این شرط وجود ندارد.
یکی دیگر از نقدهایی که به اندیشه‌های علامه حکیمی (نه تنها در ساحت عدالت‌پژوهی) مشاهده می‌شود، موضوع غیرمنعطف بودن آن اندیشه‌ها با ساختارهای امروزی جامعه اسلامی است. اجتناب علامه حکیمی از ورود به مسائل روز دانشگاه، حوزه علوم انسانی و دغدغه‌های اجتماعی شهروندان امروزی، جزو آن دسته از نقدهای جدی بوده که به بیشتر پژوهشگران، روشنفکران و اندیشه‌ورزان اطلاق شده و به نوعی هیچ اندیشمندی از این انتقاد نتوانسته شانه خالی کند اما این انتظار وجود داشته تا با توجه به قرابت‌های نظری انقلاب اسلامی به اندیشه‌های عدالت‌خواهانه، بسط بیشتر، انتشار بسیاری از جزئیات کارآمدتر و تبدیل فکر و ایده به سیاست و برنامه بیش از پیش از مرحوم حکیمی دیده شود. متاسفانه آنچه امروز در میان بسیاری از شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شود، تبدیل شدن جملات و نظریات ایشان به «سخنان بزرگان» داخلی و خارجی برای جمع‌آوری لایک یا همان پسند عموم بوده و در این میان نیز برخی گروه‌های فکری نیز با توسل به این اندیشه‌ها سعی داشته‌اند شکاف‌های سیاسی بیشتری را ایجاد کنند تا آنکه شکاف‌های نظری میان برخی کارگزاران جمهوری اسلامی و اندیشه‌های انقلاب اسلامی را پر کنند.

Page Generated in 0/0051 sec