برای بالا بردن مشارکت باید اعتماد مردم به نظام بازگردد. مردم باید احساس کنند مسؤولان میخواهند کار کنند و دغدغه کار کردن برای مردم را دارند؛ همانطور که به نظر میرسد یکی از دلایل رای آوردن آقای پزشکیان همین بود و حرف دل مردم را در انتخابات زد و مردم فکر کردند او از طرف آنها حرف میزند و دغدغه آنها را میفهمد و در گفتارش صادق است و قصد اصلاح دارد. مردم باید قبول داشته باشند در میان مسؤولان افرادی هستند که میخواهند برایشان کار کنند و این آدمها باید با رای دادن سر کار بیایند. تقویت این باور با عملکردهای دولت و مجلس و مسؤولان اتفاق میافتد. وقتی تغییری محسوس در وضعیت اقتصادی رخ دهد، رشد اقتصادی باشد، تورم کنترل شود و کاهشی شود. مشکلات مردم حل شود و مردم بهبود وضعیت اقتصادی را به طور ملموس در زندگی خود ببینند، این وضعیت میتواند در بازگشت مردم به مشارکت سیاسی اثرگذار باشد.
نکته بعدی بحث شفافیت است. متاسفانه ما شفافیت نداریم و بسیاری از بحثها در ابهام میماند. شایعهای راجع به یک یا چند مسؤول سیاسی مطرح میشود و حرفهای بزرگی زده میشود ولی نه با پخشکننده شایعه برخورد میشود و نه با مسؤول. به طور مثال در بحث کرسنت طرفین همدیگر را در حد خیانت به کشور و نظام متهم میکنند ولی بعد، فضایی برای پاسخگویی به افکار عمومی شکل نمیگیرد. مردم باید بفهمند مساله چیست و خطاکار کیست؟! وقتی این برخوردها شکل نمیگیرد و مساله شفاف نمیشود، مردم از مسؤولان دلزده میشوند.
عدم شفافیت، ابهام و بیاعتمادی ایجاد میکند. درباره فساد برخی مسؤولان مطالبی مطرح میشود ولی در ابهام میماند و چیزی روشن نمیشود. گاهی اصل مساله روشن میشود و ابهام و اتهام برطرف میشود ولی این موارد در فضای عمومی منتشر نمیشود، چون کار رسانهای درست و مناسبی در این زمینه نمیشود. مردم باید بدانند قرار است با مسؤول فاسد برخورد شود و اتفاقاتی رخ دهد و تغییری ایجاد شود. عدم شفافیت خطرناک است و مردم را از نظام دور میکند. اعتماد از بین میرود و مشکلاتی ایجاد میشود که عدم مشارکت سیاسی از آن جمله است.
اقشاری که حس میکنند اعتراضشان به جایی نمیرسد، همان کسانی هستند که ابهام و عدم شفافیت و عدم پاسخ گرفتن به موقع، انتقاداتشان را به اعتراض تبدیل کرده است. اگر این قشر احساس کنند اعتراض و انتقادشان شنیده میشود و به آن ترتیب اثر داده میشود، شاید اعتمادشان دوباره بازگردد.
10- مشارکت و پاسخگویی
در موضوع مشارکت، فقدان مساله حزب نیز احساس میشود. در این زمینه کمبودهایی وجود دارد. به طور مثال دولتی میآید و از نظر مردم خوب کار نمیکند اما هیچ کسی مسؤولیت آن را گردن نمیگیرد و فضا مبهم میماند. اگر حزب به معنای واقعی داشتیم، تکلیف حزب دولت مشخص میشد و مردم دیگر به این حزب اقبال نمیکردند. چون احزاب در این مقطع فعال نیستند و انتخابات حزبی نیست، مردم احساس میکنند نمیتوانند از کسی مطالبهگری کنند و وقتی نفر بعدی بر سر کار میآید، نسبت خود را با قبلیها انکار میکند و میگوید من از آن حزب و آن گروه و دسته نیستم، در حالی که عملا از همان گروه هستند.
فقدان حزب در این موضوع بسیار خودش را نشان میدهد. ما حزب داریم ولی به شکلی نیست که احزاب عملکرد دولتی را گردن بگیرند. علت عدم رشد حزب در فضای کشور ما شاید این باشد که در این فضای فرهنگی مدل حزب به معنای غربی جواب نمیدهد، چون 70 تا 80 درصد مردم حزبی رای نمیدهند. این وضعیت قابل بررسی است. به نظر من نبود انتخابات حزبی به این معنا که حزبی بیاید و بعد از دولت و دوره خود پاسخگو باشد، مشکلی ملموس است. احزاب هستند ولی چه سازوکاری و چه اتفاقی در این حوزه باید رخ بدهد، این نکته جای تامل و مطالعه دارد. چه کنیم تا خلأ نبود حزب پر شود. باید احزاب در کشور آسیبشناسی شوند. باید ببینیم مدل حزب در دیگر کشورها به درد ما میخورد یا نه؟! این خلأ احساس میشود.
مردم باید بفهمند مشکلات کشور از کجاست و راهکارش چیست. رهبر معظم انقلاب فرمودند بخش اصلی جهاد تبیین بر عهده مسؤولان است. مسؤولان باید با مردم صحبت کنند. باید علت ناکامیها را بگویند و مشکلات را مطرح کنند.
اگر در این مرحله، پاسخگویی درستی وجود داشته باشد و اگر مشکلات و نقصهایی که وجود دارد تشریح شود و مردم احساس کنند کاری در حال انجام است، وضعیت متفاوت میشود. اگر روشنگری مسائل سیاسی و اجتماعی برای مردم و پاسخگویی مسؤولان اتفاق بیفتد، شاید خلأ حزب برطرف شود. به طور کلی فقدان سازوکار حزبی، کاهش مشارکت را در پی دارد.