گروه فرهنگ و هنر: کیومرث صابریفومنی را باید یکی از موثرترین و سرشناسترین طنزپردازان دوران انقلاب اسلامی دانست؛ هنرمندی که به معنای واقعی راه و روش نقد طنازانه را در مجله گلآقا برای تمام طنزنویسان به یادگار گذاشت. در این بین بیشک نقطه عطف فعالیتهای صابریفومنی را باید در پاسخ رهبر انقلاب به نامه او در هفتم تیر 1370 دانست.
رهبری در پاسخ به نامه او مرقوم فرموده بودند: «خدا را شکر که این طنز شیرین و پرمغز، به دوره جلدشده یکساله رسید و آزمونی از یک اقدام موفق در یک خلأ فرهنگی و هنری را در برابر چشم همه کسانی که برای شروع کارهای لازم، تردیدها را بر تصمیمها غلبه میدهند، گذاشت. ادعا نمیکنم که کار شما کامل و بیعیب است؛ اما با ملاحظه اجمالی شمارههای «گلآقا»، امید هر چه بهتر شدن و کاملتر شدن آن را دارم. طنز صادق و دلسوزانه باید همه نقاط معیوب، به خصوص آنها را که کمتر به چشم میآیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند. امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبهرو است که همه ابزارهای محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحهدار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار میبرند. برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعه دشمن، چه وسیلهای از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاریتر؟»
طنزپردازی در کشور ما مخصوصا در دوران معاصر فراز و فرودهای بسیاری را از سر گذرانده است اما یکی از خاصترین دوران طنزنویسی به سالهای بعد از پیروزی انقلاب برمیگردد؛ سالهایی که به خاطر شروع جنگ طنزپردازان بسیاری تلاش میکردند به مسائل غیرسیاسی بپردازند و مردم به دلیل دغدغههای معیشتی حوصله طنز خواندن نداشتند و کسی هم جرأت نزدیک شدن به طنز سیاسی را نداشت. در این دوره بروز و ظهور قلمی به اسم گلآقا بین مردم شادمانی زیادی را ایجاد کرد، زیرا آنها شاهد نوعی نگارش طنز بودند که تاکنون تجربه نکرده بودند؛ آن هم طنزهای بسیار محکم سیاسی با رویکردی عامهفهم و پرگوشه و کنایه که با روحیه هر ایرانی موافق بود. صابری در جایی عنوان کرده بود ما با کسی جنگ و دعوا نداریم؛ هر کسی، مقامی، رئیسی، مدیرکلی، معاونی، وزیری که مایل نیست دربارهاش مطالبی بنویسیم، البته کتبا به ما بنویسد و ما نوشتهشان را روی چشم میگذاریم؛ منتهای مراتب کار خودمان را میکنیم و شرط کار هم همین است که هر کس کار خودش را بکند و حالا حالاها میل به کشک ساییدن هم نداریم، زیرا که آمدهایم بمانیم.
طنز فومنی اغلب به انتقاد از مسؤولان، مشکلات معیشتی مردم و واگویی مشکلات اقتصادی بود. وجه اصلی شخصیتش سلامت نفس بود. چیزی که از همان دوران جوانی و اوایل آشناییاش با امام خمینی رحمتاللهعلیه هم توی چشم میآمد. سال ۱۳۴۰ در رشته حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و از گیلان به تهران آمد. حسب آنچه از او نوشتهاند، همان اول و در ابتدای دوران دانشجویی به دلیل حضور در یک برنامه و تظاهرات سیاسی در دانشگاه تهران بازداشت میشود. یک سال بعد نام روحالله خمینی به گوش گل آقای جوان میرسد. دورادور و نادیده، رشته مودتش با آیتالله خمینی برقرار میشود. همان زمان به یکی از دوستانش که عازم قم بود حرف عجیبی زد. حرفی که نشان میداد ایستادن سالهای بعد پای مردم و انقلاب و آیتالله خمینی، اتفاقی و از سر حادثه نبوده: «سید! قم میروی، ببین ما زیر علم کدام آخوند داریم سینه میزنیم، آخوندهای جور واجور ما دیدیم. ایشان رفت و آمد و گفت این اصلا یک چیز دیگر است. ما جوان بودیم 18-17 ساله. این در ذهن ما ماند؛ آقای خمینی!»
در تمام سالهای دهه ۶۰ و دوران حیات امام هم همچنان آقای خمینی مهمترین دغدغه گلآقا بود. در یکی از دیدارهای خصوصی تا به امام گفته بودند که ایشان همان گل آقاست، امام سر بلند کرده و فرموده بودند: «تویی؟» ادامه روایت از زبان خود گلآقا شنیدنی است: «خندیدند. من گریهام گرفت. گفتم: آقا! به جد شما من ضد انقلاب نیستم. من مرید شما هستم. گفتند که من میدانم. گفتم به هر حال کار طنز است، سخت است. یک چیزی اگر من گفتم دل شما شکسته است یا انقلاب لطمهای خورده، شما من را ببخشید». از همان سال ۶۳ که ستون طنزش را در روزنامه اطلاعات شروع کرده بود به قول خودش ماهی یکیدو بار پیگیر میشد که نکند چیزی نوشته یا گفته باشد که امام را رنجانده باشد: «همیشه هر ماهی یکیدو بار تلفن به آقای دعایی میکردم و اصرارم این بود که دل پیرمرد را نرنجانده باشم. میگفت: نه! حاج احمدآقا میگوید مطلب را امام میخواند و خیلی هم خوششان میآید». اولین شماره هفتهنامه گلآقا در 23 دی 69 منتشر و آخرین شماره آن در سیزدهمین سال انتشار در سال 81، پس از آن دیگر منتشر نشد و صابریفومنی بنا به علتی اعلام نکرده، انتشار این نشریه را متوقف کرد. او قول داده بود عاقبت روزی دلیل تعطیل کردن هفتهنامه را به شرطی که عمری باقی بود، بگوید که اجل به او مهلت این کار را نداد. شعرهای طنز صابری برای بچهها که با شعرهای او بزرگ شدند و بزرگسالان که با شعرهایش زیستند، همیشه باقی بوده و خواهد ماند.