گروه فرهنگ و هنر: 36 سال پیش در چنین روزی یکی از شاعران نامدار و برجسته ایران دار فانی را وداع گفت؛ شاعری که به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی باید او را «حکیم» خواند. از همین رو 27 شهریور روز «شعر و ادب فارسی» نامیده شد تا همواره نام و یادش در سپهر ادبیات و شعر ایران جاودان بماند. سیدمحمدحسین بهجتتبریزی فرزند آقا سیداسماعیل موسوی معروف به حاج میرآقا خشکنابی سال ۱۲۸۶ شمسی در بازارچه میرزا نصرالله تبریزی واقع در چایکنار به دنیا آمد. پـدرش حاجی میرآقا خشکنابی از سادات خشکناب و از وکـلای دادگستری تبریز و مردی فاضل و خوشمحاوره و از خوشنویسان دوره خود و با ایمان و کریمالطبع بود که سال ۱۳۱۳ مرحوم و در قـم به خاک سپرده شد. ایام کودکی شهریار با جنبش آزادیخواهان مشروطه به رهبری ستارخان و باقرخان همراه بود. وی در کودکی با قرآن و دیوان حافظ آشنا شد و پس از تحصیلات مقدماتی حوزوی به تهران رفت و وارد مدرسه دارالفنون شد. شهریار درباره تاثیر و تربیت پدرش در اوان کودکی چنین گفته است: «اولین استاد و مربی من پدرم بود».
او نخستین شعر خویش را در 4 سالگی به زبان ترکی آذربایجانی سرود. بیشک سرایش این شعر کودکانه، گواه نبوغ و قریحه شگفتانگیز او بود.
دوران تحصیلات اولیه خود را در مدارس متحده، فیوضات و متوسطه تبریز گذراند و با خواندن و نوشتن زبانهای ترکی، فارسی و عربی آشنا شد. پس از آن به تهران آمد و در دارالفنون تهران تا کلاس آخر مدرسه طب تحصیل کرد و در چند مریضخانه مدارج انترنی را نیز گذراند اما در سال آخر تحصیل به علت عشقی عمیق و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر از ادامه تحصیل محروم شد و با وجود مجاهدتهایی که بعدا به وسیله دوستانش به منظور تعقیب و تکمیل این یک سال تحصیل شد، شهریار رغبتی نشان نداد و ناچار شد وارد خدمت دولتی شود. چند سالی در اداره ثبت اسناد نیشابور و مشهد خدمت کرد و سال ۱۳۱۵ خورشیدی به استخدام بانک کشاورزی تهران در آمد.
از دوستان شهریار، مرحوم ابوالقاسم شهیار، استاد صبا، نیما یوشیج، امیری فیروزکوهی، تفضلی و هوشنگ ابتهاج را میتوان نام برد.
شهریار ابتدا در اشعارش «بهجت» تخلص میکرد اما سپس 2 بار برای انتخاب تخلص با دیوان حافظ فال گرفت و تخلص شعر خود را به شهریار تبدیل کرد.
اشعار نخستین وی بیشتر به زبان فارسی سروده شده است. شهریار خود میگوید وقتی اشعارم را برای مادرم میخواندم، وی به طعنه میگفت: «پسرم! شعرهای خودت را به زبان مادریت هم بنویس تا مادرت نیز اشعارت را متوجه شود». این قبیل سفارشها از طرف مادر و نیز اطرافیان همزبانش، باعث شد شهریار با الهام از ادبیات ملی آذربایجان، اثر بدیع و عظیم «حیدربابایه سلام» را به زبان مادریاش بیافریند که تاکنون به ۷۵ زبان زنده دنیا ترجمه و منتشر شده است.
شهریار بیش از ۲۸ هزار بیت شعر به زبان فارسی و حدود ۳ هزار بیت به زبان ترکی آذری سروده است. شهرت شهریار مرزهای داخلی ایران را در نوردیده و اکنون در بیشتر کشورهای جهان شخصیتی شناختهشده است به طوری که اکنون در قفقاز و آسیای مرکزی، خیابانها، سالنهای نمایش، پارکها و دیگر اماکن عمومی به نام شهریار نامگذاری میشوند و در حال حاضر منظومه حیدربابایه سلام در بیشتر دانشگاههای جهان از جمله دانشگاه کلمبیا در آمریکا مورد بحث رساله دکتری قرار گرفته و «هاژاک» آهنگساز معروف ارمنستانی آهنگ جالبی برای آن ساخته است.
شهریار حدود یک دهه از انقلاب اسلامی ایران را درک کرد و اشعاری در حمایت از انقلاب و رهبر آن امام خمینی(ره) سرود. او با سرودن اشعاری چون سلام، مقام رهبری، نوروز انقلاب، طلیعه انقلاب، یومالله ۲۲ بهمن و 7 تیر، احساسات خود را با زبان شعر نمایان کرد.
شهریار از آنجا که عاشق و پرورشیافته مکتب قرآن و عترت بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی با وجود همه تهدیدها و زخمزبانها مسیر خود را از مسیر روشنفکران بریده از مردم جدا کرد. این شاعر متعهد و مردمی به خاطر باورها و اعتقادات دینی، از همان روزهای آغازین شکلگیری انقلاب اسلامی، دل به انقلاب و رهبری سپرد و برای اثبات وفاداری خود به سرودن اشعاری در دفاع از حقانیت نظام مقدس جمهوری اسلامی، ولایت و شهیدان پرداخت. این اعتقاد و باورمندی چنان بود که وقتی خبرنگاری از او میپرسد به نظر شما بهترین شعر چه شعری است؟ در پاسخ میگوید: «خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار».
شهریار همچنین مراودات و ارتباط بسیار خوبی با رهبر انقلاب حضرت آیتالله خامنهای داشت. مقام معظم رهبری در مراسم بزرگداشت شهریار در سال ۱۳۷۱ درباره وی گفتند: «یک نکته اساسی هم درباره شهریار هست که اگر رویش تکیه کنیم، به نظر من شایسته است. آن نکته این است که شهریار در دوران مهمی از زندگیاش ـ در حدود شاید ۳۰ سال آخر زندگیاش ـ دوران عرفانی و معنوی بسیار زیبایی را گذراند و به انس با قرآن و انس با معنویات و خودسازی پرداخت. یعنی به خودش رسید و سعی کرد باطن و معنویت خودش را صفایی ببخشد. وقتی انقلاب پیروز شد، او با همان روحیه دینی و ذهنیت صاف و روشن خودش، از انقلاب استقبال بسیار خوبی کرد. در همه مواقع حساس انقلاب، او نقش مؤثری ایفا کرد. یک جنگ هشت ساله بر ما تحمیل شد که یکی از سختترین تجربههای ما بعد از انقلاب بود. تعداد شعرهایی که شهریار برای جنگ گفته، حضوری که او در مراکز مربوط به جنگ، مثل کنگرههای مربوط به جنگ و شعر جنگ پیدا کرده و مدحی که او از بسیج عمومی مردم یا از سپاه یا ارتش کرده، به قدری زیاد است که اگر انسان نمیدید و نمیشنید و خودش لمس نمیکرد، به دشواری میتوانست آن را باور کند. به هر حال، شهریار یک شاعر اسلامی و انقلابی بود. من خبر داشتم در همان اوقاتی که شهریار برای انقلاب میسرود، یک عده از روشنفکران وابسته به رژیم گذشته که با او سابقه دوستی داشتند، مرتب فشار میآوردند، نامه برایش مینوشتند و شعر در هجوش میگفتند. حتی اطلاع داشتم رفته بودند و او را ملامت کرده بودند که تو چرا برای انقلاب اسلامی، اینطور دل میسوزانی؟! و او مثل کوه ایستاده بود».
شهریار در روزهای پایانی عمر به دلیل بیماری در بیمارستان مهر تهران بستری شده بود که درباره این روزها علیاصغر فردی از شاگردان و دوستان نزدیکش چنین نوشته است: «رهبر انقلاب در طول مدت حضور استاد در یکی از بیمارستانهای تهران یک یا 2 بار شخصاً از ایشان عیادت به عمل آوردند و بهکرات هیأتهایی را برای عیادت به نمایندگی خودشان اعزام میفرمودند. اما آخر شاهنامه مشکورتر بود؛ نزدیک صبح ۲۷ شهریور سال ۱۳۶۷، استاد به پرستار میفرمایند چراغ اتاق را روشن کن و برو که من میهمان خواهم داشت. پرستار نقل کرد استاد سرشان را به طرف درگاه اتاق برگردانده و خیره مانده بودند. باری که سر زدم، با تبسمی به من فرمودند: میهمانم آمد؛ ما را تنها بگذارید دخترم. من هولناک و کمی ترسان از اتاق خارج شدم اما لحظهای بعد فکر کردم که من نباید مریض بدحال را به حال خود رها کنم و تا به اتاق برگشتم، استاد خرقه تهی کرده و به سوی ملکوت اعلا عروج کرده بودند و این اتفاق ساعت ۴.۴۵ دقیقه بامداد ۲۷ شهریور افتاده بود. بعد از نماز صبح، در نخستین ساعت روز، حضرت آقا بعد از خبردار شدن از درگذشت استاد شهریار شخصاً به بیمارستان رفتند و بر پیکر ایشان فاتحه خواندند.
این هنرمند نامدار 2 روز بعد به وصیت خودش در مقبرهالشعرا در تبریز به خاک سپرده شد و این بیت که از آخرین سرودههایش است، بر روی سنگ قبر او حک شد:
نقش مزار من کنید این دو سخن که شهریار
با غم عشق زاده و با غم عشق داده جان