قطر به عنوان بازوی قدرتهای فرامنطقهای در غرب آسیا چگونه سیاستخود را پیش میبرد
آیا میانجیگری میان حماس و رژیم صهیونیستی هدف سیاست خارجی دوحه است یا تنها وسیلهای برای پیشبرد دستور کار آمریکا در منطقه؟
زهرا متقیفر: در روزهای پرتنش منطقه غرب آسیا نام کشور کوچک قطر بیش از همیشه از زبان تحلیلگران و رسانهها شنیده میشود. این کشور در سالهای اخیر در راستای تغییراتی که در سیاست منطقهای خویش پیش گرفته، خواهان آن بوده خود را قهرمان مقاومت، خصوصا متولی اصلی مساله فلسطین بنامد. از این رو با تحولات منطقه غرب آسیا، نقش قطر در معادلات تصمیمساز منطقه پررنگ شده است اما آنچه در میدان مبارزه در حال وقوع است با آنچه در حال بازنمایی از میدان است، از واقعیت فاصله دارد. قطر یک کشور تازهتاسیس و اصطلاحا دستساز است که سال 1971 از قیمومت بریتانیا خارج شد و به استقلال رسید. این گزاره به این معناست که هویت و تمدن قطری در گذشته وجود نداشته و جامعه فعلی قطر، نوعی جامعه بدوی است که قبایل در آن حکمرانی میکنند و اساسا دولت - ملت در این جامعه شکل نگرفته است. در مقابل با جامعه مدنی روبهرو هستیم که مبتنی بر نهاد است و عقلانیت عامل تصمیمگیری است، در حالی که جامعه بدوی فاقد این امر است، چرا که «سنت» عنصر اصلی این جامعه است و نهادهای سنتی تصمیمگیرندگان نهایی هستند. اگرچه قطر در تلاش است با حفظ ظاهر و پوشش مدرنیته، مشروعیت منطقهای کسب کند اما در نهایت این امر قابل تحقق نخواهد بود که در ادامه به دلایل آن خواهیم پرداخت. * قطر، سایهای کوچک برای قدرتهای بزرگ
سال 2003، زمانی که آمریکا و ناتو به عراق حمله و بغداد را تصرف کردند، هدفشان را برکناری دیکتاتوری به نام صدام بیان میکردند و افکار عمومی را درگیر اتهامات دروغینی از جمله «وجود سلاحهای کشتار جمعی شیمیایی و ارتباط دولت این کشور با تروریستهای القاعده» کردند تا اقدام خود را توجیه کنند اما در واقعیت آنچه رخ داد فقط برکناری صدام نبود، بلکه سالها اشغال و نابودی دولت و ملت عراق را در پی داشت. در این میان کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس، مشخصا قطر و عربستان سعودی نقش ویژهای در آتشافروزی جنگ و اشغال عراق داشتند، چرا که از این کشورها موشکها به سمت عراق شلیک شد، تانکها روانه عراق شد و در نهایت عراق اشغال شد. اشغال عراق در جنگ 2003، حادثه 11 سپتامبر و در نهایت اشغال افغانستان، حضور نیروهای آمریکایی را در منطقه تثبیت و پررنگتر از هر زمان دیگری کرد. دولت وقت آمریکا در آن زمان به دنبال پیادهسازی طرح خود با عنوان خاورمیانه جدید بود و رژیم صهیونیستی با توجه به حمایتهای بیش از پیش آمریکا و حضور نظامیاش در منطقه از این فرصت استفاده کرد و سال 2006 با قصد از بین بردن مقاومت حزباﷲ در لبنان، به جنوب این کشور حمله کرد. تمام این اتفاقات از پیش طراحی شده بود و قصد این ائتلاف در نهایت حمله به ایران و اجرای پروژه خاورمیانه جدید بود. در این نقشه کشورهای حوزه خلیجفارس نیز دخالت جدی داشتند. در واقع نقشی برای آنها از سوی قدرتهای فرامنطقهای خاصه آمریکا تعریف شده بود و آنها نیز بیچون و چرا اجرا میکردند. عربستان و حکومت آلسعود در جریان جنگ 33 روزه نقش ویژهتری از سایرین داشت و قطر در فضای رقابت با عربستان در سایه نقشی که به او واگذار شده بود، وضعیتی میانی داشت. نخستوزیر وقت قطر، شیخ حمد بن جاسم، در جریان جنگ 3 مرتبه با سران رژیم صهیونیستی به صورت پنهانی دیدار کرد و همکاریهای اطلاعاتی و امنیتی محرمانهای نیز داشتند اما در نمای دیگری از صحنه، این کشور به حمایت از حزباﷲ میپرداخت و در میانه جنگ بسیار تلاش کرد خود را ناجی مقاومت نشان دهد، در حالی که در واقعیت حتی به اندازه یک فشنگ هم به حزباﷲ کمک نکرد. این حمایت البته به واسطه همان نقش واگذار شده به این کشور بود، چرا که در فضای آنارشی موجود بینالملل و زمانی که جنگی در حال گسترش است، 2طرف نیازمند کانالهایی برای برقراری صلح و آتشبس هستند و در این فضا، قطر که کشوری آمریکایی بود، میتوانست نقش میانجی را ایفا کند. در واقع حاشیه استقلال قطر از رقیب دیرینهاش یعنی عربستان، بسیار کمتر است و همانطور که حمد بن جاسم، نخستوزیر وقت قطر در مصاحبهای با روزنامه «القبس» اعتراف کرد، تمام این کشورها در منطقه در نهایت نوکر آمریکا هستند و همان چیزی را اجرا میکنند که به آنها دستور داده شده است.
پس از شکست آمریکا و رژیم صهیونیستی در پروژه حذف حزباﷲ، در سال 2011 و با آغاز انقلابهای عربی موسوم به بهار عربی در منطقه غرب آسیا، قطر وارد عرصه دیگری در راستای کسب مشروعیت بینالمللی شد. در ابتدا نقش ویژه و برتری در حوادث لیبی ایفا کرد و با حمایت از مخالفان معمر قذافی، اولین کشوری بود که تشکیلات سیاسی مخالفان قذافی را به عنوان دولت رسمی لیبی به رسمیت شناخت. در گام بعد، با بروز بحران در سوریه، امیر وقت قطر بنا به درخواست کشورهای غربی از کشورهای عربی خواست نیروی نظامی به سوریه اعزام کنند. در آن زمان، قطر مدیریت اجرایی پروژه حذف بشار اسد را به عهده داشت. این کشور در ابتدای بحران سوریه، صحنهگردان اصلی تعلیق عضویت سوریه در اتحادیه عرب بود و به انتقادات بسیار رادیکالی علیه دولت سوریه میپرداخت. در جریان جنگ نیز حمایتهای مالی ویژهای از شورشیان و خرابکاران انجام میداد و از حامیان اصلی گروههای تروریستی مثل جبهه النصره در این کشور بود. ابزار رسانه نیز در اختیار قطر بود. شبکه الجزیره قطر در بحران سوریه به معنای حقیقی در راستای منافع غرب عمل کرد.
پس از تغییر فاز جنگ در سوریه و آشکار شدن نشانههای شکست ائتلاف آمریکا، رویکرد مدیریت جنگ نیز تغییر کرد و در نهایت با شکست پروژه، قطر در آستانه کودتا در کشورش توسط عربستان قرار گرفت و مدیریت جنگ سوریه نیز به عربستان محول شد. در این نقطه و پس از عدم موفقیت، شیخ حمد امیر وقت قطر، قدرت را فورا به پسرش واگذار کرد و امیر جدید قطر وارد مذاکرات با ایران و ترکیه شد تا از حمله نزدیک عربستان در امان باشد. در وضعیتی که آمریکا و رژیم صهیونیستی با شکست صد در صدی ناچار به تغییر راهبرد در منطقه بودند، کشورهای تحتالحمایهشان نیز به همان نسبت، نقششان در معادلات منطقهای و فرامنطقهای تغییر کرد که قطر نیز از جمله آنها بود.
* سیاست خارجی دوحه؛ هدف یا وسیله
پس از کودتای شیخ حمد آلثانی علیه پدرش شیخ خلیفه، نگاه کشورهای عربی به قطر به عنوان تهدیدی جدید، تغییر کرد. شیخ حمد یکی از اصول جامعه بدوی را که همان پدرسالاری بود نقض کرد و به همین خاطر تمام شیخنشینها علیه این اقدام به پا خاستند و قطر را در این برهه به سمت انزوا بردند. شیخ حمد نیز برای توجیه خود و ریزشهایی که اتفاق افتاد، دست به اقداماتی زد تا از این طریق از انزوا خارج شود. با تاسیس شبکه الجزیره و توسعه میادین گازی، قطر تا حدودی از وضعیت سابق فاصله گرفت و به سمت حضور فعال در منطقه و فراتر از آن پیش رفت.
این کشور در چالشهای گوناگون سعی داشته است به عنوان میانجی به حل اختلافات طرفهای درگیر بپردازد که در نمونههایی موفق بوده و در برخی موارد شکست خورده است. اصل حضور قطر در عرصه سیاست خارجه اما در سایه نقش وابسته این کشور به آمریکا تعریف میشود. قطر یک کشور ذرهبینی است که با جمعیت زیر 300 هزار نفر که اصالتا به خاندانهای قطری بازمیگردند و 5 میلیون مهاجر خارجی، میزبان بزرگترین پایگاه هوایی آمریکاست. در واقع پس از استقلال این کشور، خواست امیران قطر بوده است که تحت حمایت آمریکا باشند و این خواست تا امروز ادامه داشته است. آمریکا نیز برای نفوذ و توسعه قدرتش در منطقه و پیگیری منافعش نیازمند کشورهایی است تا اهدافش را دنبال کنند و در همین راستا به این کشورها ماموریتهایی واگذار میکند تا از این طریق هم به آنها هویت دهد و هم آنکه به منابع قدرتش دسترسی داشته باشد.
* قطر و مساله فلسطین
از 7 اکتبر 2023 و آغاز درگیری میان ائتلاف غربی - عربی - عبری و مردم فلسطین، قطر به عنوان دولت میانجی حضور پررنگی در عرصه بینالملل و پیشبرد مذاکرات آتشبس داشته است. شبکه الجزیره قطر نیز با حمایت از مقاومت مردم فلسطین و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی به عنوان «رسانه مقاومت» - که سابقا در 2006 نیز به آن معروف شده بود - در افکار عمومی یاد میشود. همچنین در برههای که قطر میزبان شهید اسماعیل هنیه، رئیس جنبش مقاومت حماس بود، جایگاه این کشور در افکار بسیاری از ملتها ارتقا یافت، چرا که این کشور، تنها کشور عربی بود که به شهید هنیه اجازه استقرار در کشورش را داد. در چنین وضعیتی قطر در پی آن است خود را قیم ملت فلسطین بنامد و در نهایت این کشور به عنوان نجاتدهنده مردم فلسطین از ظلم و ستم رژیم صهیونیستی معرفی شود. سران این کشور نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم به این امر پرداختهاند و بارها خود را متولی مساله فلسطین خواندهاند. این موارد در حالی مطرح میشود که رژیم صهیونیستی در باریکه غزه از هیچ جنایتی فروگذار نکرده است و قطر در واقع در مساله فلسطین به دنبال کسب مشروعیت بینالمللی است. همان طور که ذکر شد، قطر یک کشور وابسته است و الان نیز اگر به عنوان حامی حماس و مردم فلسطین دست به کنشگری میزند، به واسطه آن است که غرب نیاز دارد کسی در منطقه حماس را مدیریت کند. قطر کشوری است که حامی اخوانالمسلمین در منطقه است اما در داخل کشورش اجازه هیچگونه ظهور و بروزی به آنها نمیدهد. در واقع مدیریت اخوان در سطح منطقه به این کشور واگذار شده، البته بخشی از آن نیز به ترکیه محول شده است. این کشور در واقعیت چیزی از خود ندارد و در عمل نقشهایی را که به آن واگذار شده است، اجرا میکند. اساسا تمام شیخنشینهای خلیجفارس چنین ویژگیای را دارا هستند. در مساله فلسطین نیز با وجود نقش پررنگ الجزیره در نمایش جنایات رژیم صهیونیستی، آنچه در حال وقوع است - از حمایت تا محکومیت - اولا در راستای منافعش و ثانیا در جهت وظیفهای است که اجرای آن به این کشور اجبار شده است. نکته دیگر در رابطه با حضور فعالانه قطر، رقابت این کشور با جمهوری اسلامی ایران در این مساله است. از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، دفاع از ملتهای مظلوم و مشخصا حمایت از مردم فلسطین، سیاست راهبردی جمهوری اسلامی بوده است. با تشکیل محور مقاومت، ایران قطب اصلی و جهتدهنده سیاستهای مقاومت در منطقه غرب آسیاست و این موضوع سبب تضعیف آمریکا و رژیم صهیونیستی شده و به همین خاطر قطر به عنوان بازیگر اصلی مورد حمایت آمریکا در رقابت با ایران در مساله فلسطین وارد میدان شد و متناسب با ماموریتی که دریافت کرد از ابزار رسانه تا حمایت مالی، اهداف آمریکا و رژیم را دنبال کرد اما این بازی طوری طرحریزی شده که در مقاطع گوناگون، قالبهای متفاوت داشته است. برای مثال در سال 2006 الجزیره به عنوان ابزار سیاسی قطر به حمایت از مقاومت پرداخت و در بحران سوریه دقیقا خلاف آن عمل کرد. در واقع قطر بازیگر زیرکی است که ماموریتش را که از جانب قدرتهای فرامنطقهای به او واگذار شده، بخوبی انجام میدهد و گاه در حمایت از مقاومت برمیخیزد و گاه در مخالفت از آن. همان طور که در روزهای گذشته سفیر این کشور در آمریکا در مقالهای در روزنامه والاستریت ژورنال نوشت که کشورش از حماس حمایت نمیکند. اساسا سیاست قطر دوگانه است و در نهایت طبق وظیفهای که به آن محول شده، اقدام میکند.