printlogo


کد خبر: 290931تاریخ: 1403/6/18 00:00
لزوم اتخاذ تصمیم مدبرانه در مدیریت پدیده مهاجرت که این روزها توسط اصلاح‌طلب‌ها به افغان‌هراسی تبدیل شده است
معادله افغانستانی‌ها

گروه سیاسی: یکی از فشارهای پرتکرار این روزهای جریان اصلاح‌طلب بر مهاجران، دستگیری و رد مرز آنهاست. این نگاه شاید در کوتاه‌مدت موجب ساماندهی نسبی شود اما مسؤولان امر می‌دانند موقت و ناکافی است، چرا که اگر قرار بود «سیاست بازگشت مهاجران از طریق دستگیری» عملیاتی شود از دهه‌ها پیش تاکنون به نتیجه رسیده بود. دهه‌هاست اصطلاح «افغانی بگیر» در بین مردم ایران و حتی خود مهاجران افغانستانی مطرح است. شاید بتوان مهم‌ترین محور هجمه این روزهای رسانه‌های اصلاح‌طلب به جامعه افغانستانی ساکن در ایران را «رخنه‌های امنیتی» و «بهره‌مندی بی‌رویه از امکانات عمومی» عنوان کرد. افرادی که به دلایل ناامنی‌های متمادی افغانستان به ایران مهاجرت کرده یا پناهنده شده‌اند و حضور برخی از آنها در ایران به چند نسل می‌رسد، حالا توسط رسانه‌های اصلاح‌طلب به عنوان تهدید بالقوه معرفی می‌شوند. «ساماندهی» مساله مهاجرت اما موضوعی است که در سال‌های اخیر بویژه در دولت سیزدهم بر آن تاکید شده و به نظر می‌رسد امتداد آن را باید در دولت چهاردهم انتظار داشت. حال سوال این است: «ساماندهی یعنی بستن بیشتر مرزها و رد مرز مهاجران موجود؟». در این گزارش بنا داریم سلسله مسائلی را که درباره مساله مهاجرت وجود دارد به بحث بگذاریم و مشخص کنیم نسبت جامعه ایرانی با مهاجران را باید چطور صورت‌بندی کرد.
در مرحله نخست باید دانست که ما باید بتوانیم پدیده مهاجرت را درک و نسبت به جامعه افغانستانی حاضر در ایران شناخت کافی و درست پیدا کنیم. یعنی تا زمانی که نتوانیم از فرصت‌ها، تهدیدها و ظرفیت‌های مردمان همسایه شرقی شناخت کافی به دست آوریم، همه سیاست‌های ما در یک بازه زمانی نه‌چندان بلند با شکست همراه خواهد شد، چرا که در این شرایط امکان بازگشت مجدد مهاجران از طرق مختلف وجود دارد. در همین رابطه باید به نکات زیر توجه کرد تا بتوان پدیده مهاجرت به ایران را درک کرد و با آگاهی اقدام به سیاستگذاری و کنترل مساله مهاجرت کرد.
1- در دنیا یک مهاجر immigrant  داریم و یک آواره و یک پناهنده refugee. گاهی بسیاری از افرادی که در این رابطه اظهار نظر می‌کنند بدون توجه به تفاوت مساله مهاجر و پناهنده و آواره، موضع‌گیری می‌کنند و این موجب سوءبرداشت جامعه و بروز اختلاف می‌شود. 
2- ایران هیچ زمان سیاستگذاری جدی پیرامون جلب و جذب مهاجر نداشته است. این مساله به این معنی است که ضررهای پدیده مهاجرت گروهی و یا فردی گریبانگیر ایران است اما از سود آن برخوردار نیست. از جمله مهم‌ترین هدف‌گذاری‌ها برای جذب مهاجر، سرمایه‌گذاری اقتصادی است. هر کشوری یک سیاست مشخص برای جذب مهاجر دارد (مانند سرمایه‌گذاری ایرانی‌ها در بخش مسکن ترکیه از طریق خرید خانه یا سرمایه‌گذاری شرکت‌های بزرگ در کشورهای خلیج‌فارس برای بهره از مزایایی مانند فرار مالیاتی) اما این موضوع در ایران بسیار ضعیف است، به طوری که کمتر مهاجری تمایل دارد به سمت آن حرکت کند.
3- باید دانست که هیچ کشوری در دنیا آغوش خود را برای چند میلیون مهاجر با خوشحالی باز نمی‌کند، لذا این مساله که ایران پذیرای مهاجران به تعداد زیاد بوده یک مساله بشردوستانه و انسانی است اما مسلم است که این موضوع به طرق دیگر تعبیر و تفسیر می‌شود. یعنی ایران هم پذیرای مهاجران در مقیاس میلیونی بوده است و هم نتوانسته نسبت به این رفتار بشردوستانه تصویر درستی ارائه کند.
4- خاک، در نظام مهاجرتی ایران پذیرفته‌شده نیست، بلکه خون و نژاد ملاک است. در عمده کشورهای دنیا خاک ملاک است.
5- آمار مهاجران و پناهنده‌ها در ایران روشن و شفاف نیست. این موضوع به این دلیل است که در این سال‌ها تلاش نشده است از طریق سامانه‌های مختلف آماری و ارزیابی آمار دقیق مهاجران احصا شود. برای نمونه اغلب مهاجران نمی‌توانند از امکاناتی مانند سیم‌کارت، حساب بانکی و دیگر خدمات اجتماعی با اطلاعات ثبتی پاسپورت بهره ببرند. این موضوع موجب می‌شود این اتفاق به صورت غیرقانونی در جریان باشد و حساب‌های اجاره‌ای و سیم‌کارت‌های مجهول‌الهویه رواج یابد. سامانه‌های برخط نیز که مهاجران را ملزم به ارائه اطلاعات کند، تقریبا وجود ندارد. یکی از سامانه‌های برخط که در حال حاضر معیار محسوب می‌شود سامانه سازمان ملی مهاجرت «سهما» است که به مهاجران ساکن استان تهران خدمات ارائه می‌کند.
6- بر اساس ادعای افراد مطلع، ۳۵ درصد مهاجرانی که طی دو سال گذشته به کشور وارد شده‌اند هزاره (شیعیان فارسی‌زبان) هستند. ۳۵ درصد دوم تاجیک (سنی فارسی‌زبان) هستند. 30 درصد باقیمانده نزدیک به 13 درصد پشتون بوده و باقی ازبک‌ها، قزلباش‌ها، سیدها و... هستند.
7- تعداد زیادی اشخاص بی‌هویت در ایران داریم. کسانی که در ایران به دنیا آمده‌اند اما نه ایران به آنها شناسنامه داده و نه تلاشی کرده‌اند تا از افغانستان تابعیت بگیرند. باید فرصتی فراهم شود تا این بخش از جامعه مهاجران بتوانند هویت خود را اعلام کنند و مابه ازای خدماتی که دریافت می‌کنند، به کشور خدمات‌رسانی کنند.
8- باید توجه داشت 700 هزار نفر از جمعیت افغانستانی‌های ایران از اساس کشور پیشین خود را ندیده‌اند. 
9- طبق قانون، ما باید به نسل ۳ و ۴ شناسنامه بدهیم.
10- مدارکی که افغانستانی‌ها در ایران باید دریافت کنند عبارتند از: الف. کارت آمایش (متعلق به مهاجران باسابقه نزدیک به 20 سال) ب. دفترچه اقامت (برای تحصیل، درمان و... که شکل دیگری از مدارک اقامتی است) ج. کارت و یا پروانه اشتغال د. برگه تردد هـ. برگه حمایت تحصیلی.
11- اشتراکات فرهنگی ایران و  افغانستانی‌ها: زبان، دین، آداب و عرف، احساس قرابت به ایرانیان بویژه مشهد، ادبیات و شعر و موسیقی.
12- بیش از ۹۴ درصد مهاجران در کشور ما افغانستانی هستند.
بر اساس نکات فوق‌الذکر می‌توان گفت نخستین و مهم‌ترین گام برای سیاستگذاری در رابطه ‌با مهاجران افغانستانی دستیابی به جامعه آماری و دسته‌بندی و ارزیابی اولیه از پراکندگی جغرافیایی این افراد است. چه مبنای رفتاری ما بر اساس سیاست‌های امت واحده باشد یا اینکه بخواهیم مانند دیگر کشورهای جهان سیاست‌های مشخص اعلامی را در پیش بگیریم؛ باید نخست بتوانیم ارزیابی جامع و دقیقی از افرادی که در کشور حاضر هستند و به هر دلیلی چه ناشی از مهاجرت و چه پناهندگی و چه آوارگی در ایران مستقر شده‌اند، داشته باشیم. به نظر می‌رسد نخستین مرحله اقدام ما در زمینه سیاست‌گذاری مهاجرت، ایجاد شفافیت آماری و ایجاد پایگاه اطلاعاتی دقیق است.
دومین گام سیاست‌گذارانه برای ایجاد نظم بین مهاجران افغانستانی، دسته‌بندی انواع مهاجران است، چرا که در شرایط حال حاضر اگر فردی همین امروز به نحو غیرقانونی از مرز وارد شده باشد، یا اگر 50 سال پیش به ایران مهاجرت کرده باشد، باز به آنها مهاجر می‌گویند و با یک نگاه به آنها نگریسته می‌شود. در این ‌رابطه شکل‌گیری سازمان ملی مهاجرت و تجمیع تمام خدمات در یک سازوکار مشخص می‌تواند کمک شایانی به مساله سازماندهی مهاجران کند. ذکر این نکته مهم است که تلاش دولت برای ایجاد این سازمان تاکنون موفق نبوده است. 
گام سوم در سیاستگذاری عبور از مرحله گمنامی است. در حال حاضر بسیاری از کسانی که در ایران مقیم هستند به دلیل محدودیت‌های قانونی با امکانات دیگران در حال فعالیت هستند. برای این منظور لازم است مهاجران به ‌محض ورود به کشور، شناسه اقامتی به همراه کارت ‌بانکی و سیم‌کارت دریافت کنند که در واقع به ‌نوعی ردگیری هویتی مهاجر است. در این مرحله باید آدرس محل سکونت افراد مهاجر نیز احراز شود. این نکته علاوه بر فواید اجتماعی و اقتصادی، کاملا امنیتی نیز هست.
تاکنون پیش‌زمینه همه سیاست‌های ما که طی این چند دهه اجرا شده مساله بازگشت است. یعنی ما به افغانستانی‌ها این را با عمل نشان داده‌ایم که شما میهمان هستید و بالاخره باید بازگردید. این نوع رفتار و سیاستگذاری متأسفانه کشور ما را به سکوی پرتاب مهاجران نخبه و توانمند تبدیل کرده است. نکته عجیب این است که مهاجران در کشور ما، با یارانه و بدون پرداخت مالیات و با زیرساخت‌های کشور پول درمی‌آورند، یاد می‌گیرند، رشد می‌کنند، مناسبات اقتصادی را آگاه می‌شوند و... اما محصول خود را در کشور دیگر عرضه می‌کنند. همچنین باید توجه داشت شخصی که مفید است یا شخصی که ماندگارتر است با مهاجری که نه مفید است و نه ماندگار نباید یکسان باشد. یکی از ایده‌های طرح‌شده توسط فعالان این عرصه، «پلکان امید» است. با این ایده دولت مهاجران را در یک مسیر و مسابقه قرار می‌دهد که هم به نفع کشور است و هم به نفع خود آنها. بر این ‌اساس پلکانی تعریف می‌شود و متناسب با هر پلکان، حقوق و در عین‌ حال تکالیفی برای مهاجران تعریف می‌شود. چنانکه کسی در پله‌ای که بود، تکالیف خود را به‌ خوبی انجام داد، او را به پلکان بالاتر می‌بریم.
از دیگر مسائلی که در حال حاضر نسبت به مهاجران وجود دارد، موضوع برخوردهای سلیقه‌ای و نوعی مقاومت از سوی کارمندان و مدیران سطح پایین است که تقریبا منجر به تعطیلی قانون شده است. این موضوع نیز به چند عامل بستگی دارد. نخست نوع نگاه منفی نسبت به افغانستانی‌هاست و سپس حس قوی ملی‌گرایی در بین جامعه ایرانی. برای عبور از این مرحله باید به طور دقیق‌تری نظارت بر نهادها را در دستور کار قرار داد و اجرای قانون را مطالبه کرد.
نکته نهایی در این موضوع مساله گام برداشتن به سمت جهانی ‌شدن است. اگر انقلاب اسلامی ما داعیه‌های جهان‌شمول داشته و به دنبال فراروی از مرزهای سیاسی خود است، لازم است ابتدا درهای فرهنگی خود را بگشاید و قرائت دیگری از هویت و فرهنگ ارائه کند که در آن ظرفیت اشتراک‌گذاری با دیگر فرهنگ‌ها وجود داشته باشد. در شرایط حاضر ما هیچ تلاشی برای پذیرش افغانستانی‌ها از سوی جامعه ایرانی نکرده‌ایم. تصویر مردم ایران نسبت به مهاجران، کارگر بدون حقوق اجتماعی است. بر اساس همین رویکرد، نوع تعامل مردم ما با مهاجران (به جز اروپایی) بسیار پایین است و حتی مهاجران شهروند درجه‌ ۲ نیز محسوب نمی‌شوند، اگرچه اغلب ما با این افراد کار کرده‌ایم اما هیچ‌گاه تلاش نکرده‌ایم برای آنها هویت‌سازی کنیم یا تعامل فرهنگی داشته باشیم. لذا کلیشه‌های ذهنی غیرواقعی جامعه ایرانی از مردم افغانستان شکل ‌گرفته است. گره ‌خوردن افغانستانی با فقر، مشکلات، بزهکاری‌های اجتماعی و ده‌ها مساله دیگر خود باعث می‌شود این همگرایی شکل نگیرد. امروز تنها نهادهای اجتماعی افغانستانی‌ها که اجازه فعالیت رسمی دارند هیات‌های مذهبی هستند. هیچ انجمن فعالی وجود ندارد. در این مرحله باید وارد مساله تصویرسازی و ایجاد هویت برای افغانستانی‌های حاضر در ایران شد. تا زمانی که شرایط سرمایه‌گذاری از سوی افغانستانی‌ها در ایران ایجاد نشود و این افراد حضور خود را در رسانه‌ها و مطبوعات احساس نکنند نمی‌توانیم از ظرفیت‌های مهاجران به ‌خوبی استفاده کنیم.
در نهایت اینکه دغدغه احتمال بی‌نظمی مدنی، یا رخنه‌های امنیتی توسط مهاجرانی که به صورت غیرقانونی وارد ایران شده‌اند، دغدغه‌ای درست است. از سوی دیگر بهره‌مندی از امکانات کشور در صورتی مقبول است که متناظر با آن به جامعه خدمات ارائه شود و برای کشور مفید باشد. در حال حاضر مهاجران چون خود را گروه‌های به حاشیه رانده شده می‌دانند، به سبب موقعیتی که دارند، یا اینکه قابلیت حضور در بسیاری از عرصه‌های اجتماعی را ندارند، دست به خلق نظام‌های ارتباطی می‌زنند که بازتاب تجارب و تعاملات خود با گروه مسلط است و در اینجا مهم برای سیاستگذاران ارائه «راه‌های دوری از تعارض میان گروه‌های مهاجر و گروه مسلط است». در همین رابطه می‌توان از 9 گروه مهاجر نام برد که باید دسته‌بندی شوند:
الف- افغانستانی‌های شیعه ساکن مناطق مذهبی ایران
ب- مهاجران فصلی که با پاسپورت ۳ ‌ماهه به ‌صورت فصلی برای کار به ایران می‌آیند
ج- مهاجرانی که در ایران اقامت دارند تا شرایط مهاجرت آنها به غرب فراهم شود
د- کارگران ماهر افغانستانی مشغول به کار در اماکن تجاری و خدماتی همچون کارگاه‌ها، شرکت‌ها، مغازه‌ها و فروشگاه‌ها
ه-  نخبه‌های افغانستانی فعال در شرکت‌ها و رشته‌های ورزشی که اتفاقا ایران نیز تا حدودی شرایط حضور آنها را فراهم کرده است
و- مهاجران فعال در مساجد، حسینیه‌ها و حتی برخی کلونی‌های مختص افغانستانی‌ها مثل عمارت بلخ
ز- افغانستانی‌هایی که عضو گروه‌های دفاعی و نظامی مانند تیپ فاطمیون هستند
ح- فرزند پدر افغانستانی و مادر ایرانی (عمده این افراد ساکن در سیستان‌وبلوچستان هستند و تاکنون ایران به فرزند مادر ایرانی که همسر افغانستانی دارد شناسنامه نداده است اما در دیگر استان‌ها این موضوع تا حدودی پیش رفته است)
ط- گروه‌های تندرو که به ‌منظور اقدامات خرابکاری چون ترور یا جاسوسی در ایران مستقر شده‌اند.
در همین رابطه باید دانست با هریک از این گروه‌ها می‌توان سیاست مجزا و مرتبط را تدارک دید. در حال حاضر تصویری که رسانه‌های اصلاح‌طلب به جامعه ایرانی عرضه می‌کنند تصویری دارای حساسیت بالاست و موجب بروز اختلافات اجتماعی می‌شود. تصویر مهاجر در ایران تصویر تحقیرشونده است و خط تحقیر توسط جریانی در حال تقویت شدن است که روزگاری پیشنهاد می‌داد ایران با طالبان وارد جنگ شود! همین اندازه تندرو و همین قدر بی‌فکر.

Page Generated in 0/0066 sec