نگاهی به «ساعت ۶ صبح» دومین فیلم سینمایی مهران مدیری که همانند «ساعت 5عصر» یک تجربه ناموفق شد
گروه فرهنگ و هنر: مهران مدیری که اوایل دهه 70 با مجموعه تلویزیونی «ساعت خوش» احوال خوش و رضایت را به خانوادهها و مردم هدیه میداد، حالا با گذشت ۳ دهه و حضور در 15 فیلم سینمایی، 29 برنامه تلویزیونی و 18 اثر نمایش خانگی و کسب تجربه در انواع و اقسام حرفهها از بازیگری، نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی تا اجرا، طراحی صحنه و لباس، بازیگردانی، خوانندگی و صداپیشگی، حالا به ساخت دومین فیلم سینمایی خود در اواخر پنجمین دهه از زندگیاش رسیده اما نتیجه نه خوشحالی و خوش احوالی، بلکه ناخوشی و نارضایتی مخاطبان است.
فروش 6 میلیاردی «ساعت ۶ صبح» در مدت یک ماه و قرار گرفتن در رتبه دوازدهم پرفروشترین فیلمهای سال، پایینتر از «ایلیا؛ جستوجوی قهرمان» مربوط به سینمای کودک و نوجوان، مهمترین و روشنترین گواه برای ادعای ناخوشی و ناخشنودی از فیلم و فیلمسازی است که زمانی به «سلطان کمدی» ایران معروف بود و پایان سریالهای 90 شبیاش به کابوسی برای مخاطبان و شروع پخش سریال جدید به آرزویی برای طرفدارانش بدل شده بود. حالا چه میشود که آقای کمدین اینگونه مسیر افول و نزول را پیش میگیرد و تا این حد شکستخورده و ناامیدکننده فیلم میسازد، دلایل متعددی دارد که در ادامه به آنها اشاره میشود.
مشکل اصلی مدیری در حال حاضر تنوع و تکثر کارهایی است که انجام میدهد به طوری که عدم تمرکز در این آثار به روشنی قابل دریافت و به پاشنه آشیل آثارش بدل شده است. از یک سو درگیر تاکشو و رئالیتیشوهاست و از طرف دیگر مشغول سریال و فیلمسازی است و در کنار اینها انواع و اقسام مراودات تجاری را با شرکتهای تبلیغاتی انجام میدهد تا ابوالمشاغل سینما در سالهای اخیر کسی جز مهران مدیری، کارگردان و کمدین سینما و تلویزیون نباشد.
مساله دیگر مبتلابه در ۲ فیلم اخیر مهران مدیری این است که این آثار به نوعی خارج از مدیوم همیشگی و تسلط وی کار شده است. مدیوم مدیری، طنز و کمدی است، در حالی که این آثار در گونه فانتزیهای اجتماعی ساخته شدهاند و قصد دارند دغدغهمند و پرمحتوا جلوه کنند، آن هم در شرایطی که در حد همان قصه باقی میمانند و به مرحله عمل نمیرسند و نتیجه میشود فیلمی ضعیــف که باعث ملال عمــــده تماشاگران میشود.
عباس رافعی، کارگردان فیلمهایی همچون «فصل فراموشی فریبا» و «غیبت موجه» که نامش به عنوان یکی از فیلمنامهنویسان فیلم «ساعت ۶ صبح» مطرح است، در زمینه همکاری با مدیری توضیح داده است: «فیلمنامهای را نوشته بودم به نام «بنبست» که قرار بود خودم آن را کارگردانی کنم ولی آن را به آقای مدیری واگذار کردم. این فیلمنامه پس از بازنویسی و اعمال تغییراتی توسط مهران مدیری برای گرفتن پروانه ساخت، به «ساعت ۶ صبح» تغییر نام یافت».
بازیگران و عوامل فیلم «ساعت ۶ صبح» عبارتند از: نویسنده و کارگردان: مهران مدیری، تهیهکننده: علی اوجی، سرپرست گروه کارگردانی و مدیر برنامهریزی: پوپک مظفری، مدیر فیلمبرداری: مسعود سلامی، نورپرداز: پویا اقبالی، مدیر صدابرداری: محمود خرسند، طراح صحنه: مهران مدیری، مدیر اجرایی: پیمان قانع، طراح لباس: گلاره دربندی، طراح گریم: ریحانه عادلنژاد، تدوین: امیر ادیبپرور، جلوههای ویژه: فرید ناظرفصیحی، طراح پوستر و تبلیغات: روژان ایرجی، مدیر تولید: محمد حیدرقلی، منشی صحنه: سارا عبداللهی، مدیر روابط عمومی: وفا ملکزاده و عکاس: فاطمه تقوی.
فیلم با در آغوش گرفتن مادر و دختری شروع میشود که بعدتر میفهمیم دختر این خانواده 4 نفره یعنی سارا، قرار است برای ادامه تحصیل به تورنتو برود و به عبارتی این شام آخری است که سارا به همراه پدر، مادر و برادرش میخورد. اجرای این بخش به عنوان ورودیه داستان و معرفی شخصیتهای اصلی فیلم، بشدت تحت تاثیر کارگردانی مدیری در برخی آثار گذشتهاش است؛ فضایی بشدت اغراقآمیز، نامفهوم و حتی لوس که قرار است خیلی زود وارد بحران اصلی داستان شویم. در مبهم و پا در هوا بودن این ورودیه همین بس که مهمترین تصمیم سارا یعنی حضور در میهمانی دوستانه در شبی که چند ساعت بعد پرواز مهمی دارد و زندگیاش وابسته به آن است، غیرقابل هضم است. سارا بعد از تعللی چند ثانیهای و بدون ممانعت خانواده تصمیم میگیرد ریسک بزرگی کند و برای اینکه روی دوستان خود را زمین نیندازد، به میهمانه شبانه آن هم در فاصله چند ساعت به پروازش برود.
در مسیر حرکت از خانه به میهمانی فریبا و پیمان، نیما به سارا زنگ میزند. گویا نیما نامزد یا خواستگار ساراست و به او خبر میدهد در هواپیما همسفر او تا کانادا خواهد بود. اینکه نیما کیست؟ چرا باید با سارا همسفر شود و از همه مهمتر چرا به یک باره از مسیر داستان محو میشود و حضور و عدم حضور او چه تاثیری در پیشبرد داستان میگذارد، تداعیکننده فیلمفارسیهایی است که تنها موقعیتها و کاراکترها را در مسیر درام طراحی و تعبیه میکردند و اهمیت زیادی به کارکرد دراماتیک آن نداشتند. گویی در فیلم «ساعت ۶ صبح» از این جنس موقعیتها و شخصیتها کم نداریم و قرار است با اتفاقاتی روبهرو شویم که بدون کارکرد قصهگویی تنها به خاطر خالی نبودن عریضه و نیفتادن ریتم فیلم تعبیه شدهاند: کاشتهای بینتیجه!
فصل میهمانی یکی از طولانیترین بخشهای فیلم است که قرار است مضامین مهمی را روایت کند. نقد طبقه مرفه اجتماعی، مشکلات مسکن طبقه متوسط و حتی ثروتمند در کنار طعنه و کنایه به نوع معاشرت، سرگرمیها و دغدغههای این طبقه همانند آن چیزی است که مدیری به طور مبسوط در سریال «دراکولا» مطرح کرده بود به طوری که یکی از جدیترین نقدهای طبقه لاکچری در سینما و تلویزیون ایران به آثار مهران مدیری مربوط میشود. در «ساعت ۶ صبح» همان رویکرد انتقادی به طبقه مرفه و لاکچری در ابعاد کوچکتر و سادهتر اعمال میشود و دستاورد تازهای برای مدیری در مقام فیلمساز به شمار نمیآید.
در ادامه شاهد حضور پلیس در میهمانی و دستگیرکردن تمام اهالی خانه جز سارا هستیم تا انتقادیترین بخش فیلم «ساعت ۶ صبح» در اینجا رقم بخورد. مدیری و رافعی در مقام کارگردان و نویسنده به نقد عملکرد پلیس به عنوان یکی از ارگانهای با اهمیت جامعه میپردازند تا فیلمشان از رنگ و بوی سیاسی - اجتماعی تهی نشود و فیلم انتقادی به تماشاگر نشان داده باشند. اینکه چرا پلیس به خلوت نه چندان پرسر و صدای این افراد ورود میکند، گزارشهای مردمی عنوان میشود اما در واقع برخی ناهنجاریهای فرهنگی به عنوان اصلیترین جرم و اشتباه این افراد مطرح میشود؛ موضوعی که به نظر میرسد دیگر مابهازای بیرونی ندارد. سالهاست که پلیس به صرف برگزاری یک دورهمی بیسر و صدا به مسأله ورود نمیکند و اساسا در این مقطع از فیلم شاهد یک روایت غیرواقعی هستیم. در این میان، پنهان شدن سارا در کانال کولر آبی از آن تمهیداتی است که بیش از آنکه هوشمندانه و خلاقانه باشد، کمدی و سطحی از آب درآمده، چرا که هزار و یک راه دیگر برای مواجهه با پلیس و همچنین پنهان شدن وجود داشته اما فیلمنامهنویس سراغ کانال کولر رفته است!
در ادامه شاهد یکی از محیرالعقولترین بخشهای فیلم هستیم؛ جایی که میتوان آن را به مثابه فیل هوا کردن مدیری برشمرد؛ صحنهای که فیلم مهم و ماندگار «آژانس شیشهای» را یادآوری میکند اما چه یادآوری مضحکی! برادر سارا پس از یک اقدام خیلی ظریف در مواجهه با همسایهها چهرهای خشن را تداعی میکند، این در حالی است که مهمترین اکت او از ابتدای فیلم آشپزی کردن برای خانواده بوده است! حالا تصور کنید برادر سارا با چنین پیشینهای همان کاری را میکند که حاج کاظم در «آژانس شیشهای» برای حمایت از عباس انجام میدهد و با گرفتن اسلحه پلیس، اقدام به گروگانگیری مسلحانه میکند! سارا در اینجا کارکردی شبیه عباس دارد اما میان شخصیت عمیق و باورپذیر کاظم در آن فیلم تا برادر سارا در این فیلم چقدر فاصله وجود دارد. مخاطب چرا باید باور کند چنین شخصیتی با چنین پیشینهای که تنها اکت او دعوا با همسایهها و نوعی لاتبازی بوده، قدرت رویارویی با پلیس و جرأت گرفتن اسلحه آنها را دارد. همانند آن فیلم در ۳ یا 4 مرحله چند پلیس و نیروی امنیتی وارد داستان میشوند و در نهایت مهران مدیری (سلحشور فیلم آژانس) با همان الگو و شمایل، موفق به رتق و فتق امور میشود.
حضور فرشتهگونه و قهرمانانه مهران مدیری در پایان فیلم با آن ادا و اصولهای همیشگی، خونسردی و کاریزماتیکنمایی، فیلم «ساعت 5 عصر» همین کارگردان را یادآوری میکند که در آنجا نیز مدیری در نقش ناجی و قهرمان ظاهر میشود و مشکلات تلنبارشده و لاینحل را حل میکند، در حالی که در عمل مسأله اصلی که پرواز سارا است حل نمیشود.
فیلم ساعت 6 صبح یک تلاش ناکام برای ارائه یک تصویر و همینطور ارائه راهحل برای یک انگاره ذهنی در بخشی از جامعه است ولی مانند «ساعت 5 عصر» تبدیل به تجربه ناموفق مدیری شده است. به نظر میرسد ژانر مدیری همان ژانر کمدی است و آثار رئالیستی وی از جمله «ساعت 5 عصر» و «ساعت 6 صبح» نتوانستند آنچنان که باید و شاید انتظار مخاطب را از فردی که زمانی به سلطان کمدی ایران معروف بود، برآورده کنند.