رضا رحمتی، عضو هیات علمی دانشگاه بوعلی سینا: سرانجام اسرائیل تیر آخر بر تئوری «صبر استراتژیک» و ایده «تله جنگ» را البته با فرکانس بسیار زیاد و شعاع تاثیر بر کل محور مقاومت شلیک کرد و مهمترین نیروی سیاسی، فکری، رزمی و ایدئولوژیک محور مقاومت، سیدحسن نصرالله را به شهادت رساند. شهادت سیدحسن نصرالله، بسیاری از معادلات را در منطقه خاورمیانه تغییر خواهد داد. خاورمیانه فردا، مثل خاورمیانه امروز نیست. هیچ چیز به قبل از شهادت سیدالشهدای مقاومت بر نخواهد گشت. حتما همه ما در ایران نسبت به توانمندی و درک فرماندهان نظامی کشور باور داریم اما در عین حال نسبت به برخی مسائل نیز نگرانیم. در این یادداشت با توجه به نقش ملی، منطقهای و بینالمللی سیدحسن نصرالله، به دلایل «پاسخ متناسب» به تجاوزات اسرائیل به تمامیت ارضی و حوزه نفوذ ایران اشاره خواهد شد.
چند نکته درباره شهادت سیدحسن نصرالله در این چارچوب مهم است:
1- نقش سیدحسن نصرالله در تشکیلات نظامی و سیاسی حزبالله: آنچه تحت عنوان محور مقاومت از آن یاد میشده و میشود، مهمترین نیروی معنوی، سیاسی و لجستیک خود را از دست داده است. در ادبیات تشکیلات نظامی و سیاسی، طبیعی است که حذف یک نیرو یا شخصیت، به فروپاشی سازمان منتهی نمیشود اما این موضوع تا اندازه زیادی به آن «نیرو» بستگی دارد. سیدحسن نصرالله خود عامل موجهه دوام تشکیلات حزبالله بود و جبران فقدان این شخصیت برای تشکیلات حزبالله لبنان و در سطح گستردهتر برای محور مقاومت به سادگی امکانپذیر نیست. اگر چه تشکیلات حزبالله به دوام خود ادامه میدهد (همانطور که بعد از شهادت سیدعباس موسوی به دوام خودش ادامه داد) اما بحث بر سر جبران شخصیت است.
2- شخصیت چندبعدی؛ سیدحسن نصرالله، دارای شخصیتی چندبعدی بود و تمام ویژگیهای یک رهبر را داشت. شخصیت فردی، سیاسی، معنوی، فکری، ایدئولوژیک و حتی در سطح ملی در لبنان، شخصیتی تعاملی، از جمله ویژگیهای منحصر بهفرد ایشان بود. سیدحسن نصرالله علاوه بر این شخصیتی کاریزماتیک بود و نقش هماهنگکننده واقعی در بین نیروهای مقاومت را داشت. نقش و نفوذ و تاثیر استراتژیهای نبرد ایشان برای فرماندهان نظامی موضوعی تمامکننده بود. در بسیاری از مواقع، رهبری ایشان ناهماهنگیهای تشکیلاتی را از بین میبرد. همین موضوع سبب یکدست شدن فضای مقاومت و محور مقاومت شده بود.
3- بالاترین سطح هماهنگی با رهبر انقلاب ایران: سیدحسن نصرالله از نظر روابط استراتژیک، معنوی و فکری با رهبری جمهوری اسلامی ایران در بالاترین سطح هماهنگی بود. رابطه بینظیر سیدحسن با حضرت آیتالله خامنهای، بر هیچ کس پوشیده نبود. علاوه بر این اعتقاد به نظریه ولایت فقیه، اعتماد به رهبری محور مقاومت یعنی مقام معظم رهبری، بینش اساسی نسبت به جایگاه ایران در محور مقاومت، تعلق شدید به آرمان آزادی قدس و استنباط و تحلیل عمیق سیاسی ایشان سبب شده بود در بزنگاههای حیاتی نقش مقاومت و لبنان، کاملا مثبت باشد. در جریان فتنه داعش، قطعا نقش بینش سیاسی و استراتژیک سیدحسن، عامل درک ملت لبنان و نیفتادن لبنان در ورطه فتنهای شبیه سوریه بود.
4- درک سیدحسن نصرالله نسبت به مناسبات ملی، منطقهای و بینالمللی: اگر چه سیدحسن رهبر مقاومت مردم لبنان بود اما نسبت به مناسبات ملی لبنان، نبرد بین نیروهای سیاسی، نسبت به معادلات منطقهای، موازنه قدرت بین بازیگران منطقهای، خنثیسازی خوانشهای رادیکال اسلامی از مبارزه و در نهایت نسبت به مناسبات نظام بینالملل، هندسه قدرت در نظام بینالملل، متغیرهای کلان ساختار نظام بینالملل، نقش آمریکا در بینظمیهای نظام بینالملل، نقش اروپا و... بسیار دقیق میاندیشید؛ همین موضوع سبب شده بود تا بر اساس تغییرات ملی، منطقهای و نظام بینالمللی رفتار کند و از بسیاری از رهبران منطقهای در همین کشورهای عربی بسیار عمیقتر به معادلات در حال تغییر مینگریست.
با این مقدمات ذکر چند نکته برای روزهای آینده منطقه و نقش ایران بسیار ضروری است.
1- آیا جمهوری اسلامی کماکان باید صبر استراتژیک پیشه کند؟ جمهوری اسلامی ایران، نزدیکترین متحد خود از نظر تمام ابعاد را از دست داده است و حتما باید نقش مهمی برای جبران چنین خسران بزرگی بازی کند. شاید بخشی از گسترش دامنه نبرد و رسیدن به وضعیتی که اینک منطقه در آن دست و پا میزند، به پاسخ نامتناسب به ترورهایی بازمیگردد که پیشتر انجام شده است. استراتژی اسرائیل برای «حذف» نیروهای میانی محور مقاومت نزدیک به چند ماه و به صورت سنگر به سنگر، جلو آمده است تا در نهایت به مهمترین نیروی محور مقاومت رسیده است. ایران به عنوان ستون و تکیهگاه مقاومت حتما باید به سرعت واکنش قاطعی علیه رژیم صهیونیستی نشان دهد. واکنشی که باید از سوی همه اضلاع مقاومت انجام شود. پیام رهبر انقلاب درباره حادثه بیروت درباره این انتقام امیدواری زیادی ایجاد کرده است.
2- بیعملی در برابر نتانیاهو، خاطرات اروپای زمان هیتلر را یادآوری میکند: از نظر ادبیات نظامی و سیاسی، بیعملی در برابر نتانیاهو، صحنه منطقهای را شبیه به آن چیزی خواهد کرد که در دوره بین ۲ جنگ اروپا در برابر هیتلر دچار بیعملی شده بود. تئوری بیعملی یا عدم واکنش متناسب توسط فرانسه و بریتانیا همانطور که نتوانست مانع تجاوزات گستردهتر هیتلر و شروع یک جنگ بزرگ شود که هماینک نیز از حافظه جامعه بینالمللی حذف نشده است، در برابر نتانیاهو و کابینه اسرائیلی نیز نخواهد نتوانست مانع شروع یک نبرد منطقهای یا حتی در سطح وسیعتر بینالمللی شود، بنابراین گاهی ضربه دوم حسابشده و معقول از یک جنگ گسترده جلوگیری میکند.
3- بازیابی اعتماد به نفس محور مقاومت: اگر چه مقاومت بعد از سیدعباس موسوی، سردار شهید حاجقاسم سلیمانی، فؤاد شکر، سردار زاهدی و...، به روند خود ادامه داده است اما پاسخ به هیچ یک از موارد فوق به اندازه شهادت سیدحسن نصرالله، نمیتواند به بازیابی اعتماد به نفس محور مقاومت کمک کند. محور مقاومت اینک دست و پاهای بزرگی در کل منطقه غرب آسیا و حتی در شرق آسیا دارد، بازآفرینی اعتماد به نفس این جریان به صورت قطعی و اجتنابناپذیری به رفتار دقیق «اکنون» محور مقاومت بستگی دارد.
4- بازیابی موازنه قدرت: بر اساس موازنه قدرت، بازیگر رقیب یا دشمن نباید از نظر روانی به وضعیتی برسد که احساس برتری نظامی داشته باشد، اگر نه وضعیت دشمنی مستمر و استراتژی خشونت نظامی سرریز خواهد شد. در هر صورت تعادل قدرت باید حفظ شود. بعد از عملیات پیجرها، اسرائیل از نظر روانی خود را در موضع برتری اطلاعاتی و نظامی میبیند. علاوه بر این ترور فواد شکر به این اعتماد به نفس و درک برتری اطلاعاتی کمک کرده است. شهادت سیدحسن نصرالله نقطه عطف وضعیت روانی یا درک روانی اسرائیل نسبت به توانمندی اطلاعاتی و نظامی است. این سکه روی دیگری هم دارد و آن استنباط یا درک اطلاعاتی اسرائیل نسبت به توانمندی اطلاعاتی یا نظامی محور مقاومت است. بازگرداندن این توازن به این دلیل ضرورت دارد که با این میزان از اعتماد به نفس در اسرائیل نسبت به توان اطلاعاتی و نظامی خود، میتواند هزینههای دیگری به جا بگذارد که از اکنون قابل پیشبینی است. برای پیشگیری از رسیدن به وضعیت غیرقابل کنترل، شرایط باید به حالت کنترلشده هدایت شود.
5- شرط رسیدن به توسعه، امنیت هستیشناختی است: در پایان و برای کسانی که تصور میکنند عدم ورود جدی برای کنترل رفتارهای تجاوزگرانه نتانیاهو، همسو با ایده توسعه ایران است، یادآوری میشود که غزه و لبنان نزدیکترینها برای اسرائیل هستند، امنیت هر دو اینک نابود شده است؛ نزدیک به یک سال است غزه با خاک یکسان شده و لبنان در آستانه یک جنگ تمامعیار است. کشوری که روی امنیتش و مؤلفههای هستی شناختیاش قمار کند، امنیتی نخواهد داشت که بر اساس آن توسعه به ارمغان آورد.