printlogo


کد خبر: 292447تاریخ: 1403/7/5 00:00
پانسمان چشم‌درآور

فاطمه بحر کاظمی:

رستم که حس می‌کرد فیلم گریه ‌خالی‌خالی بر پیکر نیمه‌جان سهراب وایرال‌بشو نیست، خواست با دشنه خودش را نیز خلاص کند. اطرافیان دشنه را از او گرفتند و گفتند: «دو دقیقه بی‌کار بنشین خب!»

رستم اشک‌ریزان گفت: «آق‌گودرز! می‌روی از کیکاووس نوشدارو بگیری؟!» گودرز پاسخ داد «بی‌کار می‌نشینی تا برگردم!» و رفت. رستم بیکار نشست، اما حوصله‌اش سررفت. گوشی‌اش را درآورد، هندزفری در گوش فرو کرد و مشغول شد.
گودرز نزد کیکاووس رسید و نوشدارو خواست، اما کیکاووس نداد. گودرز سرزنش‌گرانه گفت: «پیروزی‌هایی را که با گولاخ‌بازی‌های رستم به‌دستت آمد فراموش کردی؟! نوشدارو را بده برویم بابا حال نداریم!»
کیکاووس پاسخ داد: «نه‌خیرم! نمی‌دهم! بمیرد تا پس‌فردا برای من هم شاخ‌ نشود!»
گودرز گفت: «نمی‌دهی؟ بروم؟ رفتم ها!»
کیکاووس پاسخ داد: «برو! سر راهت یک بیسکویت موزی هم بردار.»
گودرز بازگشت و به رستم گفت: «یارو نوشدارو نداد.»
رستم گفت: «هااااان؟!»
گودرز پاسخ داد: «هان و کوفت!» و سیم هندزفری را چنان کشید که هم‌ از گوش رستم درآمد و هم از گوشی‌اش و «آخ واویلا لیلی...» از گوشی‌ پخش شد.
گودرز داد زد: «بِبُر صدایش را!»
رستم بُرید صدایش را و گودرز گفت: «نوشدارو نداد.»
رستم می‌خواست بگرید که زبل‌پسری به‌نام جاماست آمد تا چیزی بگوید. رستمِ بغض‌کرده و بی‌اعصاب می‌خواست بخواباند توی دهان جاماست که گودرز داد زد: «شُشَت را با لگد می‌ترکانم‌ها!» سپس به جاماست گفت: «بگو عمو!»
جاماست گفت: «آق‌داداشم جاماسپ، که کُپی‌رایترِ محصولات دانش‌بنیان است گفت باید برای زخم سهراب از پودر پانسمان NanoExpo که محصول شرکت دانش‌بنیان نانوفناوران نارین‌طب است استفاده کنید. این پودر که برای زخم‌های حاد است، با فرمولاسیونی ویژه، نمونه مشابهی در داخل و خارج ندارد؛ ‌به‌صرفه است؛ توانایی جذب ترشحات، ترمیم‌کنندگی و جلوگیری از تشکیل اسکار (جوشگاه) دارد؛ مدت درمان را تا یک‌ماه می‌کاهد و ویژگی‌های آنتی‌باکتریال و آنتی‌بایوفیلم را یک‌جا دارد. تاکنون این ویژگی‌ها را یک‌جا در هیچ محصولی نگُنجانده‌اند. تا چشم کیکاووس درآید!»
گودرز پرسید: «تا فروشگاهش چقدر راه است؟»
جاماست دو مرغابی به‌اندازه انبه از جیب‌هایش درآورد و گفت: «با اینها که حاصل پژوهش‌های همشیره‌ام جانان است، نیم‌ساعته می‌رسید. چوبی به پاهای‌شان می‌گیرند و تا چهارتُن بار آویزان از آن را می‌توانند سه‌سوته جابه‌جا ‌کنند.»
رستم و گودرز، آویزان، به‌سوی فروشگاه پرواز کردند. رستم که سهراب را کول گرفته، با دندان چوب را گرفته‌بود، حوصله‌اش سررفت و گفت: «گواَرز!»
گودرز تشر زد: «عمه‌ات است!»
رستم گفت: «خب چوب توی دهانم است! ببین! دستم بند است. با گوشی‌ام، از پیجِ توران‌پارتی، ویدئویی را که داشتم تماشا می‌کردم پخش کن.»
گودرز با تأسف ویدئو را پخش کرد. پس از چند ثانیه، رستم عنان از کف داد و دهان گشود تا همراه آهنگ بخواند «واویلا لیلی...» که سقوط کرد. گودرز فریادزنان به رستم گفت: «واویلا بر تو! به خون زدی دامن!»
سهراب نیز آهی کشید و به پدر گفت: «واویلا بر من! کُشتی مَنو احسن!»
 

Page Generated in 0/0055 sec