ماجرای شهادت آرمان و روحالله روایت تربیت یک نسل جوان مؤمن انقلابی در برابر دینستیزان متوحش است
۲ سال از غائله 1401 میگذرد؛ غائلهای که به بهانه مرگ مهسا امینی آغاز شد اما رفته رفته شکل یک شورش کور به خود گرفت. اگر چه تلاشهایی توسط برخی جامعهشناسان انجام شد که این حوادث را به عنوان یک جنبش ریشهدار و اصیل تلقی کنند اما واقعیت ماجرا این بود که خشونت عریان در پس این اتفاقات و ابتذال مطالبات و شعارهای معطوف به آن نشان داد به هیچوجه واجد خصیصههای یک جنبش اجتماعی نیست. حتی نمیشد بر آن یک اعتراض سیاسی یا مطالبه اجتماعی نام نهاد، چرا که در آن نه از اخلاق اعتراض خبری بود و نه از یک آرمان و شعار مشخص. هر چه بود یک نوع طغیان لمپنیزم علیه ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی بود.
اگرچه در این بین به بهانه مرگ مهسا امینی فضای هیجانی در کشور به وجود آمد و مردم از این اتفاق متاثر شدند اما حوادث پس از آن خیلی زود ماهیت اصلی این جریان را نشان داد که ماهیتی تجزیهطلبانه و اساسا ضد زن، زندگی و آزادی داشت.
هواداران این شعار به دلالتهای شعار خود یعنی «زن، زندگی، آزادی» هم پایبند نبودند به طوری که هم حرکتی ضد زن بود و عنصر نرینگی در آن برجسته و مشهود بود و هم ضد زندگی بود، چرا که با آشوب و خشونت همراه بود و هم ضد آزادی بود، چرا که هر کس - از جمله سلبریتیها و افراد مشهور - اگر احیانا علیه این جریان حرف میزد یا حتی نسبت به آن سکوت میکرد، با رکیکترین و بدترین الفاظ مورد هجمه قرار میگرفت.
اما آنچه موضوع این سطور را به خود اختصاص داده است، مواجهه جوانان مومن انقلابی با این وضعیت بود. در بحبوحه این حوادث برخی تلاش کردند این اتفاقات را محصول ضعفهای حکمرانی و ناکارآمدیها در حوزههای فرهنگی و اجتماعی و حتی اقتصادی سالهای قبل معرفی کنند اما نکته اینجاست که اگر حوادث 1401 محصول این عوامل بود، باید توسط آحاد مختلف مردم از جمله طبقات فرودست نیز همراهی میشد و آمادگی و انگیزه بیشتری برای همراهی با این جریان در این طبقات فراهم میشد اما صحنهای کاملا عکس رقم خورد و اتفاقا جوانانی از طبقه فرودست یا متوسط مانند امثال روحالله عجمیان و آرمان علیوردی، جان خود را برای مقابله با این جریان به دست گرفتند و مواجههای فعال متاثر از آن زیست مومنانه و انگیزه انقلابی خود با این جریان صورت دادند.
بله! اتفاقات سال 1401 را میتوان مواجهه زیست مومنانه جوانان انقلابی - که در بستر انقلاب اسلامی رشد یافته بودند - با زیست جهان مدرن دانست که شامل عناصری زوالیافته و تهی از معنا بود. زیست مومنانه روحالله عجمیان بود که وی را بر آن داشت علیه این طغیان زیست مدرن مواجههای فعالانه داشته باشد و دشمنی با این زیست مومنانه بود که باعث شد این سطح از خشونت به نمایش برسد و منجر به شهادت و مثله شدن شهید عجمیان شود. خشونت این جماعت نه در مواجهه با فرد روحالله عجمیان، بلکه با او به عنوان یک جوان مومن انقلابی و زیست مومنانه او بود.
ماجرای شهید آرمان علیوردی هم چنین بود. او را تنها به خاطر داشتن ظاهری مذهبی، مورد حمله قرار دادند و این نشان از کینه جماعت معلومالحال، با طلبهای اهل علم دارد. در دورهای که تمام مظاهر عالم مدرن در برابر تمام مظاهر تمدن اسلامی قرار گرفته، هر چه که نشانی از حقیقت والای دین و بویی از زیست انسان مومن انقلابی دارد، مورد حمله و هجمه قرار میگیرد. حقیقتا باید به عطش این شهدا برای جانبازی در راه حق فکر کرد. چه چیز آنها را اینقدر مجذوب این راه کرده بود که لحظه لحظه انتظار آن را میکشیدند؟ چه چیز آنها را به این مواجهه سخت کشاند؟ گویا با تمام جان یافته بودند که تنها با شهادت است که میتوانند به مصاف اومانیسم نهفته و وندالیسم و توحش عریان جریان «زن، زندگی، آزادی» بروند. فتح الفتوح انقلاب اسلامی ساختن جوانان مؤمن، مخلص، سالم، صادق و بىاعتناى به شهوات بود که دلهایشان متوجه خدا بود. بر خلاف دنیای مدرن که فردگرایی و لذتجویی در آن اصالت تام دارد، انقلاب اسلامی عالمی دیگر را رقم زد که در آن زیست مومنانه و توجه به امر قدسی و معنوی اصالت دارد. شهید روحالله عجمیان و شهید آرمان علیوردی با اتکا به معنویت انقلابی، نسبت میان دنیا و آخرت، شهادت و مرگ و حیات و زندگی با تمام مظاهرش از جمله ثروت و فقر، فراموشی و یاد، آگاهی و ناآگاهی، حرکت و سکون را معنا کردند و این امر جز در پرتو مداومت در زیست مومنانه ممکن نیست.
واقعا این شهیدان بزرگوار عزمی راسخ داشتند و کاری کردند کارستان. خداوند از طریق روحالله و آرمان، دشمنان انقلاب را رسوا کرد و نشان داد کسانی که مقابل کلیت انقلاب اسلامی قرار دارند، تا کجاها از نظر انسانیت در سقوط هستند و چقدر با کاراکتر جوان مومن انقلابی عناد و دشمنی دارند تا آنجا که حتی به جسم نیمهجان آنها نیز رحم نکردند.
بر سیاهه نام عشاق اسلام و انقلاب که اینگونه جان در طبق اخلاص نهادند، میتوان نامهای دیگری نیز اضافه کرد. حکایت آینهها، حکایت صورت و معنی است. نمیدانیم خداوند از این چهرههای مصمم و از ظهور افرادی همچون روحالله عجمیان و آرمان علیوردی، چه حقیقتی مد نظر قرار داده اما میتوان صدها و هزاران شهیدی را که این انقلاب، تقدیم اسلام کرده در یک خصیصه مشترک یافت و آن زندگی مردانه و مومنانه است. بدن مثله روحالله و قتل صبر آرمان هم گواه این مدعاست که باید مردانه زیست و مردانه جان داد و این زندگی و این شهادت تنها در پرتو ایمان راسخ به حقیقتی والا ممکن خواهد شد.
صفحه 2 را بخوانید