printlogo


کد خبر: 291160تاریخ: 1403/6/26 00:00
درباره «آغوش باز» ششمین فیلم سینمایی بهروز شعیبی
از طلا به مس

محمد محمدی: ششمین ساخته بهروز شعیبی در حالی این روزها آماده اکران پاییزی می‌شود که این فیلم در نخستین اکران در چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر مورد انتقاد شدید کارشناسان سینما و اهالی رسانه قرار گرفت به‌ گونه‌ای که در نظرسنجی انجام شده در کاخ جشنواره با رای پایین 1.9 یکی از ضعیف‌ترین فیلم‌های حاضر در مهم‌ترین رویداد سینمایی کشور لقب گرفت.
شاید این نخستین‌باری باشد که بهروز شعیبی 45 ساله پس از ساخت فیلم‌های تحسین‌شده‌ای چون «سیانور»، «دارکوب»، «دهلیز» و «بدون قرار قبلی» اثری به این ضعیفی تولید می‌کند تا جایی که بسیاری از کارشناسان سینما آن را به نوعی سقوط آزاد در کارنامه کاری شعیبی برشمردند. البته استفاده از المان‌های مخاطب‌پسند در این فیلم حکایت از آن دارد که شعیبی گوشه چشمی به گیشه داشته اما از آنجا که رویه کاری این فیلمساز مشهدی تاکنون چنین نبوده و عملا در تولیدات گیشه‌محور بسیار بی‌تجربه بوده، در این امر نیز بسیار ضعیف حاضر شده است و حتی نمی توان امیدوار بود ششمین ساخته شعیبی در گیشه هم موفق شود. 
این مدل تغییر رویه صرفا محدود به شعیبی نبوده و فیلمسازانی را داشته‌ایم که پس از ساخت فیلم‌های با کیفیت، رو به تولیدات مخاطب‌پسند آوردند؛ به عنوان نمونه رسول ملاقلی‌پور پس از ساخت فیلم‌هایی چون «افق»، «مجنون» و «سفر به چزابه»، سال 77 فیلم «کمکم کن» را ساخت و در گفت‌وگویی رسانه‌ای به صراحت اعلام کرد دلیل روی آوردنش به سینمای گیشه وجود مشکلات مالی بوده است. حال مشخص نیست شعیبی نیز به همین دلیل رو به ساخت چنین فیلمی آورده است یا خیر اما هر چه هست می‌توان به جرأت اذعان داشت «آغوش باز» یک وصله نچسب برای کارنامه کاری او به شمار می‌رود. 
علی سرتیپی تهیه‌کننده فیلم در نشست خبری جشنواره فجر درباره گیشه‌محور بودن این اثر گفته بود: «این فیلم صددرصد خصوصی است و یک ریال هم یک ارگان دولتی به آن کمک نکرده و حمایتی هم نشده است. من و محمدمهدی عسگری بودجه فیلم را تأمین کردیم. بهروز شعیبی هم تمایلی نداشت از ارگان دولتی کمک گرفته شود. ما فکر می‌کردیم خود قصه و شرایط تولید این فیلم طوری است که به امید خدا بازگشت سرمایه خواهد داشت».
«آغوش باز» داستان «پیام» خواننده پاپ است که خود را برای کنسرت آماده می‌کند اما یک اتفاق سبب شکل‌گیری حاشیه‌های برای او و اطرافیانش می‌شود و شعیبی در پس این اتفاق، روابط آدم‌های داستان خود را روایت می‌کند. شعیبی در کنار معرفی شخصیت اصلی فیلم، بیننده را با پدر و مادر «پیام» نیز آشنا می‌کند؛ مادری که روزهای اولیه ابتلا به آلزایمر را تجربه می‌کند و پدری که چون پروانه، با عشق دور او می‌گردد. وی همچنین با محور قرار دادن شخصیت «پیام» به عنوان خواننده مشهور، به زندگی سلبریتی‌ها سرک کشیده است؛ چهره مشهوری که در حالی ‌که عکس‌ها و بنرهای تبلیغ کنسرت او از در و دیوار شهر آویزان و مورد توجه مردم است، مانند یک سلبریتی زندگی نمی‌کند و در روزی که قرار است کنسرت برگزار کند، خیلی خونسرد است؛ نمی‌داند همسرش کجاست و خود به رتق و فتق امور 2 فرزند مانند بردن به استخر و مهد می‌پردازد! 
«هومن» دیگر شخصیت «آغوش باز» است؛ انسان فرصت‌طلبی که دل در گرو مهاجرت بسته و قصد دارد با آخرین کنسرت «پیام» بار خود را ببندد و با نامزدش که چندان اعتنایی به او ندارد، کشور را ترک کند.
شعیبی در حاشیه نمایش زندگی سلبریتی‌ها، پرده از مافیای کنسرت‌گذار نیز برمی‌دارد که بر امور تسلط همه‌جانبه دارند و «سیاهرنگ» که نقش آن را حسن معجونی بازی می‌کند، نمونه چنین افرادی است.
«آغوش باز» از گروه بازیگران خوبی برخوردار است. احترام برومند و مهدی هاشمی در نقش پدر و مادر «پیام» بازی قابل قبولی را ارائه می‌کنند و حامد کمیلی نیز نقش «پیام» را بر عهده دارد و محسن کیایی که طی سال‌های اخیر پای ثابت فیلم‌های کمدی بوده، نقش «هومن» را بازی می‌کند. 
اما شاید نخستین ضعف آغوش باز فقدان فیلمنامه‌ای منسجم است. قصه از آماده‌سازی یک سالن برای اجرای کنسرت یک خواننده محبوب و پرطرفدار آغاز می‌شود. آشفتگی‌هایی در برنامه آماده‌سازی اتفاق می‌افتد که در خلال این آشفتگی‌ها، روابط بین شخصیت‌های داستان نشانه می‌رود و مجموعه‌ای از خرده‌داستان‌ها روایت می‌شود. از آنجا که فیلمنامه سطحی و کم‌عمق است، قصه آدم‌های داستان سطحی و شخصیت‌ها نیز کلیشه‌ای‌اند و عمقی در روابط کاراکترها دیده نمی‌شود. تعلیقات و تمهیدات دراماتیک بی‌اثر می‌ماند و همان‌طور که خرابی دکور توسط شادی، با بازی گلاره عباسی، قابل حدس است، پایان خوش فیلم نیز قابل پیش‌بینی است. ساخته‌های قبلی شعیبی مورد توجه مخاطبان خاص سینما قرار گرفت اما در گیشه با اقبال روبه‌رو نشد. شاید به این جهت تابوشکنی کرده و با فاصله گرفتن از فضای فیلم‌های قبلی‌اش و ساخت اثری پرزرق و برق و موسیقایی خواسته نظر مخاطبان بیشتری را جلب کند اما علاوه بر عدم رعایت نکات مهم از جمله فیلمنامه‌ای قابل قبول و شخصیت‌پردازی‌های باورپذیر، با بی‌توجهی به برخی عناصر دم دستی، نتوانسته آنچه را مدنظر داشته به ثمر برساند.
دیگر مشکل عمده این فیلم آنجاست که کارگردان تلاش کرده مشکلات چند زوج را مطرح کند اما بازی پر از تصنع حامد کمیلی، گلاره عباسی و محسن کیایی موجب می‌شود از ابتدای داستان تماشاگر احساس کند در یک آخر هفته از سر بیکاری به تماشای یک فیلم نه‌چندان نامدار اما سرگرم‌کننده نشسته است؛ فیلمی ‌که بعد از تماشایش می‌گوید حتی نمی‌ارزید برایش بلیت تهیه کند و باید می‌ماند تا از یک مسیری به صورت رایگان دانلودش کند!
حتی اگر سوژه شعیبی را موضوع مورد نیاز جوانان امروز بدانیم، بازی‌های بازیگران بیشتر ‌این احساس را تداعی می‌کند که‌ این فیلم برای پر کردن کارنامه یا دریافت دستمزد انجام شده است.
نه داستان، آدم‌ها را به سمت یادگیری سوق می‌دهد و نه فرم فیلم توانسته ادا و اصول آزاردهنده بازیگران را تقلیل دهد. بازیگر نقش اول قادر به پیاده‌سازی نقش خود نیست و انگار از یک گوشه بی‌ربط او را برداشته‌اند و در جای نقش اول گذاشته‌اند؛ نه به بچه‌هایش ربطی دارد و نه به همسر و نه پدر و مادرش؛ گیج و گنگ در صحنه‌های فیلم حضور می‌یابد و هیچ اقتداری از خود ندارد. بیشتر مانند کودکان قهر می‌کند و مانند انسان‌های افسرده در کنج عزلت می‌رود.
از طرفی زنان در این فیلم با توجه به اینکه شعیبی بارها و حتی در نشست خبری نیز اعلام کرده بود تلاش دارد تاثیرگذاری زنان را در آثارش نشان دهد، افرادی زیردست، وابسته یا دروغگو و متظاهر هستند. شخصیت‌های زن در فیلم «آغوش باز» نه تنها تأثیری بر پیرامون خود ندارند، بلکه در زمان‌های مختلف وابستگی آنها دیده می‌شود. بر خلاف دغدغه شعیبی، در فیلم «آغوش باز» حضور زنان تنها در ظاهر زیاد است و در عمل و نقش نمی‌توان به چهره‌ای اشاره داشت. برای مثال گلاره عباسی در فیلم «بی‌بدن» بسیار متفاوت‌تر از فیلم «آغوش باز» نقش ایفا می‌کند که این موضوع را تداعی می‌کند که کارگردان نتوانسته بازیگران را به قابلیت‌های‌شان برساند.
اما نکته قابل تامل اینکه اساسا قرار بوده شعیبی چه پیامی ‌برای جوانان در این فیلم داشته باشد و به مشکلات آنها چه پاسخی بدهد؟ شخصیت‌های داستان چه زن و چه مرد، بویژه در گروه سنی جوان، همه معیوب و پر از‌ ایرادهای ریز و درشت رفتاری هستند. حتی آرام‌ترین‌شان قادر به مهار خشم خود نیست و حتی محجوب‌ترین‌شان قادر به مدیریت روابط خود نیست.
همه به یکدیگر دروغ می‌گویند و چنان معصومانه آن را توجیه می‌کنند که تماشاگر دروغ‌شان را با جان و دل بپذیرد. در عین حال یک نسل کهنسال نیز در داستان جانمایی شده و همچنین نسل کودک. کهنسالان با بازی احترام برومند و مهدی‌ هاشمی ‌کمی‌جاندارترند که آن هم به دلیل تجربه‌ این ۲ بازیگر است اما منفک شدن داستان آنها با مابقی داستانی که ملغمه‌ای بی‌ربط است، در جای جای داستان دیده می‌شود. نسل کودک نیز حاضرجواب، بی‌ادب، متوقع و پر سر و صداست. حتی تحمل چند دقیقه گرسنگی یا تأخیر در پاسخ به نیازهای خود را ندارد. بسادگی به بزرگ‌ترها جواب می‌دهد و حرف خود را به کرسی می‌نشاند.
شعیبی ۳ نسل را بدون ‌اینکه تکلیف مخاطب خود را روشن کند، روایت کرده است؛ گویی مستندی بی‌ارتباط از روزمرگی ‌این آدم‌ها در کنار هم، فیلمی ‌را ساخته باشد.
با توجه به تمام ایرادات بیان‌شده، شاید بتوان گفت شعیبی در ششمین اثر سینمایی خود به نوعی خواسته مشکلات مالی خود را برطرف کند اما همان‌طور که پیش‌تر نیز بیان کردیم، این فیلم قطعا در گیشه با شکست سختی مواجه خواهد شد. به هر حال می‌توان امیدوار بود او نیز مانند بسیاری از فیلمسازان سینمای ایران، پس از ساخت یک یا 2 فیلم گیشه‌پسند، مجدد به سمت سینمای واقعی و حقیقی خود رو آورد، زیرا شعیبی با آغوش باز نشان داد هیچ نسبت و حتی استعدادی در ساخت آثار گیشه‌پسند ندارد و این خود یکی از مزیت‌های این فیلمساز جوان سینمای ایران است. به امید آنکه در هفتمین اثر سینمایی‌ او شاهد یک فیلم باکیفیت مانند سایر آثارش باشیم.

Page Generated in 0/0062 sec