مهرداد احمدی، دکترای فلسفه معاصر: هایدگر در جنگلهای سیاه متوجه پرسش جدیدی شد: جهانی که انبار بمب اتم شده را چگونه باید فهمید؟ او متوجه شده بود که مرگ بهمثابه اگزیستانسیال را دیگر نمیتوان از یک «فوت جمعی» جدا کرد. حالا این انبوه تنها هستند که با «خطر» روبهرو شدهاند. او باید برای این خطر منشأ تاریخی-هستیشناختی مییافت. پاسخ این بود: پارمنیدس ساعت شنی آن دهشت هیروشیما را فعال کرد. پارمنیدس فیگور سرآغاز متافیزیک بود، در او بود که برای نخستین بار میان هستی و درک هستی اینهمانی برقرار شد و مگر نه این است که اینهمانی، زادگاه تمایز است.
تمایز، سرآغاز هوبریس بود، قیام مستقل در برابر هستی و همین قیام بود که دست آخر سوژهای است که تمام ذاتش، استیلا بود. شما بخوانید استکبار. غرب از همان آغازش، مستکبر زاده شد و در کبر خود چنان عمیق شد که در خود فرو رفت. هگل این فرو رفتن را پیشرفت میدانست. حق هم داشت. او بود که به ظرافت نشان داد غرب، تاریخ ظهور سوبژکتیوته است. هگل چشم بر یک چیز بست: ظهور سوبژکتیویته، طبیعت را اهلی کرد اما با اراده سوژه غربی. جهان هگل، جهان عقل غربی است؛ جهانی که یک سوژه متورم ساخته است، همان استکبار. هایدگر فهمید این سوبژکتیوته که او میگفت حالا دیگر نه امانیستی، که تکنولوژیک است، جهان را بیریخت کرده است. پرسش اصلی این بود: در جهانی که از ریخت افتاده، پراکسیس حاشیه چه وجهی دارد؟ مگر پراکسیس برای «خود» نیست و مگر نه این است که استکبار غیری باقی نمیگذارد؟
جهان بیریخت مشخصا جهان تکتاریخی است، حواشی جهان آنقدر کوچک شدهاند که دیگر تاریخی ندارند. خودیت آنها تنها درون همین مرکز متورم معنا دارد، درون تاریخ مسلط. با این حال تغییر این وضعیت تاریخی مستلزم اتقلابی درون خود تاریخ است ولی آیا عمل انقلابی ممکن است؟
پاسخ به این پرسش پیچیده است. انقلاب به معنای قلب در تاریخ، عمل خود هستی است ولی هستی در وضعیت کنونی هنوز تاریخ معاصرش را مصرف نکرده برای همین تا جایی که به هستی مربوط میشود، ادامه وضع کنونی است. منطق تاریخ چنین نیست که بتوان در آن دست برد، تاریخ خود را مصرف میکند و ما مقدریم ولی درباره ما چه؟ ما یارای تمهید رخداد را نداریم، دست ما به تمهید رخداد نمیرسد. ما هیچ اطلاعی ثانوی از رخداد نداریم، نمیدانیم این شب کی سحر میشود. آنچه میدانیم این است که هنوز در غروب شامگاه تاریخ معاصریم ولی آیا با نفی اراده انقلابی، هر فاعلیتی را لغو نمیکنیم؟
قطعا نه! فاعلیت انسانی در شامگاهان تاریخ بسیار انسانی، نه انقلابی است نه تمهیدی، فاعلیت ما اضطراریآفرینی است. اکنون میتوان از جانب حاشیههایی که تاریخشان به یغما رفته عملی ترتیب داد: اعلان وضعیت اضطراری.
این عمل دو وجه دارد. اولاً خودآگاهانه است: خودآگاهی به ربوده شدن ناحیه زندگی. فرض اول این است که بدانیم هستی در شامگاه تاریخ غربی، بسیار بیریخت است. ثانیاً چنین عملی آزادکننده است، آزادی دیگر حاشیهنشینان برای
تقدیرشان.
7 اکتبر تولید اضطرار بود. در ساحت میدانی میدانیم که عادیسازی اعراب با رژیم اسرائیل مقدمه تبدیل آنها به کانون تجارت و امنیت منطقه بود. به عبارت دیگر، پیمان آبراهام تثبیت ژئوپولیتیکی اسرائیل از رهگذر قدرت اقتصادی بود و بنا داشت عمقی استراتژیک برای رژیم بتراشد. با این وصف پیمانهای عادیسازی دقیقا در خدمت یک تاریخ مسلط بود، غرب بهای آشویتس را از جیب حاشیه پرداخت میکرد. در واقع شهرکسازی نمود عریان فهم غربی از جهان بود. زمینهای فلسطینی مثال حاشیه اتوبانی بود که غرب آن را انفال خود دانسته بود.
برای غرب، فلسطین، زمینی بیصاحب بود، همان فضای بازی که میتوان بهای بیخانمانی یهودی را از محل آن پرداخت. اینجاست که استکبار در زیر متن ظهور میکند، با تصاحب یهودیان، زمینهای اعراب هم «آباد» میشود و همینجاست که اعجاز کلام ظهور میکند، استعمار همان ساختن است. حالا استکبار توجیهی اخلاقی پیدا میکند اما همین توجیه اخلاقی خود بنیادی هستیشناختی دارد، تاریخ آبادی، تاریخ غرب است.
ممکن است سوال شود چرا اعراب تن به چه چنین چیزی دادهاند؟ شکست میدانی! اما خود این شکست میدانی، ناشی از همان انباشت اولیهای است که استعمار از آن تغذیه میکند. آیا شکست در میدان توجیهی پیدا میکند؟ از نظر میدان نظامی، تلاشها علیه وضع عادی با احتمال بالایی شکست میخورد.
اما میدان اصلی جای دیگری است، خودآگاهی جمعی حاشیه. عمل حماس، ایجاد اضطرار در اذهان عادی شده بود. بمبی بود در اثنای زندگی بردگان خانگی، همانها که خیر ارباب را بیش از خود او میخواستند. میشود درباره ثمرات نظامی 7 اکتبر بحث و آن را ارزیابی کرد. نمیتوان تردید کرد که 7 اکتبر، پراکسیس پیشارخدادی بود که اگرچه انقلاب نکرد ولی در آگاهی ما شکافی ساخت که از یک سو به درازنای تاریخ ما بومیان بود و از دیگر سو راه به آینده میبرد. همین آگاهی شکاف برداشته، ماهیت آزادکننده پراکسیس حاشیهنشینان است که علیه اپیستمه مسلط عمل کرد.