حمید ملکزاده: روایتهایی از دانش وجود دارد که بر تقلیل هر چیز و همه چیز به صورتهای مادی آنها اصرار میکند. این شکل از تقلیلگرایی مادی عموما با هدف قابل مشاهده کردن و مطالعه تجربی موضوعات مختلف صورت میپذیرد. تحتتأثیر این وسوسه علمیسازی، عموما موضوع مطالعه از محتوای خود خالی شده و مناسبات جاری در میان عناصر تشکیلدهنده آن به روابطی مکانیکی، مشاهدهپذیر و قابل پیشبینی تغییر ماهیت میدهد. در نتیجه دست زدن به این شکل از تقلیلگرایی با ظهور الگوهای ثابتی از مشاهده و مطالعه درباره موضوع دانش مواجه میشویم که برای دانشمند به عنوان الگوهای مطالعه علمی عمل میکند. این روایت از علم و دانش نظری در نهایت به کار مطالعه درباره جهان در صوریترین حالت آن میآید. درست از همین جهت است که دانش با ناتوانی در توضیح، تبیین و پیشبینی بخش قابل توجهی از پدیدههای جاری در جهان مواجه میشود. این شکل از تقلیلگرایی و ناتوانی ناشی از آن در موضوعات مربوط به علوم انسانی بیش از آنچه در حوزههای علمی دیگر مورد بررسی قرار میگیرد به چشم میآید. این موضوع مخصوصا وقتی صحبت از موضوعاتی با ماهیت غیرمادی باشد بیشتر صادق است. برای نمونه موضوعات مربوط به انقلاب، ایثار و مقاومت را در نظر بگیرید. وقتی بحث درباره حیثیت سیاسی این عناوین باشد، علم سیاست تجربی نمیتواند به شکل معناداری آنها را توضیح دهد. از این جهت لازم است یکجور تجدیدنظر اساسی در زمینه مطالعه پیرامون آنچه به انسان و تجربه خاص او از - جهان – هستی وجود دارد، انجام دهیم. در این یادداشت تلاش میکنم به این بهانه مفهوم انتظار و نتیجه منطقی آن، یعنی ایده مقاومت را به عنوان مفهومی سیاسی مورد بررسی قرار دهم.
* سیاست و مسأله امید
سیاست چه به عنوان نوعی تدبیر منزل فهمیده شود و چه به عنوان نوعی مداخله متمرکز و مشروع در نظام طبیعی زندگی افراد یک واحد سیاسی که با هدف بیشینه کردن خیر جمعی اتفاق میافتد، مستلزم نوعی امید یا امیدواری است. این امید یا امیدواری در درجه نخست به «فایده داشتن» مداخله یا تدبیر موردنظر و در مرحله بعد به «روشن بودن آینده» دلالت میکند. هر 2 معنای ارائه شده از اصطلاح امید به شکل بنیادین با «آینده» پیوند خوردهاند. از این قرار امید در اینجا اصل راهنما یا نقطه وصل گذشته و حال است. اصلی راهنما که میشود آن را به عنوان نخ تسبیح هستی زمانمند یک واحد سیاسی در نظر گرفت. علاوه بر این، نفسِ ایده امید متضمن نوعی «انتظار داشتن» است. یعنی کسی که نسبت به چیزی «امیدوار» است، «انتظار دارد» آن چیز در آینده دور یا نزدیک محقق شود. امیدواری ناشی از این انتظار در نهایت مبنای کنش سیاسی معنادار است. اگر همه اینها را بپذیرید، آنگاه تصدیق خواهید کرد برخلاف آنچه مرسوم است، بحث درباره امید و انتظار موضوعاتی اساسی در سیاست است. بعد از بحث مقدماتی ارائه شده درباره نسبت میان امید، انتظار و سیاست باید به طور مشخصتری به محتوای سیاسی یا مبانی تشکیلدهنده فهمی که از حیثیت سیاسی این مفاهیم داریم، بپردازیم. اهمیت این موضوع در این است که کیفیات بحثی که درباره امید و انتظار به عنوان مفاهیمی سیاسی ارائه میکنیم، برای ما به عنوان وجوه متمایز، یا معیارهای بنیادین تمایز رویکردهای گوناگون به سیاست عمل میکند. یعنی برای ما این امکان را فراهم میکند تا بتوانیم پیشنهادهای متفاوت درباره معنای سیاست و افق نظامهای سیاسی یا روایتهای نظری درباره سیاست را از یکدیگر تمییز دهیم و آنها را دستهبندی کنیم. اینطور به نظر میرسد که عدم توجه به این موضوع سیاستمداران و پژوهشگران سیاسی را در کار پیشبینی انقلاب اسلامی ایران در سال 57 و البته توضیح، شرح و تبیین آن در سالهای بعد از آن تا امروز ناتوان ساخته است. برای اینکه این مساله را مورد بررسی قرار دهم پیش از هر چیز سعی میکنم رابطه میان امید، انتظار و ایده مقاومت را معلوم کنم.
* امید، انتظار و سیاست مقاومت
قبل از اینکه به موضوع این بخش وارد شویم لازم است این نکته را دوباره متذکر شوم که امید، اصل راهنما یا نخ تسبیح هستی زمانمند یک واحد سیاسی و اعضای آن است. یعنی امید آن مفهومی است که گذشته، حال و آینده را به شکل معناداری در قالب یک روایت سیاسی از زندگی به یکدیگر متصل میکند. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر معلوم میشود که همچنین این مساله را در ذهن حاضر کرده باشید که امید و انتظاری که از آن ناشی میشود مبنای عمل سیاسی یا هر شکل دیگری از اقدام عملی در جهان انسانی است.
همینطور امید و انتظار ناشی از آن را میشود به عنوان هسته مرکزی یا معیار اصلی برای معلوم کردن شیوه خاص مواجهه ما با زمان، یعنی با آنچه درگذشته اتفاق افتاده، چیزی که امروز تجربه میکنیم و آنچه در آینده انتظارش را میکشیم فهمید. با توجه به همه اینها، اگر امید و انتظار ناشی از آن، اصل راهنمای عمل سیاسی باشد، پس عملی که از آنها متأثر است باید مشخصه خاصی داشته باشد. یعنی باید عملی باشد که در آن میشود مفاهیمی مانند امید داشتن و انتظار کشیدن را به شکل معناداری برجسته کرده و آنها را نشان داد. از آنجا که امید داشتن، همواره نسبت به آینده امیدوار بودن است و با عنایت به اینکه انتظار کشیدن، همواره انتظار کشیدن برای چیزی در آینده معلوم یا نامعلوم، نزدیک یا دور است، پس میشود انتظار داشت امیدوار بودن و منتظر بودن همواره متضمن امیدواری نسبت به چیزی و انتظار برای چیزی باشد. از این جهت میتوانیم ادعا کنیم امید و انتظاری که از آن صحبت میکنیم مستلزم نوعی مقاومت است. این شکل از مقاومت را میتوان از جهات زیادی مورد مطالعه قرار داد اما احتمالا مهمترین وجوه آن به رابطهای که ما در زندگی سیاسی با گذشته و امروز برقرار میکنیم مرتبط باشد. یعنی تحتتأثیر امیدواری به چیزی و انتظارکشیدن برای تحقق چیزی در آینده، گذشته و اکنون اصالتِ خود را به عنوان غایت یا هدف اصلی از دست داده و آینده از اصالت سیاسی برخوردار میشود. این شکل از مقاومت به یک اندازه علیه صورتهای متفاوت از سَلَفیگری و محافظهکاری ارتجاعی و بیعملی و رکود سیاسی و غیرسیاسی عمل میکند. در نظر داشته باشید هر بار امید به آینده و انتظار تحقق چیزی در آینده دور یا نزدیک به معیار عمل سیاسی تبدیل شده باشد، کنشگر سیاسی یا پژوهشگر سیاست همواره در مقابل اعتبار قطعی و سفتوسخت گذشته و بیعملی در امروز به یک اندازه مقاومت خواهد کرد؛ به این ترتیب میتوانیم ادعا کنیم سیاست مبتنی بر امید و انتظار ناشی از آن اصولا سیاست مقاومت است؛ مقاومت در مقابل سترونی و فربگی گذشته و رکود و بیعملی امروز. از این جهت سیاست مقاومت را تنها در پرتو ایده امید و مفهوم انتظار میتوان توضیح داد.
بحث درباره نقش موعودباوری و انتظار منجی به یکی از مهمترین شاخههای مطالعه در الهیات سیاسی تبدیل شده است. این موضوع در الهیات یهودی، مسیحی و صورتهای سکولار آنها در الهیات سیاسی مدرن در سالهای اخیر مورد توجه اهالی کتاب در ایران نیز واقع شده است. از این جهت تا حد زیادی نسبت میان این مفاهیم با زندگی سیاسی، در سطح عمل و نظریه سیاسی، برای ایرانیان آشناست. آنچه در بخش پایانی تلاش میکنم به آن بپردازم، به اشاراتی مختصر پیرامون کارکردهای سیاسی این مفاهیم درباره موضوع غیبت امام عصر(عج) محدود است. اشاراتی که من در این بخش خواهم داشت بیشتر از جهت معنای غیبت و آوردههای ایده ظهور منجی برای یک ذهن سیاسیاندیش شیعه است. اگر مبنای سیاست در همه صورتهای آن امید به آینده و انتظار برای تحقق چیزی در آینده دور یا نزدیک باشد، ذهن سیاسیاندیش شیعه این امید و انتظار را با امکان ظهور امام مُنتَظَر پر میکند. ظهور امام منتظر با استقرار شکل خاصی، یا اگر بهتر بگویم با انتظار استقرار عالیترین صورت ممکن از حیات سیاسی برای انسان، همراه است. در این معنا ایده انتظار برای ظهور امام عصر مبنای هر عمل سیاسی معنادار برای ذهن و عامل سیاسی معتقد به ظهور منجی در آینده نامعلوم - نزدیک باشد یا دور - تبدیل میشود. از آنجا که محتوای ایجابی آن صورت عالی از حیات سیاسی به طور کامل برای ما، در امروز زندگی سیاسی معلوم نیست، میشود انتظار داشت سیاست شیعی مطلوب متضمن نوعی مقاومت در مقابل دعاوی تام و مطلق مشروعیت سیاسی باشد. این مساله میتواند به یک اندازه در همه ساحتهای سیاست صادق باشد. اگرچه ممکن است اول اینطور به نظر برسد که مقاومتی که من از آن صحبت میکنم متضمن نوعی تعطیل عمل سیاسی باشد، از این جهت که تحقق کمال مطلوب زندگی سیاسی را به آیندهای نامعلوم و به فردای ظهور منجی موکول کرده است اما قدرت نیروی مقاومتی را که از آن صحبت میکنیم باید به عنوان نیروی محرک سیاستمدار یا نظریهپرداز سیاسی برای تحقق قدر مقدور سیاسی جامعه اسلامی در نظر گرفت. همانطور که پیشتر نوشته بودم امید و انتظار ناشی از آن وقتی به عنوان معیاری برای عمل و نظریه سیاسی تبدیل شود، نیروی مقاومتی را تولید میکند که به یک اندازه علیه فربگی گذشته و سکون در زمان حال عمل میکند. این عمل دوسویه، تحقق کمال مطلوب آینده را در پیوند با جریان عمومی زندگی سیاسی میفهمد. یعنی اینطور فکر میکند که تحقق آینده و پر شدن انتظار در نتیجه فرآیندی رخ خواهد داد که گذشته، حال و آینده مردم را به اعتبار ایده ظهور منجی به یکدیگر متصل میکند. این مانند این است که بگوییم ایده انتظار برای انسان شیعه ضرورت یکجور مراقبه بنیادین سیاسی مداوم و در طول زمان را به وجود میآورد؛ مراقبهای که روح اصلی و هسته مرکزی عمل سیاسی و مشارکت در ساخت دولت را بهوسیله آن توجیه میکنند. همین ایده مراقبه است که مفاهیمی مثل ایثار، شهادت و فرهنگ مقاومت را به موضوعاتی برای مطالعه سیاسی و عناصری بنیادین در کنشگری سیاسی تبدیل کرده است، لذا سیاست شیعی ناشی از باور به ظهور منجی ضرورتا و به شکل بنیادین از جنس سیاست مقاومت است. صورتهای متفاوت از این مقاومت را در جای جای جبهه مقاومت مشاهده میکنیم. اخیرا تحتتأثیر تحولات جاری در سرزمینهای اشغالی، نسخه خاصی از این فرهنگ سیاسی در محدوده تمدن غرب ظهور کرده و امکان بسیج شهروندان دولتهای حامی تلآویو را علیه اشغالگران صهیونیست به وجود آورده است. آنچه به ما اجازه میدهد ادعا کنیم این صورت جدید از مقاومت از ایده مقاومت اسلامی ریشه میگیرد ناتوانی قدرت سرکوب مادی یا تنبیه مادی جوانان و دانشگاهیان غربی برای کنترل و به قاعده قبلی بازگرداندن جنبشهای حمایت از مردم فلسطین است.