محسن سلگی: سیاست پایان باز، کنترل جنگ، جنگ محدود منظم، جنگ نامنظم محدود، سیاست ابهام و تاکتیک اختفا دیگر پاسخگو نیست.
ایران و مقاومت، باید تمام سناریوهای دهگانه حمله را به طور همزمان فعال کنند. در غیر این صورت، رژیم صهیونیستی که از حیث تجهیزات شناسایی برتری دارد، فرصت کافی برای تضعیف حداکثری مقاومت خواهد داشت و در ادامه پروژه خود و با این امید که از حماس و حزبالله فراغت یابد، سراغ مقاومت در یمن و عراق هم خواهد رفت.
از دیگر سو، آمریکا و اروپا از آغاز در پی جنگ تدریجی، دنبالهدار و طولانی با نتایج تمامکننده که خسارت عمیق را برای مقاومت در پی داشته باشد و در نهایت منجر به حذف آن شود، بودهاند.
در مقابل، جنگ تمامعیار که اسرائیل را به جای تهاجم خونسرد در مقام دفاع مضطرب قرار میدهد، نه برای غرب و نه برای اسرائیل، مطلوب و حتی ممکن نیست.
رژیم صهیونیستی در صورت جنگ هماهنگ و وسیع یا حتی حمله بیسابقه ایران با دامنه وسیعتر و عمق بیشتر نسبت به عملیات «وعده صادق»، ناچار به تغییر در دستور کار جنگ میشود، بویژه که با وجود برخورداری ایران در حق دفاع مشروع و پاسخ به رژیم مذکور (شهادت هنیه در خاک ایران و ترور سفیر ایران در لبنان)، رژیم صهیونیستی به این برآورد رسیده که ایران قصد کنترل جنگ را دارد.
اگر مقاومت تغییر در معادله جنگی خود ایجاد نکند، این فرصت را به رژیم صهیونیستی خواهد داد که جنگ (تخریب مواضع مقاومت) را به یک بازی برای خود بدل کند؛ اینکه در یک اتاق بنشینند و در کمال آسایش و هیجان مانند یک گیم اهداف خود را محقق کنند.
دیگر اینکه خط قرمز مقاومت برای پرهیز از خسارت به مناطق مسکونی، دیگر کارکرد و معنای سابق را ندارد. از نظر فنی و کارکردی و با عزل نظر از بحث درباره مبانی اخلاقی و دینی، موشکباران مناطق مسکونی به کلی معادله جنگ را تغییر داده و رژیم صهیونیستی را عقب میراند. حتی آمریکا هم در این حالت، نمیتواند وارد جنگ مستقیم شود. یعنی هرگز مانند الگوی افغانستان یا عراق عمل نخواهد کرد، بویژه اگر ایران مستقیما وارد جنگ مستمر نشود.
آمریکا نمیتواند با مقاومت در عراق رویارو شود، بویژه اینکه یک سال دیگر ضرورتا این کشور را ترک خواهد کرد. همچنین امکان حمله تمامکننده و پیاده کردن نیروی نظامی در یمن و لبنان برای آمریکا وجود ندارد. ملاحظه مهار چین و روسیه و انتخابات پیش روی این کشور دلایل کوچکتر آمریکا برای واهمه از جنگ با ایران است.
نکته دیگر، اقتصاد ضعیف جنگ برای رژیم صهیونیستی است. بیشترین خسارت مالی از جنگ را نه حزبالله و نه هیچکس، بلکه رژیم مذکور متحمل شده است.
کمبود سربازان و تجربه شکست حمله زمینی و زرهی در جنگ ۳۳ روزه و سایر عوامل، مانع ورود زمینی رژیم صهیونیستی به خاک لبنان است.
همه این موارد، زمینه مناسبتر حملهای وسیع و یکباره و غافلگیرانه را برای ایران مقابل چشم میگذارد.
قابل تأکید است دیگر نمیتوان الگوهای جنگ را به معنای کلاسیک و رایج آن محدود کرد. در معنای کلاسیک و رایج از 3 نوع جنگ سخن در میان بوده است؛ جنگ نامتقارن (در این جنگ، یکی از طرفین، ۶ برابر طرف دیگر قدرت دارد)، جنگ نیابتی و جنگ پارتیزانی یا نامنظم.
جنگهای امروز، پیچیدگیهای زایدالوصفی یافتهاند. این پیچیدگی در وهله اول به منطق جنگ (شروع و پایان) آن بازمیگردد؛ در جنگ مقاومت و رژیم صهیونیستی تا همین اواخر شاهد وضعیتی بودیم که هم جنگ و هم ناجنگ بود (ناجنگ به معنای صلح نیست). برای تقریب به ذهن، مشخص نبود مذاکرات قاهره برای غزه به کجا میرسد. تا همین روزهای اخیر، بایدن و مکرون در جریان حضور در سازمان ملل، خواهان آتشبس ۲۱ روزه میان رژیم غاصب و حزبالله بودند. این مذاکرات نیز که امید زیادی در غرب برای آن وجود داشت، به سادگی به سخره گرفته شد.
پیچیدگی عمیقتر در این نکته نهفته است که اگر سابقا گفته میشد نظم بینالملل یک نظم بدون سر است (آرناکی)، امروز باید گفت دیگر از یک نظم خبری نیست که بتوان آن را بیسر خواند، بلکه با وضعیت بیبدنی و بیشکلی مواجه هستیم؛ کل پیکر بینالملل دچار فروپاشی اخلاقی و حقوقی شده است. این وضعیت، فرصتی برای مقاومت و بهرهگیری از رسمیت و دولتی بودن کمتر خود است.
سخن نهایی اینکه نه بازدارندگی و نه موازنه وحشت در این شرایط کارگشا نیست، بلکه باید وحشت در موازنه و به هم ریختن قواعد بازدارندگی را در دستور کار قرار داد.