printlogo


کد خبر: 292449تاریخ: 1403/7/5 00:00
یک معدن پدر
احمد رفیعی

ثروت من، هستی‌ام، پشت و پناه من، پدر
روزهای تیره....تا... آینده روشن، پدر
از تمام رنج‌ها چیزی نگفتن، سوختن
با تمام دردها آرام خندیدن، پدر
سوختن از پارگی‌های لباس بچه‌ها
سال‌های سال با یک کهنه‌پیراهن، پدر
تا مگر باشیم ما در حس ‌و حال زندگی
بود عمر خویش را در حال جان‌کندن پدر
دیگران بی‌زحمتی بردند خرمن را ولی
بُرد سهم از خرمنی محصول یک ارزن، پدر
بُرد معدن گوهر از ما بی‌کسان جای زغال
در بیابان طبس مانده‌ست یک معدن پدر
بازهم در خواب بوسیدی مرا و پر زدی
ماند با داغت به جانم داغ بوسیدن پدر 
شد شهادت در جهادی عاشقانه سهم تو
تا بماند روی قله پرچم میهن، پدر

Page Generated in 0/0052 sec