حنیف غفاری: طی روزهای اخیر مقامات فرانسوی بر نقش دلسوزانه و میانجیگرانه خود در قبال تحولات جاری در جنگ غزه و لبنان تاکید ویژهای داشته و رسانههای غربی (خصوصا خبرگزاری فرانسه و یورونیوز) نیز درباره این نقشآفرینی ادعایی بهشدت تبلیغ میکنند. ماجرا از جایی آغاز شد که امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در مواضعی ظاهرا تند، رویکرد نتانیاهو در جنگ غزه را به چالش کشید و هشدار داد کمکهای تسلیحاتی کشورش به اراضی اشغالی را قطع خواهد کرد. در مقابل، نتانیاهو با اتخاذ مواضعی تندتر نسبت به مکرون، کاخ الیزه را محکوم کرد و مدعی شد بدون فرانسه یا با فرانسه در جنگ لبنان و غزه پیروز خواهد شد و نیازی به حمایت پاریس (و هر بازیگر دیگری) ندارد! سوال اصلی این است: آیا واقعا فرانسه میتواند به عنوان یک «میانجی» در تحولات جاری در منطقه مورد اعتماد قرار گیرد؟ فراتر از آن، آیا اختلاف به وجود آمده میان فرانسویها و صهیونیستها، واقعی است یا باید در ماورای آن به دنبال سناریوهای دیگری بود؟
نخستین نکته در تحلیل این منازعه کوتاه، معطوف به «نتیجه» آن است؛ جایی که قرار نیست وعده پوشالی مکرون مبنی بر قطع کمکهای تسلیحاتی به اراضی اشغالی عملیاتی شود و حمایتهای اطلاعاتی، تسلیحاتی و سیاسی پاریس از تلآویو نیز به قوت خود باقی است. به عبارت دقیقتر، در عمل هیچ گونه اتفاقی که مصداق غیریتسازی فرانسویها و صهیونیستها در جنگ غزه باشد، رخ نداده و صرفا پاریس تلاش دارد از انتقاد بیخاصیت خود علیه تلآویو، به مثابه ابزاری برای نقشآفرینی بیشتر خود در غرب آسیا استفاده کند. بلافاصله پس از سخنان مکرون در انتقاد از نتانیاهو و پاسخ نخستوزیر کودککش و سفاک رژیم اشغالگر قدس، مکرون در تماس تلفنی با نتانیاهو از وی دلجویی و بر تعهد «خدشهناپذیر» پاریس در دفاع مطلق از رژیم صهیونیستی تاکید کرد. نقطه اوج این تماس تلفنی، جایی بود که مکرون حمایتهای همهجانبه خود از صهیونیستها در نسلکشی غزه و جنگ لبنان را به نخستوزیر رژیم اشغالگر قدس یادآوری کرد تا شاهدمثالی نیز بر بازی خود در زمین تلآویو داشته باشد!
نکته دوم، معطوف به «تصویرسازی فرانسویها» از خود به عنوان بازیگری متفاوت از صهیونیستهاست. به رغم واقعیتی به نام ادغام رویکرد منطقهای - امنیتی پاریس و تلآویو در یکدیگر، الیزه تلاش دارد آدرس انحرافی و غلطی را درباره استقلال راهبردی خود در قبال جنگ غزه و لبنان به افکار عمومی دنیا مخابره کند.
اساسا مخاطب بازی مکرون، نتانیاهو و صهیونیستها نبودهاند و این صحنهسازی کوتاه و نخنما، با هدف اغوای مخاطبان جهانی و منطقهای جنگ غزه صورت گرفت. بدیهی است بازیگران جبهه مقاومت مقهور این صحنهسازی نشده و در آینده نیز نخواهند شد. غیریتسازی فرانسه در قبال رژیم اشغالگر قدس و حتی تلاش مکرون برای القای تفاوتهای خود با نتانیاهو، گزارهای نیست که مصادیقی دال بر صحت آن وجود داشته باشد.
نکته سوم، معطوف به اصل میانجیگری در حوزه روابط بینالملل است. قطعا بازیگری میتواند در کسوت یک میانجی در بحرانهای بینالمللی ایفای نقش کند که خود جزئی از بحران نبوده و نقشی نیز در تولید، تثبیت و تقویت آن نداشته باشد. این قاعده در قبال جنگ غزه و لبنان نیز صادق است. فرانسویها جزئی از بازی خونین صهیونیستها در قبال شهروندان بیدفاع فلسطینی و لبنانی بوده و به همین سبب، لیاقت و صلاحیت ورود به صحنه منازعات جاری در منطقه در کسوت یک واسطه یا میانجی را ندارند. تصویرسازی فرانسویها، منجر به تغییر واقعیاتی که مردم در طول یک سال اخیر از رویکرد کلان (راهبردی) و خرد (تاکتیکی) آنها دیدهاند، نخواهد شد. با این حال فرانسه به سبب مداخله همیشگی خود در امور منطقه غرب آسیا بویژه حوزه شامات و لبنان، قصد دارد در بحبوحه حساس و سرنوشتساز کنونی، با شکل و شمایل دیگری بازی خود در زمین تلآویو را ادامه دهد، بنابراین باید ماهیت بازی تصنعی فرانسویها را درک کرد و اجازه تکمیل این پازل تاکتیکی را به پاریس نداد. نهتنها در زمان گردش قدرت میان ۲ حزب سنتی سوسیالیست و جمهوریخواه در فرانسه، بلکه پس از حضور حزب متبوع مکرون (جمهوری به پیش) به عنوان حزبی جدید در کاخ الیزه، مداخله مسموم و خطرساز آنها با هدف خلق بحرانهای پایدار امنیتی و نظامی در غرب آسیا ادامه داشته است. از ژاک شیراک و سارکوزی گرفته تا اولاند و مکرون جملگی بر هدفی مشترک و راهبردی تحت عنوان ناآرامسازی منطقه و حمایت مطلق از صهیونیستها متمرکز بودهاند و تا زمانی که ماهیت حکمرانی در فرانسه تغییر نکند، دیگر سیاستمداران این کشور اروپایی نیز چنین رویکرد مخربی را ادامه خواهند داد.